رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
🆔https://harfeto.timefriend.net/17050855469263 *رسانهدختــــرانـــهکانون لینڪ پیام ناشناس ایجادکر
سلام. ممنون از توجه شما به رسانه 🙏
بسیار خرسندیم از نظرات و پیشنهادات شما و قطعا بهرهمند میشیم .🌱
🔸ان شاالله کانال رو با برنامه های شادتر پیش می بریم .
🔹در مورد مسابقات کتابخوانی، چون با همکاری گروه فرهنگی مسجد میباشد بعضی کارها از دست ما خارج است ولی باز تلاش خودمون رو برای رضایت شما انجام می دهیم .😊
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_یازدهم
امیر مهدي – قرآن رو پس نمیدن خانوم صداقت پیشه !
قرآن !
پس یکی از بسته هاي داخل اون کیسه قرآن بود . و من پسش داده بودم .
کارم درست بود ؟
نبود . این بی احترامی به کتاب خدا بود . همون کتابی که من تازه
شروع کرده بودم به خوندنش .
البته اگر از زشتی پس دادن
سوغاتی و کادو می گذشتیم !
چشم هام رو روي هم گذاشتم .
چرا تا فکري به ذهنم خطور میکرد انجامش می دادم ؟
برگشتم به طرفش .
می خواستم برم کیسه رو ازش بگیرم که پیشدستی کرد .
اومد جلو و کیسه رو گرفت طرفم .
وقتی گرفتمش ، بدون مکث راه خروج از پاساژ رو در پیش گرفت .
چشم دوختم به رفتنش .
ازم دلگیر بود ؟
با قرارگرفتن دستی روي بازوم ، نگاه از امیرمهدي گرفتم و به
نرگسی که دستش رو بازوم بود خیره شدم .
اونم داشت به رفتن امیرمهدي نگاه می کرد .
نرگس – امیرمهدي رو یه سري از مسائل خیلی حساسه .
کمی مکث کرد .
برگشت به سمتم و نگاهم کرد .
نرگس – فکر کنم خودت بدونی که بیش از یه غریبه براش ارزش داري .
راستش وقتی تو ماشین سی دیت رو
گذاشتم و اون اهنگ پخش شد اولش خندیدم و تو دلم گفتم عجب
دختر شجاعی که از این شوخیا با امیرمهدي
به خاطرت یه بار کوتاه میاد !
وقتی قیافه ش رو دیدم فهمیدم کلا فرق نداره سی دی مال کی باشه می کنه . عصبانیش می کنه این جور آهنگا . یه لحظه فکر کردم به
عادت قبل حتماً سی دي رو می شکنه و
اون کارش نشون داد که واقعاً باهات بد برخورد می کنه . ولی اون کارش نشون داد واقعا براش ....
حرفش رو خورد .
به زور لبخندي زد .
نرگس – ازت توقع داشت سنگین تر برخورد می کردي .
شونه اي بالا انداختم .
من – من کار بدي نکردم .
و راه بیرون رو در پیش گرفتم .
من کار بدي نکرده بودم !
فقط جواب آدمی رو داده بودم که به نظرم حق....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_دوازدهم
و راه بیرون رو در پیش گرفتم . من کار بدي نکرده بودم ! فقط
جواب آدمی رو داده بودم که به نظرم حق
نداشت تا من بهش چراغ سبز نشون ندادم پا جلو بذاره .
نرگس و رضوان هم دنبالم اومدن .
جلوي در پاساژ ایستادم تا شاید رضا ، برادر رضوان رو ببینم .
خوشحال بودم که قرار بود با رضا برگردیم .
چشمم افتاد به امیرمهدي که کلافه و عصبی ، اون طرف خیابون به ماشینش تکیه داده بود و با پشت پاش ضربه می زد به تایر
ماشین .
هنوز عصبانی بود .
هنوز اخم داشت .
هنوز کلافه بود .
دیگه چرا کلافه ؟
با صداي " سلام " گفتن رضا ، نگاهم رو غلاف کردم .
برگشتم به سمتش و به زور دهنم رو باز کردم براي جواب دادن
که فقط تونستم اصواتی شبیه به سلام رو از
دهنم خارج کنم .
برعکس رضوان و نرگس که به راحتی جوابش
رو دادن .
رضوان ، نرگس و رضا رو به هم معرفی کرد . بعد هم رو به نرگس گفت .
رضوان – خیلی از همراهیت خوشحال شدم نرگس جون . ان شاءالله
باز هم سعادت همراهیت رو داشته باشیم .
و انگار از طرف من هم گفت .
لب هاي من خاموش شده بود و گویاي هیچ کلمه اي نبود .
زد که مطمئناً نرگس هم لبخند همراه با شرمی زد که مطمئنا به خاطر حضور
رضا بود .
و جواب داد .
نرگس – ممنون .
براي منم سعادتی بود .
با اجازه تون .
و " خداحافظی " کرد .
موقع رفتنش دستی به بازوم گرفت و از
جانب مخالف سرش رو به گوشم نزدیک کرد وگفت .
نرگس – خیلی حرفاش رو به دل نگیر .
و با لبخندي ازمون دور شد و من حتی یه " خداحافظ " خشک و خالی هم نگفتم .
نه اینکه قهر باشم ، نه .
فقط نمی تونستم حرف بزنم .
انگار فقل بزرگی به دهنم زده بودن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
_
#شنبـہهـاےامالـبنینۍ♥
سفرهدارهشنبههاےڪربُبلا✨
-درد ِما را احدۍ جـــز تـــو ندانست عزیــــــزِ"امالبنیـن"..(:🌙
#السـݪامعلـیکیـاامالـبنـیـن✋
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad