31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍽𓆪•
.
.
•• #آشپزی••
حـلوا نخودچـے 🤩
◗ ۴ لیوان فرانسوے شکر
◗ ۲/۵ لیوان گـلاب 🌸
◗ نصـف لیوان زعفران غلیـظ دم شده 🧡
◗ ۲/۵ لیوان آرد سہ صفر یا قنادی
◗ ۱/۵ لیوان آرد نخودچی دو آتیشه
◗ ۱/۵ لیوان روغن مایـع
◗ ۱۰۰ گرم ڪـره 🧈
.
.
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
این خوراکیهارو هیچوقت با هم نخورید چون خطرناکه !🚫
#سلامتی🌿
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••#دانستنیهایآشپزی ••
رازهــاے پخت برنج 🍚
بــہ روش رستورانــے🍱
ڪـہ ڪسـے بهت نمیگــہ !🙊
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
•🪄•#حالخوب
یادداشت کنید
دلیل حال بدتون رو بنویسید📝
و بشینید فکر کنید 🤔
ببین برای حال خوبت ،
چیکار میتونی انجام بدي⁉️
"طبیب خودت باش ❤️"
خیلی از علاج هایی که
منحصر به خودته❣
خودت میتونی پیداش کنی
فقط یکم فکر میخواد 🤔
یکم حوصله میخواد ...🍃
گلبانوجان کنار حال بد ؛
عبور نکن به سادگی ☺️
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
#زیارتنامه
حضرت رسول(ص) و
امام حسن مجتبی (ع)🥀
📝+با ترجمه فارسی
20.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اۍ مادریترین پسر ِفاطمہ ، حسن ¹¹⁸ ..💔
+
پیشنهاددانلود(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قوطی تن ماهی جاجواهراتی درست کن. . .☺️!
#خلاقیت⃟✨
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_بیست_و_نهم
دستش رو تو دست گرفتم .
عجیب جون گرفتم از گرماش .
باید زن باشي تا درك کني که این گرما حكم تموم دنیارو برام داشت.
نگاهش جور خاصي بود و نمي دونم چرا اون لحظه حس کردم نگاهش پر از سواله .
سوال هایي که نمي فهمیدم و
فقط به خودم دلداری دادم که به احتمال زیاد درباره ی وضعیتشه.
برای همین آروم و پر اطمینان لب باز کردم:
من –خوب مي شي امیرمهدی . خوب ميشي .
فقط چند روزی طول مي کشه . صبور باش.
و چقدر جالب بود و شگفت آور که دعوت به صبوری از دهن کسي خارج شد که خودش قبل تر ها آدم عجولي بود!
سرنوشت عجب درس بزرگي بهم داده بود .
پلك رو هم گذاشت و باز کرد .
انگار اینجوری بهم نشون
داد که حرفم رو قبول کرده و این نشون دهنده ی اطمینانش به من بود.
لبخندی زدم.
و حس کردم تا وقتي این اطینان رو دارم ، تا وقتي گرمای دستاش رو دارم خوشبختم .
من مردی رو داشتم که
زمین مانندش رو نداشت .
تك بود و من این تك بودنش رو
ستایش مي کردم.
حس خوبي بود خانوم بودن برای این مرد.
لبخندم رو حفظ کردم:
من –مي رم برات غذا بیارم.
و چه حالي داشت غذا درست کردن و کدبانوی خونه ی امیرمهدی بودن .
با تو رو ابرا قدم گذاشتم...
من آرزویی جز تو نداشتم ...
****
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚