eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
230 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
61 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم ،دلمان به خدا گرم است😍، صبح را با نام و یادش آغاز می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌻🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
「💛」 یه لبخند ناخودآگاه:)))! ❤️ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◖🥀💔◗ بیــــآ.... اے صـاحب‌ عـــزاۍ فـاطـمیـہ😔 ‌‹ 🥀⇢ › ‹ 💔⇢ › ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
◖🥀💔◗ بیــــآ.... اے صـاحب‌ عـــزاۍ فـاطـمیـہ😔 ‌‹ 🥀⇢ #السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ › ‹ 💔⇢ #سہ‌شنبہ‌هاے‌ج
بَاور‌کُن.... فَرقی‌نِمیکند.... چِه‌رُوزی‌بَاشدازهَفته.❤️‍🩹 بَرای‌کَسی‌کِه‌عَاشق‌اَست.. نَیامدنت‌هَمیشه‌به‌چَشم‌مَی‌آید و‌نَبودنت‌هَمیشه‌اِحساس‌مِیشود... بيااي‌پناهِ‌جان‌ها.🥺.
✨🥀 ✍استاد فاطمی نیا(ره): هرکس روی زمین است، به برکت وجود صدیقه‌ی کبری(س) میباشد. اگر میخواهید ببینید از چشم خدا افتاده اید یا خیر، به خودتان مراجعه کنید، اگر هنوز در دل خود نسبت به (س) محبت دارید، پس بدانید که از چشم خدا نیفتاده اید. ترک گناهان موجب میشود این محبت بیشتر گردد. 🥀 ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 گوشی رو جواب دادم . من – بله ؟ نوید – خانوم صداقت پیشه زیاد وقتتون رو نمی گیرم . عصبی گفتم . من – یه بار که گفتم . تمایلی ندارم . و باز قطع کردم . و براي اینکه دیگه زنگ نزنه گوشیم رو خاموش کردم و به ادامه ي خوابم پرداختم . بلاخره ساعت یازده رضایت دادم دست از خوابیدن بردارم . بلند شدم و بعد از شست و شوي دست و صورتم ،یه لیوان شیر و یه کیک کوچیک خوردم . مامان رفته بود خونه ي خاله . برام یادداشت گذاشته بودموبایلم رو روشن کردم . بعد از چند ثانیه پیام اومد . بازش کردم . نوشته بود ده تماسخ بی پاسخ از شماره ی شماره رو نمی شناختم . شونه اي بالا انداختم . می خواستم از اتاقم برم بیرون که زنگ خورد . برگشتم و نگاهی به صفحه ش انداختم . همون شماره اي که ده باري زنگ زده بود . جواب دادم . من – بله ؟ نوید – سلام خانوم صداقت پیشه . نوید هستم . از حرص چشمام رو روي هم گذاشتم . چرا دست بردار نبود ؟ نوید – قول می دم خیلی وقتتون رو نگیرم . من – من که گفتم ... نذاشت ادامه بدم . نوید – خواهش می کنم . قول می دم فقط نیم ساعت وقتتون رو بگیرم . تو رو خدا .. می خواستم بازم قبول نکنم که با قسم به خدایی که داد زبونم بند اومد . من صبح براي همون خدا نماز خوندم. و حالا چه جوري می تونستم به قسمش بی تفاوت باشم ؟ با اجبار گفتم . من – باشه . فردا خوبه ؟ نوید – می شه امروز عصر بیام ؟ می خوام تا شب مصاحبه رو تحویل روزنامه بدم . "باشه اي " گفتم و آدرس خونه رو دادم . نمی دونستم این روزنامه ها چرا دست بردار نیستن . همش میخوان صفحاتشون رو پر کنن . براي ساعت سه قرار گذاشتیم . که بعدش بتونم برم خونه ي شاگردم . مامان که برگشت ماجرا رو براش گفتم . مامان گفت که " خوبه قبول کردم " و مشغول تمیزکاري خونه شد . منم اتاقم رو شروع کردم به مرتب کردن و گردگیري . بعد از نماز با مامان ناهار مختصري خوردیم . رأس ساعت سه زنگ خونه زده شد . خبرنگار آن تایمی بود ! در رو براش باز کردم . خانوم نوید ، دختر ریزه میزه اي بود با صورتی گرد و کوچیک . تیپ ساده اي زده بود . " سلام و احوالپرسی " کردیم . تعارفش کردم به داخل . رفتیم توي اتاقم . من- می تونین راحت باشین . غیر از من و مادرم کسی خونه نیست . لبخندي زد . نوید – ممنون . 💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خانوم نوید ، دختر ریزه میزه اي بود با صورتی گرد و کوچیک . تیپ ساده اي زده بود . " سلام و احوالپرسی " کردیم . تعارفش کردم به داخل . رفتیم توي اتاقم . من- می تونین راحت باشین . غیر از من و مادرم کسی خونه نیست . لبخندي زد . نوید – ممنون . نشست . مامان براش شربت آورد و زود تنهامون گذاشت . نوید هم بعد از خوردن مقداري از شربتش شروع کرد . نوید – مرسی که بهم وقت دادین . این اولین مصاحبه ي منه و خیلی برام مهمه . لبخندي زدم . من – پس براي همین اصرار داشتین ؟ سري تکون داد . نوید – بله . کار اولمه . باید خوب باشه . خب شروع کنیم ؟ من – بله . من آماده م . یه دستگاه پلیر و یه برگه از کیفش در اورد . دستگاه رو روشن کرد و گذاشت روي میز . نوید – مصاحبه با خانوم صداقت پیشه . رو کرد به من . نوید - از اون روز بگین . وقتی نشستین توي هواپیما فکر میکردین چنین اتفاقی براتون بیفته ؟ جواب تک به تک سوالاتش رو دادم . بیشتر از حس اون روز و بعد از سقوط پرسید . تموم مدت سعی داشت مسیر صحبت به حاشیه نره . با دقت به حرفام گوش می داد و گاهی از بین حرفام سوالی بعدي رو طرح می کرد . گاهی هم روي برگه رو نگاه می کرد و چیزي می پرسید . بعد از یک ساعت مصاحبه تموم شد . هر دو بلند شدیم و ایستادیم . نگاهی به برگه ي توي دستش انداخت . و رو کرد به من . نوید – شما با محله ي ( ... ) آشنایی دارین ؟ من – یه مقدار . لبخندي زد و برگه رو گرفت طرفم . نوید – می تونین بگین چه طوري برم به این آدرس ؟ نگاهی به آدرس انداختم . لبخندي زدم . من – نزدیک خونه ي خاله م می شه . البته اونا خونه شون تو فرعی اوله . این کوچه رو نمی دونم کدوم فرعی میشه . می خواین کروکیش رو بکشم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad