eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
62 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
استـٰادرائفی‌پوریہ‌حرف‌قشنگی‌زدمی‌گفت : توروزقیـٰامت‌ازت‌نمیپرسن‌سینوس‌زاویہ⁹⁰درجہ چندمیشہ؛ولی‌قطعاًمیپرسن‌واسہ‌ظهورچیکـٰار کردی؟؟ بـٰاشہ‌قبول...!💔 تولیدکننده‌نیستی،توزیع‌کننده‌که‌میتونی‌باشی. همین‌الان‌ازخودمون‌بپرسیم برای‌ظهورمَهدی‌فـٰاطمہ‌چہ‌کردیم.؟🥺 🍃 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 دستم رو به سرم گرفتم و با صداي نازکی گفتم . من – آي .... چرخید به سمتم . امیرمهدي – چی شد ؟ چشمام رو ریز کردم و سعی کردم طبیعی بازي کنم . من – واي امیرمهدي . سرم داره گیج می ره . خودش رو بهم نزدیک کرد . امیرمهدي – بشینین . حتما بخاطر گرسنگیه. چشمام رو بستم . من – بله دیگه . حواست به من نیست . واي . نمی تونم بشینم ! امیرمهدي – سعی کنین بشینین . الان براتون پتو میارم که روش دراز بکشین . خوبه که باور کرد . ولی نمی خواستم اینجوري پیش بره . فکر کردم تا بگم سرم گیج میره بغلم می کنه یا حداقل دستم رو می گیره . ولی زهی خیال باطل ! این کی بود دیگه ؟ در همه حال مراعات می کرد . دیدم اگر بره دیگه نمی شه کاري کرد . چنگ زدم به کنار یقه ي لباسش . من – واي . نه . نمی تونم . کمکم کن . هول کرد . دو تا دستش رو با کمی فاصله از بدنم به صورت حائل درآورد. مثلا اینجوري می خواست کمکم کنه تا نیفتم . حرصم گرفت . واي که این همه مثبتی اعصابم رو ریخته بود به هم . باز پویا تو ذهنم رنگ گرفت . و من با لجاجت پسش زدم . جایی براي پویا نبود . صداي نفس هاي خاص امیرمهدي من رو متوجه موقعیتمون کرد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 صداي نفس هاي خاص امیرمهدي من رو متوجه موقعیتمون کرد . صدایی ازش شنیده نمی شد جز صداي نفس هاش . که عمیق بود و پر شتاب . دستاش رو از دورم به صورت حائل بر نداشت . انگار یه جورایی مسخ شده بود و نمی تونست کاري انجام بده . خیلی زود باهام فاصله گرفت و بعد هم خیلی زود به سمت مخالفم چرخید و ازم دور شد . مات و مبهوت نگاهش کردم . با کلافگی دستاش رو روي صورتش گذاشت . دستاش رو به طرف پایین کشید و سرش رو به سمت آسمون بلند کرد . باز هم نفس هاي عمیق می کشید . پشت به من بود . ولی می تونستم حس کنم چه حالیه . نگاهی به ساعتش انداخت . آروم گفت . امیرمهدی – کی تموم می شه ؟ می دونستم منظورش مدت صیغه ست . یعنی انقدر در عذاب بود که دلش می خواست زودتر تموم بشه؟ ........... کلافه بود . و این رو تو تموم حرکاتش حس می کردم . من باعث این همه کلافگی بودم . با صداي آقا فتاح نگاه از راه رفتن کلافه‌ش گرفتم . فتاح – چی شده مهندس ؟ چرا نگرانی ؟ تازه برگشته بود . و از همون اول حال امیرمهدي رو فهمید . امیرمهدي نیم نگاهی به طرفم انداخت و جواب داد . امیرمهدي – چیزي نیست آقا فتاح . بعد هم براي اینکه آقا فتاح دیگه چیزي نپرسه رو کرد به من . امیرمهدي – بهتر شدین ؟ نادم از کاري که کرده بودم ، سري تکون دادم . من – بله . بهترم . نباید اون کار رو می کردم . بنده ي خدا ازم فرار کرد . چی کار می خواستم بکنم ؟ رفتم و گوشه اي نشستم . انگار فهمید ناراحتم که اومد و با فاصله ازم نشست . 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم ،دلمان به خدا گرم است😍، صبح را با نام و یادش آغاز می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌻🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
📚👩🏻‍🎓 و •📋💕 •📚🔖•اول از همه موبایلت رو خاموش کن«💛🔖» •📚🔖•از یه وهایلایتر(همون شبرنگ) برای دقت کردن روی نکات مهم استفاده کن«💛🔖» •📚🔖•روی کاغذ جمله های انگیزشی بنویس و بچسبون روی دیواری که روبروی میز تحریرته که هر وقت که داری درس میخونی انرژی و انگیزه بگیری«💛🔖» •📚🔖•سعی کن روی میزت یه ماگ باشه که توش قهوه یا معجون و.. بریزی و وقتی داری درس میخونی بخوری«💛🔖» •📚🔖•همیشه نکات مهم درس هارو توی دفترت بنویس و خلاصه نویسی کن«💛🔖» •📚🔖•همیشه بعد از یک ساعت درس خوندن یک ربع به مغزت استراحت بده (سراغ گوشی نرو)«💛🔖» ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
| +هر درسو کی بخونم؟؟؟🤷‍♀🤷‍♂ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad