eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
62 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
با تمام وجود گناه کردیم... نه با ما بد شد نه نعمت هایش را گرفت نه گناهانمان را فاش کرد نه آبرویمان را ریخت... اگر بندگی اش را میکردیم چه میکرد؟... ツ آیت‌الله‌ بهجت🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کوهستان زیبای کابار'دین 🇷🇺 جمهوری بال‌کار، روسیه 🪐 ‌‌‌‌‌‌‌‌ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
شکوفه‌های پرنده-مانند گل زیبای Yulan Magnolia 👌 این پدیده تنها در ساعات اولیه باز شدن گل‌های زیبای این درخت مشاهده میشه و از درختان شکوهمند سرزمین چینه. اگر در بهار به معابد بوداییان چین سر بزنید، این قشنگ ها رو خواهید دید. چرا که در نزد بودایی‌ها این درخت، نماد خلوص و پاکیه 😍 .. 🪐 ‌‌‌‌‌‌‌‌ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
📗 ⬅️ تجربه‌ی رفتن به دنیایی دیگر 📝مــعــــرفـــــی: 🔸کتاب «سه دقیقه در قیامت» کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی روایتی است از خاطرات کسی است که زیر عمل جراحی برای لحظاتی از دنیای خاکی می‌رود و تجربه‌ای نزدیک به مرگ دارد. او در این زمان کوتاه چیزهایی می‌بیند که... ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
3 Daghigheh ta Ghiamat-V2.pdf
2.89M
💢دانلود کتاب «سه دقیقه در قیامت» ☑️ فایل pdf این کتاب توسط ناشر کتاب به صورت رایگان منتشر شده است. ☑️ خاطرات بیان شده در این کتاب کاملا مبتنی بر واقعیت است و چند تن از مراجع تقلید ، روحانیون و علماء صحت و منطبق بودن آن بر آیات و روایات را تایید کرده اند. ☑️ این کتاب در عرض ‌یک سال با تیتراژ بیش از یک میلیون نسخه و دانلود بیش از این تعداد، یکی از پرفروش ترین و جذاب‌ترین کتاب‌های تاریخ کشور لقب گرفته است. ☑️ انتشارات شهید ابراهیم هادی علاوه بر این کتاب، کتاب های دیگری را هم با موضوع تجربه رفتن به دنیایی دیگر منتشر کرده است مانند: کتاب بازگشت، کتاب شنود، کتاب با بابا و کتاب تقاص. این کتاب ها را میتوان از طریق کتابفروشی ها یا سایت ناشر تهیه کرد. ☑️ فایل پی دی اف این کتاب نسبت به فایلی که قبلا منتشر شده، ۱۰ صفحه به آن اضافه شده و ویرایش و چاپ جدید تر است. اگر قبلا خوندید بهتر است یکبار دیگر هم بخونید که هم یادآوری شود و مطالب در ذهن شما زنده شود و هم از مطالب جدید این نسخه بهره مند بشید. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من – فکر کردم . راستش مسئله اي وجود داره که بهم اجازه نمیده فرصت آشنایی رو به هر دومون بدم . امیرمهدي – می شه بپرسم چه مسئله اي ؟ من – قابل گفتن نیست ‌. امیرمهدي – چرا ؟ محرم نیستم یا ... اینکه من رو قابل نمیدونین براي گفتن . من – این حرفا چیه ؟ راستش ترجیح می دم در موردش حرفی نزنم . امیرمهدي – خانوم صداقت پیشه ؟ من باید بدونم . چه مشکلی هست که نرگس می گه تا نشنیدي کوتاه نیا ؟ واي از دست نرگس ... بلاخره کار خودش رو کرد . یه جورایی بند رو آب داد . تردید بدي تو دلم موج می زد . از طرفی دلم میخواست بگم تا شاید راه حلی براش پیدا کنیم و از طرفی اصلا روم نمی شد به این راحتی بهش ابراز علاقه کنم . شاید هر پسر دیگه اي غیر از امیرمهدي بود می تونستم راحت تر حرف بزنم . می ترسیدم با ابراز علاقه تو چشمش حقیر بشم . می ترسیدم نپسنده این ابراز علاقه رو . یه وقتایی هست که آدم به قدري تردید داره که دلش می خواد یه نفر بیاد و به طور مستقیم بهش بگه چیکارکنه . وقتی می بینه هیچ کس نیست که بهش کمک کنه ، براي خودش شرایط رو سخت تر می کنه و یه شرط سخت می ذاره . اون لحظه هم من همینطور بودم . براي اینکه بتونم براي خودم توجیهی داشته باشم یه شرط سخت گذاشتم . تو دلم گفتم " اگر اسمم رو بگه ... اگر به اسم صدام کنه ... بهش می گم ... به خدا بهش می گم " می دونستم غیرممکنه امیرمهدي اسم من رو به زبون بیاره . اینجوري براي نگفتن ، دلیل داشتم . یه دلیل غیرموجه که فقط خودم رو راضی میکرد نه هیچکس دیگه اي رو . اما غافل بودم از اذن و خواست خدا که اگر بخواد .. فقط کافیه بگه .. " کن فیکون " امیرمهدي – مارال خانوم ؟ نمی خواین بگین ؟ مثل برق گرفته ها برگشتم و نگاهش کردم ثانیه اي اي از شرطم نمی گذشت . این اسم من رو به زبون آورده بود ؟ اینکار از امیرمهدي بعید بود . حلاوت شنیدن اسمم از زبونش با اون آهنگ صداش که براي من گوشنواز ترین صداي دنیا بود ، باعث شد چشمام رو براي ثانیه اي روي هم بذارم . وقتی پسوند خانم به اسمم می دهی نمیدانی چه حالی میشوم ... کم نیست خانم بودن از دید تو ... دوباره چشم باز کردم و اول نگاهم رو به صورت منتظرش دوختم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 حلاوت شنیدن اسمم از زبونش با اون آهنگ صداش که براي من گوشنواز ترین صداي دنیا بود ، باعث شد چشمام رو براي ثانیه اي روي هم بذارم . وقتی پسوند خانم به اسمم می دهی نمیدانی چه حالی میشوم ... کم نیست خانم بودن از دید تو ... دوباره چشم باز کردم و اول نگاهم رو به صورت منتظرش دوختم . و بعد نگاهم به سمت آسمون کشیده شد . جایی که فکر می کردم خدا حضور داره . و اون لحظه فهمیدم که وقتی تو قرآن می گفت از رگ گردن به بنده ش نزدیک تره یعنی چی ! لبخندي زدم ..... باید می گفتم .... قسم خورده بودم ... آروم زمزمه کردم . من – وقتی کربلا بودي .. وقتی ازت خبري نبود ... وقتی نمیدونستم چی به سرت اومده ... زمین و زمان برام ایستاد ... کاري نمی تونستم انجام بدم ... دستم به جایی بند نبود ... فکر نبودنت مثل خوره افتاده بود به جونم ... اگر بلایی سرت میومد خودم رو می کشتم ... اون روزا نذر کردم ... با خدا قرار گذاشتم اگر سالم برگردي .. اگر زنده باشی .. دیگه نخوامت .. دیگه روز و شب براي دیدنت بهش التماس نکنم ... دیگه نتونستم بیشتر از این ادامه بدم . براي دقایقی نگاهش نکردم . از عکس العملش ترسیدم . ولی وقتی سکوتش رو دیدم ، برگشتم به سمتش ... لبخند روي لباش دلم رو قرص کرد . تند تند نفس می کشید و نگاهش سرگردون بین درختا پیش میرفت . امیرمهدي – دعایتان را اجابت می کند، آنکه آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند ... با لبخند به سمتم برگشت و بدون نگاه به من ادامه داد . امیرمهدي - چه هست در اعجاز حرف هایت و چشمانت ، که معجزه اي بزرگ براي قلب کوچکم شده ! باز هم هاج و واج نگاهش کردم . این خود امیرمهدي بود که این حرفا رو زد ؟ بی اختیار دستم به سمت بازوش رفت . ولی قبلش یکی بهم تشر زد که " حواست باشه " .. گوشه ي آستینش رو گرفتم . برگشت و خیره شد به دستم . امیرمهدي – چیزي شده ؟ من – داشتی چی می گفتی ؟ یه بار دیگه تکرار کن ! امیرمهدي – بازم باورتون نمی شه ؟ من – چه جوري باور کنم کسی مثل تو این حرفا رو بزنه ؟ امیرمهدي – با قلبتون. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
۲ روز تا ... نشــــردهیــــم ♥️🖇 امــام صــادق "علیه السلام" : هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad