🥀#شهیدانہ
❤️🩹#یک_روایت_عاشقانه
قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ،
نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم ..🤕
کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .🙃
ولی من باز باهاش قهر بودم؛
کتاب را گذاشت کنار و به من
نگاه کرد و گفت : غزل تمام ،
نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من
و واژه ها سکونت کرد .😊
باز هم بھش نگاه نکردم!
اینبار پرسید : عاشقمی؟😌
سکوت کردم؛
گفت:
عاشقم گرنیستی لطفیبکن نفرت بورز
بیتفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند!🥺
دوباره با لبخند پرسید :
عاشقمی مگه نه؟ گفتم : نه!😒
گفت : تو نه میگویی و پیداست
میگوید دلت آری ،
ك این سان دشمنی یعنی ك
خیلی دوستم داری :)!😄
زدم زیر خنده و روبروش نشستم
دیگه نتونستم بهش نگم ك
وجودش چقدر آرامش بخشه ..😍
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم:
خداروشکر که هستی♥️:)!
[ روایتِ : #همسرشهیدعباسبابایی ]
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
👈 پدر و مادرهای آسمانی شده را فراموش نکنیم. و در کنار مزارشان، برای بزرگترین حاجت عالم دعا کنیم. ❤️🤲
✨برای شادی رفتگان و اموات صلوات✨
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
21-shahid-toorajizadeh4(www.rasekhoon.net).mp3
7.02M
دعای کمیل با صدای شهید محمد رضا تورجی زاده 💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#اطلاعیه
#تکمیلی
🔺به اطلاع ثبت نام کنندگان مسابقه بزرگ کتابخوانی رفیق خوشبخت ما می رسانیم؛
▪️مسابقه #فردا صبح ( جمعه ۱۴۰۲/۱۰/۲۲) رأس ساعت ۱۰:۰۰ در حسینیه ولیعصر(عج) برگزار خواهد شد
▪️لذا ثبت نام کنندگان محترم ان شاالله ۱۰ دقیقه #زودتر جهت شرکت در آزمون تشریف بیاورند.
🔹معاونت فرهنگی پایگاه مقاومت بسیج شهدای گمنام محمد آباد مرکزی
🔹حوزه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_هفتم
.
دوباره کنار نرگس و رضوانی که از لحن حرف زدنم فهمیده بود
یه چیزیم هست و سکوت کرده بود ، راه افتادم
با حرص به ویترین ها نگاه می کردم . امیرمهدي هم باز با فاصله ازمون میومد .
دلم می خواست برگردم و با تشر بهش بگم " خوب اگر نزدیک ما راه بري چی می شه ؟ خلاف شرع که نمیکنی !
" انگار بیشتر حرصم از دست امیرمهدي بود ! خودم هم نمی دونستم .
شالم کمی عقب رفت .
ولی حوصله نداشتم درستش کنم .
گذاشتم یه مقدار موهام هوا بخوره .
همون موقع حس کردم کسی نزدیک بهم راه میره .
به هواي دیدن امیرمهدي برگشتم که با همون پسر مواجه شدم .
لبخند شیطونی زد و سیم کارتی رو گرفت طرفم .
پسر – بنداز تو گوشیت .
دوقلوي سیم کارت خودمه .
بهت زنگ می زنم حرف بزنیم .
ایستادم و نگاهی به سر تا پاش کردم .
یه پارچه فشن بود .
از شلوارش که خیلی پایین تر از کمرش قرار
داشت و خشتکش تا نزدیک زانوش میومد
بگیر تا تی شرت قرمز رنگ تنگ و کوتاهش که باعث می شد نوار باریکی از بدنش ، تو فاصله ي پایین تیشرت تا کمر شلوار
پیدا باشه . موهاش هم که دیگه جاي خود داشت وصورتش که با اون ریش و سبیل مدل دار ، شر و شیطون به
نظر می رسید .
ازش خوشم نیومد .
اخمی کردم .
من – تو اول خشتکت رو بکش بالا بعد دنبال صاحب براي سیمکارت اضافه ت بگرد .
ابرو هاي برداشته ش رو بالا برد .
پسر – جوش نزن .
اینا مده .
اگه وقت داري بریم کافی شاپ اگر
نه که این رو بگیر .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_هشتم
.
پسر – جوش نزن .
اینا مده .
اگه وقت داري بریم کافی شاپ اگر
نه که این رو بگیر .
و با ابرو و تکون سرش به سیم کارت تو دستش که جلوم گرفته
بود اشاره کرد .
نگاهم افتاد به گردنبند تو گردنش .
نفهمیدم طلا سفیده یا نقره .
شاید هم بدل .
نگاه از گردنبندش گرفتم .
من – نیست خیلی تو دل برویی فکر می کنی ازت خوشم اومده !
پسر – هستم .
تو با ما راه بیا خودت می بینی چقدر ماهم .
اومدم جوابش رو بدم که کسی پشتم قرار گرفت .
شونه ش با فاصله ي کمی از شونه م قرار گرفت و بعد صداي امیرمهدي رو
شنیدم .
امیرمهدي – بریم .
سرم رو چرخوندم و نگاهش کردم .
با نوع ایستادنش داشت به رفتن هدایتم
می کرد .
نگاهش به رو به رو بود و
نه من رو نگاه می کرد و نه اون پسر رو .
ولی حالت صورتش نشون می داد عصبیه . خشک بود و جدي .
حتی لحن گفتارش هم بی نهایت جدي بود . چیزي که تا به حال ازش ندیده بودم .
بی هیچ حرفی راه افتادم .
امیرمهدي عصبی بود و من نگران .
دقیقه اي بیشتر نگذشت که با حرفش نگرانیم بیشتر شد و لحن
تهدیدگرش حالم رو گرفت .
امیرمهدي – دلم می خواد یه بار دیگه کارتون رو تکرار کنین !
آروم گفت ولی حس کردم رضوان و نرگس هم شنیدن . چون
گرماي دستی رو روي دستم حس کردم ...
ناخودآگاه برگشتم و نگاهی به صورت عصبانیش انداختم .
عصبانی براي یه لحظه ش بود .
پر حرص نفس می کشید .
طلبکار گفتم .
من – مگه چیکار کردم ؟
ابروهاش به شدت در هم گره خورد .
امیرمهدي – خودتون بهتر می دونین !
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
نمیتونم توضیح بــدم چِمِه(:
ولۍ میـدونم بــرم #ڪربلا خــوب میشم💔
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ
#امـــامحسینمن❤️🩹
#شبزیــارتــۍ🌙
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«♥✨»
آشفتـمڪربلا..
گفتــنخونت؟گفتــمڪربلا!(:🥺
+حسینستـوده +حتماًبازشود━━━━━━━✿━━━━━━━ #صلیاللهعلیكیااباعبدالله ♥ #شبجمعہحرمتآرزوسټ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
enc_17037800204642782486045.mp3
2.96M
- گــریــونمڪربلاا🥺
منبۍتومحــزونمڪربلا((:❤️🩹
- #مداحیُروضه .
- #حضرتِ128 .
- #حسینستوده .
[ پلی لیستِ روح !. ]