✅در زمان #ظهور چگونه عده ای به مکه میروند⁉️
در روایات، دو گروه ذکر شدهاند که به محضر امام زمان میرسند:
⬅️ گروه اول، اصحاب خاص که ۳۱۳ نفر هستند، در حالی که آنها در یک لحظه به صورت معجزهآسا در مکه حاضر میشوند؛ یعنی وقتی شب در رختخواب خود خفتهاند، ناگهان خود را در مکه میبینند؛ بنابراین، در مورد آنها این مشکلات وجود ندارد.
⬅️ گروه دوم، ده ـ پانزده هزارنفر یاران حضرت هستند که بعد از این ۳۱۳ نفر به مکّه میرسند. آنها نیز با طیالارض به مکّه میروند؛ یعنی پیاده حرکت میکنند، اما چند قدم برداشته به مکّه میرسند و در طی مسیر، قدرت فوقالعادهای دارند؛ بنابراین، آنها نیز به گذرنامه و هواپیما احتیاج ندارند و دوری برای آنها بیمعناست.
اینها یارانی هستند که با حضور آنها در مکّه، حضرت قیام میکند و حرکت خویش را آغاز می نماید.
از مذکورات پیشین، معلوم آمد که سایر مردم، لازم نیست در مکّه باشند؛ هر کجا حضرت یا نمایندگانشان میرسند، مردم با آنها بیعت میکنند.
📚 ۱. کافی، کلینی، ج ۸، ص ۳۱۳، ح ۴۸۷. -- ۲. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۶۸، ح ۱۵۳. -- ۳. روضهالواعظین، ص ۲
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
#سلامامــامزمــانــم🤍🌼
-
آیـتﷲبـهـجـت:
دعــا براۍ تعجیل فرج،
نشان دهنده این است
ڪه دعاکننده هنوز بر ایمان
خود ثابت و استوار است..!
•📚حضرتحجت•
#امام_زمان 💛
-
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「🌼❤️🩹」
▪️یـــاربالحسیـــــن ...
‹ 🌼⇢ #السݪامعلیڪیابقیةاللہ ›
‹ ❤️🩹⇢ #سہشنبہهاےجمکرانۍ ›
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🥀#چلهعاشقی|روزبیستوچهارم🥀
🏝اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِالله
وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
🖤اَلْسَّلٰام عَلَى ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ عَلِیِّ بْنِ ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ اَوْلادِ ٱلْحُسَيْـن
🖤وَ عَلىٰ أصْحاٰبِ ٱلْحُسَيْـن
🏴اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ کَرْبِلٰاْ
اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُود
#زیارتعاشورا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
📆 شرو؏ چلہ : یکشنبہ¹⁷'⁴'¹⁴⁰³
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سوم
وقتی تو وجودمون از روح خدا دمیده شده بود پس باید از هرچیزی حتي خودمون به خدا مي رسیدیدم.
امیرمهدی راست مي گفت باید همیشه و هر لحظه دانشجوی راه خداشناسي بود که به این صورت اصل هدف هر
چیزی معلوم مي شد و تحمل هر سختي ای راحت.
تصمیم گرفتم من هم راضي باشم به رضای خدا و ازش بخوام رضایتش در بهترین چیزها برام باشه . و باز اعتماد کنم بهش و مطمئن باشم هر اتفاق و حادثه ای مي تونه برام
بهترین باشه که خدا هیچوقت برای بنده ش بد نميخواد.
***
باز هم از پشت شیشه خیره شدم به امیرمهدی.
چند روزی بود که مطمئن بودم بالاخره یه جایي این دوری تموم مي شه و وصال میسر.
نفس عمیقي کشیدم ، ولي نه با حسرت ، نه از سر حرص و بی قراری . شاید این روزها همه و همه برای رسیدن به
کمالي بود که امیرمهدی یه روزی ازش گفته بود.
که چند روزی بود عبادتم نه از سر ادای وظیفه که به خاطر
این بود که خدا رو لایق پرستش مي دیدم . خدایي که با ظرافت بند بند بدنم رو به هم گره زده بود و شاید از این
هنرمندانه تر ، آفرینش مرد رو به روم و افرادی شبیه به اون بود که به این زیبایي دوست داشتني بودن !
حالا دیگه مي تونستم به این باور برسم که یواش یواش نماز خوندن با دل و جونم عجین مي شه . مثل عشق امیرمهدی ، که مبنای تپش های قلبم بود.
مثل نماز و روزه عشقت توی خونمه
عطر نفس های تو عزیز تر از جونمه
من کویری بودم که با حرفای امیرمهدی ، که مثل بارون بر تن تشنه ش باریده بود ؛ جون گرفته و شده بودم سبزه زاری که پر از یاد خدا مي شد.
کویر تشنه ی تنم تو خواب بارون توست
پرنده ی نگاه من اسیر چشمون توست
مي دونستم روزی مي رسه که چشمام بشه فرش راه امیرمهدی ، کسي که با خلقت بي مثال خالقم تجلي مهر پیدا
کرده و با دمیده شدن از روحش تو اون کالبد آسموني تبدل شد به فرشته ای زمیني.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم
مي دونستم روزی مي رسه که چشمام بشه فرش راه امیرمهدی ، کسي که با خلقت بي مثال خالقم تجلي مهر پیدا
کرده و با دمیده شدن از روحش تو اون کالبد آسموني تبدل شد به فرشته ای زمیني.
سبد سبد گل عشق برات هدیه مي ارم
چشم های عاشقم رو زیر پاهات مي زارم
تو شعر عاشقونه ای روی لبای خستم
امید پر کشیدني واسه پرای بستم
از همو دور بو.سه ای آرومي به طرفش فرستادم و گفتم:
-عاشقتم امیرمهدی . عاشقتم و عاشق خدام که تو رو بهم هدیه داد .
لبخندی زدم و به پاهام فرمان دادم به رفتن . مي دونستم که چند ساعت بعد باز هم میام دیدنش .
از پیچ راهرو که رد شدم با دیدن پورمند ناخودآگاه ایستادم.
خشم نگاهش نبود که مانع پیشرویم شد ، که اون سر و وضع هر کسي رو وادار مي کرد برای دقایقي بایسته و نگاهش کنه.
دست شكسته و گچ گرفته ش از گردنش آویزون بود و صورت اصلاح نكرده ش پر بود از زخم هایي که معلوم بود
چند روزی از پا گرفتنشون مي گذره.
گوشه ی سمت چپ پیشونیش رد بخیه داشت و زیر چشم
چپش هم کبود بود.
بي اختیار دست رو دهنم گذاشتم . کار پویا که نبود ، بود ؟
وقتي به طرفم شروع کرد به حرکت تازه فهمیدم که یكي از پاهاش هم کمي لنگ ميزنه.
خیره به پاش بودم که رسید نزدیكم .
ضرب نگاهش چشمام رو نشونه رفت:
-برای اینكه بیشتر خوشت بیاد مي خوای لباسم رو در بیارم و کبودیای تنم رو هم ببیني ؟
اخم کردم:
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 ⃟🕯
هر چند که غم سرآمده درجــانم
تا آخــــــر عمـــر منـــتظر میمانم
بیصبرم و هرلحظه برايش يارب
عجـــــــللوليـــک الفـرج میخوانم
╿الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ╽
—————— ⋅ 𔘓 ⋅ ——————
🌼تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا
#پنجصلواٺ5⃣
🌔بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم
#دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📜
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼