eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
62 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
ء . هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود
• . -میگفت.. درزندگی‌آدمی‌موفق‌تراست‌که دربرابرعصبانیت‌دیگران‌صبورباشد وکاربی‌منطق‌انجام‌ندهد!(: 🥀 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
یک هدیه معنوی😇🦋
حضرت زهرا[ع]بدون شک در رأس تمام بانوان اسلام قرار دارد زيرا او تنها بانویی است كه پدرش معصوم ، شوهرش معصوم و خودش نيز معصوم بوده است..!🖤✨ آیت‌اللّٰه‌ابراهیم‌امینی🌿 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
19.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽لحظه‌ی رونمایی از اثرِ جدید استادحسن روح‌الامین ؛ ✅دیدن این کلیپ رو از دست ندهید . [آئین رونمایی از اثر «مضطر» ] ✍نام‌گذاری این اثر زیبا، توسط حاج‌محمود انجام شده است . ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 کامران – خوب خوشحال شدم از دیدنت . و دستش رو به طرف امیرمهدي گرفت . امیرمهدي هم لبخندي زد و دستش رو فشرد و با هم خداحافظی کردن . کامران برگشت سمت من و دستش رو به طرفم گرفت . کامران – خداحافظ . باهاش دست دادم . من – خداحافظ . و رفت . لبخندي زدم . و به رفتنش نگاه کردم . وقتی رفتن ، برگشتم که دیدم امیرمهدي هنوز همونجا ایستاده و خیره ي به جاییه که چند دقیقه قبلش دست من و کامران تو هم قفل شده بود . خیره شدم به جهت نگاهش و در حینی که در رو می بستم فکر کردم چی باعث شده امیرمهدي اینجوري بشه . فقط دست داده بودم دیگه . کار خاصی نکرده بودم که . که ، که ، واي تازه یادم افتاد چیکار کردم ! با نا محرم دست دادم . امیرمهدي روي این چیزا حساس بود . لبم رو به دندون گرفتم . این چه کاري بود کرده بودم ؟ اونم جلوي امیرمهدي . یه لحظه دلم خواست مثل فیلم همه چی رو به چند دقیقه پیش برگردونم و کار اشتباهم رو درست کنم . ولی کار از کار گذشته بود و دیگه جایی براي درست کردنش نبود . شروع کردم دنبال واژه ها گشتن براي توجیه کارم . باید یه چیزي می گفتم . انگار بدجور بهت زده بود . با دست دست کردن من براي ردیف کردن واژه ها ، برگشت و با قدم هاي اروم پشت سر مردا راه افتاد . بی اختیار دنبالش کشیده شدم . سرش پایین بود و انگار داشت کارم رو تو ذهنش حلاجی می کرد . قدم هاش با طمأنینه بود ؛ مثل آدمی که درحال فکر کردنه . چرا حس کردم شونه هاش افتاده ست ؟ قدم رو مخصوصا بلند برداشتم تا بتونم کمی نزدیک بهش راه برم . باید یه کاري می کردم . حداقل عذرخواهی . نمی خواستم ملامتم کنه . نمی خواستم تو ذهنش در موردم بد فکر کنه . نه حالا که می خواستم بیشتر بشناسمش و خودم رو همگام با زندگیش تغییر بدم ! الان وقت این نبود که بخوام با کارم دلسرد و ناامیدش کنم از خودم . اینجوري فاصله مون بیشتر می شد . واین اصلا به نفعم نبود دهن باز کردم حرفی بزنم که با صداي آرومش لب فرو بستم . امیرمهدي - یه انگلیسی به یه ایرانی می گه : چرا خانوماي سرزمین شما با مرداتون دست نمیدن !؟ یعنی اینقدر مرداتون غیر قابل اعتمادن !؟ ایرانیه می گه : ملکه سرزمین شما چرا با همه مردا دست نمی ده !؟ انگلیسیه عصبانی می شه می گه : ملکه فرد عادي نیست ، با هر کسی دست نمیده ! ایرانیه می گه : زن هاي سرزمین من همه ملکه اند ! نگاهش کردم . چرا حرفش انقدر شماتت بار بود ؟ منظورش چی بود ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نگاهش کردم . چرا حرفش انقدر شماتت بار بود ؟ منظورش چی بود ؟ طعنه زد یا خواست قدر خودم رو بدونم ؟ چرا انقدر آروم و با طمأنینه ؟ چرا لحنش بد نبود ؟ چرا هزار تا حرف ناجور بهم نزد ؟ کاش یه چیزي می گفت تابهم بربخوره و گریه م بگیره . کاش یه حرفی می زد که دلم آتیش بگیره ولی این همه ساکت و آروم نبود ! دلم می خواست زمین دهن باز کنه و برم داخلش . بغض کردم . دلم نمی خواست ازم ناراحت باشه و لحنش این حس رو بهم منتقل کرد . وقتی ادم کسی رو دوست داشته باشه هیچوقت دلش نمیاد ناراحتش کنه ! و من نا خواسته این کار رو کردم . حالا چه طوري می تونستم از دلش در بیارم ؟ دوست داشتم لب باز کنم و بگم " ازم شاکی نباش . در موردم بد فکر نکن . که به خاطرت روي خیلی چیزها دارم پا می ذارم امیرمهدي . تو و خدات بدجور تو دلم ریشه کردین . بهم سخت نگیرین . گاهی یادم میره باید چیکار کنم . اینجوري راه نرو . اینجوري با دلگیري ازم رو نگیر. نگاهت رو بهم قرض بده . بذار با تکیه بهت راه درست رو یاد بگیرم " انقدر غرق در افکارم بودم که نفهمیدم کی رسیدیم تو خونه ! کی اون رفت و کنار پدرش نشست ! کی من رفتم تو آشپزخونه و به مامان و رضوان ، بی صدا خیره شدم ! هر دو پشتشون بهم بود . وقتی مامان برگشت تا دیس رو برداره و عدس پلو بکشه ، نگاهی به صورتم انداخت . مامان – چی شده مارال ؟ چرا اینجوري شدي ؟ با این حرفش رضوان هم برگشت و نگاهم کرد . نالیدم . من – گند زدم . مامان – چیکار کردي ؟ من – حواسم نبود ، جلوي امیرمهدي با کامران دست دادم . دستاي مامان شل شد و افتاد کنار بدنش . وا رفته نگاهم کرد . مثل کسی بود که منتظر چیز با ارزشی باشه و بهش بگن اون چیز با ارزش دزدیده شده . چشماش پر از ملامت بود . رضوان هم دست کمی ازش نداشت . با دستی که جلوي دهنش گرفته بود با چشماي گشاد شده نگاهم می کرد . حالت هر دو جوري بود که بیشتر بغض کردم . لبم لرزید . من – حالا چیکار کنم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
+💔🙂
عٰاقِبَت‌نوکرِخود را بِه حَـرَمـ خواهـی‌بُرد شَک نَدآرم بِخُدا اَزکَرَمَت‌مَعلوم‌اَست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ❤️‍🩹 🌙 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
17.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«✨♥» " نوحہ خـون ڪربـلا باشید " مۍبــاره بـــارون🥺 روے ســر مجنــون💔 توے خیـابــونِ رویــایـۍ((: ━━━━━━━✿━━━━━━━ ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad