💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_هفتم
-من کاری به ربط و بي ربطش ندارم .
گفت کارم تموم شد
بهتون زنگ بزنم و بگم حساب دکتر رو رسیدیم.خیالتون راحت . دیگه کاری بهتون نداره.
از شدت شوك حرفش زبونم بند اومد.
چیكار کرده بودن این آدما ؟ باز هم...
سریع پرسیدم:
-چیكار کردین ؟
اما انگار دیر شده بود . چون همزمان بوق اشغال توی گوشم طنین انداخت.
رو به نرگس ، دستپاچه گفتم:
-باید برم.
دست آرایشگرش رو عقب زد و صاف نشست:
-کجا ؟ چي شده ؟ کي بود ؟
حین پوشیدن مانتوم و بستن شالم جوابش رو دادم:
-دوست پویا...
-چي ؟
برگشتم و نگاهش کردم:
_کاش دیروز حرفاشون رو جدی مي گرفتم نرگس . دیروز پویا اومده بود بیمارستان و کلي برای هم شاخ و شونه کشیدن . حالا هم فكر کنم پویا یه بلایي سرش آورده!
-سر کي ؟
-پورمند.
اینبار چشماش از تعجب بیش از اندازه باز شد :
-تنها رفته بودی ؟
-آره.
دور خودم گشتم تا بفهمم باید کیفم رو بردارم و برم .
نرگس مي خواست بلند شه که دستم رو گذاشتم روی شونه ش:
-من مي رم . تو هم وقتي رفتي خونه به بابات بگو چي شده ! فكر کنم خبر داشته باشن بهتره!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_هشتم
-من مي رم . تو هم وقتي رفتي خونه به بابات بگو چي شده ! فكر کنم خبر داشته باشن بهتره!
سری تكون داد:
-بیام باهات ؟
-نه عزیزم.
اومدم برم که دستم رو کشید:
-مارال!
برگشتم و نگاهش کردم.
-چرا هول کردی ؟
با دلشوره ای که روی لحنم هم تأثیر گذاشته بود جواب دادم:
-مي ترسم .. بازم ماجرایي که من توش تقصیری ندارم ولي در عین حال پام توش گیره!
آروم گفت:
-خدا بزرگ تر از اونیه که ما فكر مي کنیم . به قول امیرمهدی اثر انگشت خدا تو هر حادثه ای وجود داره . به این فكر کن شاید این چیزی که برای تو پر از هول و هراسه
عین رهایي باشه!
برای چند ثانیه نگاهش کردم . و بعد سری تكون دادم . و کي مي دونست این حرف دقیقاً مصداق بارز این اتفاق تو
زندگي من باشه ؟
سریع قدم برداشتم و در حین دست تكون دادن برای نرگس سعي کردم حرفي که مي زد درباره ی قرار روز بعدمون به منظور رفتن به مسجد برای دعای عرفه و اومدن
محمدمهدی رو تو ذهنم نگه دارم.
***
صدای بلند مهرداد دوباره تو خونه پیچید:
_وقتی مي گیم تنها نرو بیمارستان برای همینه . سر خود بلند شدی رفتي اینم نتیجه ش.
-خب برادر من تا کي قراره شما من و اسكورت کنین ؟ به قول خودتون ممكن این وضعیت امیرمهدی خیلي طول بكشه!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
🖤 ⃟🕯
حضرتمھدۍ ‹عج› :
من از جدم حسین ‹علیه السلام›
غریب تر هستم🥺💔!
╿الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ╽
—————— ⋅ 𔘓 ⋅ ——————
🌼تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا
#پنجصلواٺ5⃣
🌔بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم
#دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📜
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
#روزخـودراباقــرآنشـروعڪنید📒
#قــرارصبحگـــاهۍ☀️
-
#قــرآن راسادہنخـوان!
یادبگیرآنراباصداۍِخــــدابخوانی..
یادٺباشد؛
قـــرآن،نامہۍعــاشقترینرفیــقِتوست:)💚🕊
👤•.استادشجاعی•.
-
#صبحتـــونمنــــوربہیــادپـرودگـــار✨
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زینب من مدافع حرم باش...
📣 همگی به این بزم دعوتید ....
🎁 همراه با اهدای روسـری
🚩متبرک به حرم اباعبدالله الحسین(ع)🚩
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
•🖤✨•
🪔هفــدهـــممــــاہمحــــــرم
امـامباقــــــر'ع' فـــرمودند:
اگر مردم میدانستند چه فضیلتی در زیارت قبر حسین "علیهالسّلام" است از شوق میمُردند و جانهایشان به خاطر حسرت بر آن حضرت، پاره پاره میشد .. و در روز قیامت منادی ندا میدهد این كسیست که حسین 'ع' را از روی شوق به او زیارت کرد ، پس أحدی در روز قیامت باقی نمیماند مگر آنکه آن روز آرزو میکند کاش از زوّار حسین'ع' مۍبود (:🥺
📚-کامل الزّیارات
🥀#حدیثانہ
-
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
-
از عوامل بسیار مهمی که سنخیت
و هم رنگی با حضرٺ بقیة الله را
به ارمغان می آورد،گریه بر حضرٺ
سیدالشهداء "علیهالسلام" است..!
•آیتﷲشیخجعفرناصری •
#امامحسین❤️🩹
#ماهـِمحـــرم 🌙
-