رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
دعــاۍِروزبیستوشـــشمــاهـِمبارڪرمضـــان♥️' #درگوشۍباخــــدا✨
دعــاۍِروزبیستوهفتمــاهـِمبارڪرمضـــان♥️'
#درگوشۍباخــــدا✨
#تربیت_فرزند✨
✅نه لوس میخوام نه عقده ای!
کودکان را نه زیر بار توجه زیادی خفه کنید و نه در کویرستان توجه و عاطفه بزرگشان کنید بلکه...
👧🏻درروز، لحظاتی یا ساعاتی را با کودکانتان باشید .
👩👦👦مهم با آنها بودن است نه اینکه چه کاری انجام دهید .
👨👦👦 درطول روز ، هروقت کودکانتان را دیدید، نگاهی محبت آمیز به آنها هدیه دهید.
👨👩👧👦 خواسته های زیادی کودکانتان را در دریافت توجه نبینید!
🚴♂️ اگر وقت ندارید و کودکانتان توجه می خواهند، به آنها بگویید اگرفعالیت خاصی راانجام دهید یک امتیاز می گیرید.
🤹♂️برای چندامتیاز یک پاداش قرار دهید.
💥تبعیض در توجه، بین کودکان، ممنوع!
💢از سرزنش فرزندتان در جمع دیگران خودداری کنید.
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید این مادر به جای اینکه دائما به بچه اش بگه مراقب باش!!
چه رفتاری رو از خودش نشون میده👌
#فرزند_پروری
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
👨آقای خانه!
وقتی به خانه 🏠بر میگردید از همسرتان 🧕🏻بپرسید که آیا روز خوبی را پشت سر گذاشته یا نه؟!
به حرفهایش توجه کنید، اما در مورد کارهایش قضاوت نکنید. با او همدردی کنید، بگذارید هر چه میخواهد🗣 گله و شکایت کند.
👸خانم خانه!
حتماً هنگام ورود همسرتان 🧔🏻به خانه لبخند 😊به لب داشته باشید، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی میکند. اصلاً خوب نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون 🖥چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید!
#همسرداری
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
- لبخندِرضایت💞🌱 -
◗...تمامِ وقتش را میگذاشت برای من و بچها :)
⊹
⊹
#سبک_زندگی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه رمضــان هم دارہ تموم میشه...❤️🩹
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
ماه رمضــان هم دارہ تموم میشه...❤️🩹
_ انشاالله به لطف اباعبدالله؛ قسمت و روزیِ همگیمون اربعین کربلا باشهـ!🥺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_
باکسی که شغلش ضایعاتی باشه،
ازدواج میکنی ؟
#مجردانہ
_
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✍شهاب مرادی
هدف شما از دوران #نامزدی چیست؟!
💞 ۱. اگر هدف شناخت یکدیگر است محرم نباشید و #عقد هم نکنید تا بدون صمیمیت و دور از لذت جویی، در یک فضای رسمی (مهم است) و محترمانه، با برنامه مشخص و مکتوب، هدفمند و دقیق، گفتگو و بررسی کنید. پس اسم نامزدی و این مسائل را نباید روی این ارتباط گذاشت!
و خانواده ها باید توجیه باشند.
💞 ۲. اگر هدف لذت است و خوشی، گپ و گفت و گشت و گذار، یعنی مراحل انتخاب و گزینش عاقلانه طی شده است و شما دو نفر مصمم برای شروع زندگی هستید بنابراین حتما عقد کنید، دائم یا موقت و در این صورت باز هم اسمش نامزدی نیست؛ عقد است.
👏 نتیجه: نامزدی یک مرحله ی زائد در روند #انتخاب_همسر و #ازدواج می باشد.
برای اصلاح فرهنگ ازدواج باید همه کمک کنید و تبلیغ کنید و رفتار عاقلانه را ترویج کنید.
#نکات_آموزنده
#انچهمجردانبایدبدانند
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_هفتم
مگه این گلوي متورم از حجم غم می تونست
چیزي فرو بده ؟
بابا اما رفته بود تو سکوت . نه نگاهم می کرد و نه باهام حرف می زد .
به بدترین شکل تنبیهم کرده بود .
بدتر از اینا بی خبریم از امیرمهدي بود .
نه ازش خبر داشتم و نه
ازم خبر گرفته بود .
حتی دوباري از رضوان پرسیدم که نرگس ازم خبري گرفته که با " نه " گفتن کورسوي
امیدم به احساس امیرمهدي رو کامل از بین برده بود .
این بی خبري یعنی حتی دلش نمی خواد چیزي ازم بدونه .
زجر بزرگی بود .
اینکه حس کنم دیگه براش ارزشی
ندارم .
حس سوزش تو قلبم بی داد می کرد .
گاهی حس می کردم
براي چند ثانیه قلبم بی حرکت می مونه و بعد دوباره می افته به تپش .
این سه روز مثل مرغ سر کنده ، نه
می تونستم بشینم و نه راه برم .
گاهی دور خودم می چرخیدم .
گاهی لباس میپوشیدم
تا از دیوارهاي خونه که حس می کردم به طرفم هجوم میاره فرار کنم و هنوز به در نرسیده پشیمون می شدم بر می گشتم تو اتاقم و لباس هام رو عوض میکردم .
تقریبار پنج بار رفته بودم حمام .
و زیر دوش زل زده بودم به نقطه اي و خاطراتم رو مرور می کردم تا شاید با یاد
امیرمهدي کمی اروم شم .
و در عوض بی تاب تر می شدم .
چندین بار کامپیوترم رو روشن کردم و بی حوصله و بی توجه به صفحه ي ویندوز بالا نیومده ش ، سیمش رو از برق بیرون میکشیدم .
بیش از ده بار ، قرانی که برام هدیه گرفته بود رو بو کردم و به سینه م فشردم .
هر چی آرزوي خوبه مال تو ....
هر چی که خاطره داریم مال من ...
اون روزاي عاشقونه مال تو ....
این شباي بی قراري مال من ......
صداي حرف زدن مامان از بیرون می اومد . از وقتی اعلام کردن
عیده تلفن دست گرفته بود و به هر کی میشناخت زنگ زده بود
براي تبریک عیددلش خوش بود یا خودش رو اینجوري نشون می داد ؟
یعنی نگرانم نبود ؟
یاد پیام سوم پویا افتادم .
نوشته بود
" این روزا خیلی شادم ؟ " ...
خوب می دونست با زندگیم چیکار
کرده !
صداي زنگ خونه بلند شد و چند دقیقه بعدش صداي شاد مهرداد و
رضوان تو خونه پیچید که بلند بلند عید رو
تبریک می گفتن .
چرا همه شاد بودن ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍