#مروارید_بیروت ✨
قسمت اول
بسم الله النور
اولین بانو بود
اولین بانویی که از ایران به لبنان اعزام شد
آنهم نه در شرایط عادی!
در شرایطی که هر لحظه صدای مهیب انفجار و بمب از گوشه و کنار لبنان می آمد
شرایطی که هر آن ممکن بود نام او هم وارد لیست شهدا شود
در بحبوحه جنگ با رژیمی منحوس، رژیم صهیونیستی اسرائیل!
دشمنی که ذره ای بویی از انسانیت نبرده.
وصیت نامه اش حالا آماده بود
جانش را به خطر انداخت و راهی شد تا ببیند و بگوید
بگوید از زنان جبهه مقاومت که سربازان این نبرد اراده ها بودند
برایم حرف زد و گفت، از آنچه که با چشم هایش دیده بود : 《 وقتی وارد بیروت شدم، شهری آرام دیدم که زندگی در آن جریان داشت، بهویژه در منطقه مسیحینشینش.
مردم در حال تردد و زندگی بودند اما وقتی به ضاحیه و جنوب لبنان رسیدیم، شرایط کاملاً متفاوت بود. در کمتر از پنج دقیقه، ناگهان نمای دیگری از زندگی در بیروت نمایان شد؛
خانههایی که یا ویران شده یا نیمهتخریب بودند، یا سرپا بودند اما هیچ نشانی از زندگی در آنها وجود نداشت و همه تخلیه شده بودند.
غمی سنگین بر خیابانهای خلوت سایه افکنده بود؛ خیابانهایی که از تعداد ساختمانهایشان مشخص بود روزگاری مردم زیادی در آنها تردد میکردند.
این غم از سر و روی این بخش از شهر (جنوب لبنان) کاملاً هویدا بود.
مدام فکر میکردم با مردمانی روبهرو خواهم شد که غمهای عمیقتری را در چهرههایشان خواهم دید.
نکته جالب این بود که خودشان اصلاً دوست نداشتند از واژه «آواره» و «بیپناه» برایشان استفاده شود. میگفتند ما «نازحین» و مهاجرین هستیم. در مدرسهای که محل اسکان بیش از هزار نفر بود، همه این افراد پیشتر صاحب زندگی و امکانات درخور شأن خود بودند، اما حالا چندین خانواده در کلاسهای درس کنار هم زندگی میکردند.
با این حال، چهرهها غمگین نبود. نمیگویم غم نداشتند، اما با اطمینان میگویم که غمهایشان را عجیب پنهان کرده بودند و دور هم زندگی میکردند. زمانی که برای گفتوگو وارد مدرسه شدم، برق نبود و در تاریکی محض بهسر میبردند. اغلب با چراغ تلفنهای همراهشان روشنایی نسبی ایجاد کرده بودند.
آنچه دیدم، غرور شگفتانگیزی بود در اثبات اینکه «ما با این مسائل خسته نخواهیم شد.» با قاطعیت میگویم که هرجا رفتم، غرور، تعصب و غیرتی را در این مردان و زنان دیدم که نشان میداد با تمام غمها و سختیها، مصمم به پیروزی هستند.
این را بدون اغراق و تملق و شعارزدگی میگویم؛ واقعاً محکم بودند.
قطعاً غم داشتند و وقتی به چهرههایشان دقیق میشدی، غمی را میدیدی که تمام تلاششان را میکردند تا آن را بپوشانند و نگذارند کسی متوجهش شود. 》
ادامه دارد...
⤦دختران حاج قاسم🍃
@dokhtarane_hajqasem