💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شصت_و_هفتم
رضوان – ولی اگر مدرك داشتیم و شکایت می کردیم هم تاوان
اون همه هول و سکته ي ناقص ما رو می داد و هم مطمئن میشدیم دیگه این کار رو تکرار نمی کنه .
الآن باید هر لحظه نگرانت باشیم .
من – نگران نباشین .
بلدم مواظب خودم باشم .
رضوان – دیشب دیدیم چقدر مواظبی !
شونه اي بالا انداختم .
من – حالا که اتفاقی نیفتاده .
آهی کشید .
رضوان – آره . البته به لطف نرگس و امیرمهدي و البته تغییرمسیر ماشین .
من – چطور ؟
بلند شد و رو به روم دست به سینه ایستاد .
رضوان – تو که مات و مبهوت ماشین پویا شده بودي . تکون هم نمی خوردي .
ما هم داشتیم جیغ می زدیم .
مهردادمی خواست بیاد طرفت که دید اونا لباست رو گرفتن کشیدن .
براي همین کمی عقب کشیده شدي و ماشین هم یه مقدار
مسیرش رو کج کرد که بهت نخورد .
کمکم کرده بودن ؟
یا بهتر بگم کمکم کرده بود ! اونم کی ، امیرمهدي !
لبخندي روي لبام نشست .
با توجه به اینکه می دونستم طرز فکر و اعتقاداتش چه جوریه باید
اعتراف می کردم خیلی پیشرفت کرده !
لباسم رو گرفته و کشیده بود .
واي خدا !
امیرمهدي اي که تو هواپیماي سقوط کرده حتی حاضر نبود لباسم رو بگیره کجا و این امیرمهدي کجا ؟
براي خطر از سرم گذشته باید شکرانه می دادم یا این پیشرفت
قابل ملاحظه و دور از انتظار امیرمهدي ؟
رضوان – به چی می خندي ؟
لبخندم ناخواسته بیشتر شد .یعنی نمیدونست به چی فکر می کنم ؟
رضوان – مثل اینکه خوشت اومده طرف ، دست زده به لباست ؟
من – می شه نخندید ؟
رضوان – خداییش نه .
من – من و این همه خوشبختی محاله ..
رضوان – چیکار کردي این بنده ي خدا انقدر جهش داشته ؟
من – من که هیچی . ولی اتفاقات پیش اومده به شدت روش تأثیرداشته .
لبخندي زد .
رضوان – به هر حال تو هم بی تأثیر نبودي .
یه لحظه لبخندش جمع شد .
رضوان – اگر دیشب ......
لبهام رو روي هم فشار دادم و سرم رو کج کردم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شصت_و_هشتم
رضوان – به هر حال تو هم بی تأثیر نبودي .
یه لحظه لبخندش جمع شد .
رضوان – اگر دیشب ......
لبهام رو روي هم فشار دادم و سرم رو کج کردم .
من – اگر دیشب مرده بودم الان به جاي زیارت رفتن تو فکر مراسم کفن و دفنم بودین .
اخمی کرد .
رضوان – زبونت رو گاز بگیر .
بعد خیره شد به زمین .
رضوان – مرگ بهترین حالتش بود .
من – مگه بدتر از مرگ هم هست ؟
رضوان – صد در صد . اگر ماشین می خورد بهت و پرتت میکرد ، می افتادي رو ماشین دیگه و استخونات خرد می شد ؛ از درد و رنجش که بگذریم ، مشکالت نخاعی و
شکستن گردن و کمرت فجیع ترین اتفاق ممکنه بود نفسم تو سینه حبس شد .
راست می گفت .
من در کمال سادگی فقط به مرگ فکر کرده بودم نه اتفاق هایی که می تونست تموم زندگی من و اطرافیانم رو عوض کنه .
اگر صدبار هم شکر خدا رو به جا می آوردم باز هم کم بود .
دوبار من رو از بدترین حادثه ها بدون اینکه خراش کوچیکی هم بردارم نجات داده بود .
اگر هر مشکلی که برام به وجود می اومد
می شد باري روي زندگی پدر و مادرم . ممکن بود همه چیز به هم
بریزه و اینجوري نشده بود !
یاد اون حرف امیرمهدي تو کوه افتادم که گفته بود " خدا اگر بخواد
می تونه سلامتیمون رو بگیره و باید
همیشه بابت سلامتیمون شکرگذارش باشیم ."
چه سري بود که راه به راه ، داشتم به درستی حرفاش درباره ي خدا می رسیدم ؟
قرار بود به چی برسم ؟
به شناخت درست خدا یا به شناخت درستی از افکار امیرمهدي ؟
رضوان – بلند شو دیگه . دیر می شه .
متفکر نگاهش کردم و با تأخیر ، سري تکون دادم .
**
صدای هق هق مامان بلند بود .
یک لحظه هم آروم نمی شد .
دوبار نماز شکر خونده بود و چند بار پول داخل ضریح انداخته بود .
همه ش هم به شکرانه ي سلامتی من .
وقتی بی قراریش و اون همه شکرش رو دیدم ، حس کردم اوضاع
می تونست خیلی خراب تر از تصورات من باشه .
انقدر مامان " شکرت خدا " گفت که من هم به دنبالش چندین بار
این جمله رو تکرار کردم .
به سختی چادر رضوان رو روي سرم نگه داشته بودم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5931625018625625867.mp3
3.96M
دعــاۍِ امالبنینِ ۜ کہ شدم نوڪرِ عبـــاس'ع' ..
تمومِ مادراے ما فــداۍ مــادرِ عبــاس'ع'!🥺❤️🩹
#السـݪامعلـیکیـاامالـبنـیـن✋
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
😌͜͡🇮🇷
دلبهـنورامیدبایدداد... ☝️🏻
پایپرچمشهیدبایدداد... 👀
‹ 🇮🇷⇢ #دههفجر ›
‹ ✊🏻⇢ #اللهاڪبر²¹ ›
‹ ♥️⇢ #پایانقلابیمتاظهور ›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad