eitaa logo
‌「دخٺࢪانـɴᴏʀᴀـ✿」‌
230 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
864 ویدیو
459 فایل
‌《شࢪو؏ـموݧ‌↯🌸》 1400/4/21 ‌《شࢪوطموݧ‌‌↯🌸》 @Shoroott ‌《ڪتابخانموݧ‌↯🌸》 @boookk ‌《هم‌پیمان↯🌸》 https://eitaa.com/Hamsangari
مشاهده در ایتا
دانلود
چند تقه به در می‌خوره که میگم: - بفرمایید رویا میاد داخل و کنار من و عرفان می‌شینه و میگه: - اسرا می‌خوایم بریم بیرون میای؟ همونطوری که روسریم رو درست می‌کنم میگم: - کی میاد؟ عرفان- اسلا من میرم پیش مامان - باش عزیزم رویا یکم تکون می‌خوره و بیشتر سمتم میاد و با لبخند میگه: - ما جوونا میریم و دم گوشم ادامه میده: - آقا محمدرضا هم میاد با شنیدن اینکه محمدرضا هم میاد لبخندی روی لب‌هام میاد. {تونهایت عشقی دوست داشتن... و در لابلای این بی نهایت ها... چقدر خوشبختم که تو! سهم قلب منی...} با مشتی که رویا به کمرم زد لبخندم رو جمع می‌کنم، همونطوری که داریم کمرم رو مالش میدم میگم: - هوی چته؟ رویا ژست حق به جانبی می‌گیره و میگه: - پاشو آماده بشو بریم، چه خجالتم نمی‌کشه لبخند می‌زنه، خجالت بکش! چادرم رو روی سرم مرتب می‌کنم و همونطوری که کیفم رو برمی‌دارم میگم: - من آماده ام بریم رویا کیفش رو از روی جالباسی بر‌میداره و کیف لوازم آرایشش رو سمتم می‌گیره با تعجب نگاش می‌ کنم و میگم: - چه کار کنم؟ - یکم آرایش کن چهرت خیلی بی روحه اولش نه میارم که رویا کلی اصرار می‌کنه منم مجبور میشم قبول کنم. یکم کرم به صورتم می‌زنم و بعدش رژ لب آجری کمرنگی به لبام می‌کشم با مقدار کم ریمل که مژه های بلند مشکیم رو خیلی جذاب می‌کنه، کیف صورتیم رو بر‌می‌دارم و از اتاق خارج می‌شم. نویسنده:کنیززهرا۲۳۸۷ 🥰