رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
_🪴📚
☁️🌱انگیزه مهمتره یا اراده؟
؛_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
خیلی از ما فکر میکنیم اول باید انگیزه داشته باشیم بعد کاری کنیم
اما یادتون نره، اون حسِ سرخوشی قبل شروع، ممکنه هیجان لحظهای باشه
📌واقعیت اینه که :
هر مسیر و هدفی انتخاب کنی، سختی داره، ناراحتی و غم داره پس نمیشه به انگیزه تکیه کرد
بعد از انتخاب هدفه درست، باید انضباط و اراده داشته باشی
انضباط مجبورت میکنه با وجود همهی غم و غصه هات اون کاری که تعیین کردی تا زمان مشخص انجام بدی
اراده باعث میشه تنبلی رو کنار بزاری و بازم تلاش کنی
#انگیزشی💥
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حواسمان پرت نشود...!(:
#تلـــــنگࢪانھ
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_هفتم
.
مامان – توکل بر خدا .
ان شاءالله قسمتش به یکی از این دخترا باشه رضوان لبخندي زد و " خدا کنه " اي گفت .
می خواستن براي رضاشون زن بگیرن .
می دونستم چندماهی
هست که براش دنبال دختر می گردن . رضوان که هم ذوق و شوق داشت و هم نگران بود .
دلش می خواست یه دختر همه چی تموم براي برادرش پیدا کنه .
می دونستم به هر دختري که می رسه خریدارانه نگاهش می کنه .
خواهر بود دیگه !
فکرم پرواز کرد سمت امیرمهدي .
یعنی نرگس هم براي ازدواج
برادرش انقدر هیجان داشت ؟
دنبال دخترمناسب براش می گشت ؟
رضوان و مهرداد که رفتن ، باز من رفتم تو فکر امیرمهدي .
من موندم و خیالش .
من موندم و حسرت نداشتنش .
گفت که دیوانه نه اي ... لایق این خانه نه اي ......
من موندم و خاطرات اون شب تو کوه و اون شب جلوي در خونه ...
من موندم و یه مشت حرف .
من و شب و خیال امیرمهدي ...........
نیست شبی که تا سحر ، خون نفشانم از بصر
...... زآن که غم فراق تو ، کرده تمام ، کار دل
عزا گرفته بودم !
عصر خانوم درستکار زنگ زده بود و همه مون رو براي شب جمعه ، شام دعوت کرده بود .
از لحظه اي که شنیدم گفتم نمیرم .
و مامان می گفت " باید بیاي
. زشته "نمی تونستم برم .
نمی تونستم برم و نسبت به امیرمهدي
بی تفاوت باشم !
نمی تونستم زیر قولم با خدا بزنم .
من قول داده بودم !
بابا که اومد خونه ، مامان همه چی رو براش تعریف کرد .
آخر هم گفت
مامان – من که می گم زشته نیاد .
نظر شما چیه ؟
بابا هم سري تکون داد و رو به من نشسته روي مبل و خیره به تلویزیون
که مثلاحواسم به حرفاي شما نیست؛ گفت .
بابا – مارال بابا !
برگشتم به سمتش.
بابا – مادرت راست می گه .
زشته .
دعوتمون کردن .
نفس عمیقی کشیدم .
من – من نمیام بابا .
زشت هم نیست .
مامان کفري گفت .
مامان – اگر پرسیدن کجایی من چی بگم ؟ دروغ بگم ؟
بابا بلند شد و در حالی که به سمت آشپزخونه می رفت گفت .
بابا – هر جور میل خودته بابا .
ولی بهتره بیاي .
بابا که از قول و قرار من و خدا خبر نداشت !
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_هشتم
.
بابا – هر جور میل خودته بابا .
ولی بهتره بیاي .
بابا که از قول و قرار من و خدا خبر نداشت !
لبم رو از حرص روي هم فشار دادم و با صداي آرومی که بابا
نفهمه رو به مامان گفتم .
من – شما نمی خواد دروغ بگی .
برو همه چی رو بذار کف
دستشون ! خب من که نمی تونم بزنم زیر قولم !
مامان سري تکون داد .
مامان – مشکلت فقط قول و قرارته ؟
من اگه از یه روحانی برم
بپرسم و اون بگه اومدنت ربطی به قول وقرارت نداره راضی میشی بیاي ؟
اصلا نمی دونستم باید چی بگم !
کاش خود خدا بهم میگفت چیکار کنم. درمونده نگاهش کردم .
رضایت خدا در چی بود ؟
کلافه دستم رو روي سرم گذاشتم و رو به آسمون گفتم.
من– چیکار کنم خدایا ؟
خودت یه راه جلو پام بذار
.................
خیلی سرگردون بودم .
و انگار منتظر معجزه ، که خود خدا بیاد و
بهم بگه چیکار کنم .
رضوان که گوشی رو گذاشت رو بهش گفتم .
من – حالا تو مطمئنی جوابش درسته ؟
مبهوت نگاهم کرد .
رضوان – یعنی چی ؟
من – خوب آخه ممکنه درست جواب نده .
اخمی کرد .
رضوان – تو به فال حافظ ایمان داري ، اونوقت استخاره به قرآن
رو قبول نداري ؟
قرآن کتاب خداست .
مگه نمی خواستی از خودش جواب بگیري ؟
سري تکون دادم .
من – آره . ولی می گم شاید ...
نذاشت ادامه بدم .
رضوان – اگر چند ماه پیش اینجوري حرف می زدي یه چیزي .
الان که خودت قرآن می خونی چرا ؟
یعنی هنوز بهش ایمان نیوردي ؟
راست می گفت دیگه .
من که به قرآن ایمان داشتم .
من – به قرآن ایمان دارم .
رضوان – پس حرف دیگه اي نمی مونه .
و طوري نشست که بهم نشون بده بهتره ساکت باشم و بیشتر از
این غر نزنم .
ده دقیقه بعد دوباره با پیش نماز مسجد محلشون تماس گرفت و
نتیجه ي استخاره رو پرسید .
خوب اومده بود .
حتی آیه و سوره رو برام پرسید تا خودم هم
معنیش رو از روي قرآنم بخونم .
و به واقع معنی
زیبایی داشت و حس خوبی بهم داد
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«🌿🕊»
اے صـفــاۍ قـلــبِ زارم هــــرچــه دارم از تـــو دارم❤️🩹
تا قیـامـت اے رضــا جـان سر زِخاڪت بر ندارم((:🥺
🌿¦↫#السلامعلیکیاعلۍابنموسۍالرضآ
🕊¦↫#چهارشنبـههاےامــامرضایـۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
«🌿🕊» اے صـفــاۍ قـلــبِ زارم هــــرچــه دارم از تـــو دارم❤️🩹 تا قیـامـت اے رضــا جـان سر زِخاڪت ب
🔸مهمان این هفته دعای کمیل حرم باب المراد آران و بیدگل بلبل خوش نغمه ی
آستان قدس رضوی مداح اهل بیت علیهم السلام حاج علی ملائکه است.
🔹صدای قرائت ادعیه و مناجات و مداحی این بزرگوار در حرم طنین انداز است
کلیپ یاد دیدار شما، اثری ماندگار و معرف این مداح خوش الحان می باشد
▪️در ایام رحلت ام العباس علیه السلام،
حضرت ام البنین سلام الله علیها
آسمان شهر با نوای خادم الرضا علیه السلام ،معطر به نجوای دعای کمیل و روضه ی حضرت ابوالفضل علیه السلام خواهد شد.
زمــان:
📆پنج شنبه ۷ دی ماه
🕌حرم مطهر باب المراد حضرت قاسم بن علی النقی(ع)
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad