eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام كاظم عليه‌السلام: اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن كامل] در ميان شما بود، قائم ما قيــام مى‌كرد. 📚 مشكاة الأنوار، ص۱۲۸ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
‍ 🏴 به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام: ▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود. به هر زحمتی بود، خودش را رساند. امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود. نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان. مناجات امام را می‌شنید: «خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن! و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!» با خودش گفت: «امام چه کسی را دعا می‌کند؟ تحقق کدام مژده را از خدا می‌خواهد؟» سوالش را پرسید. امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «او، مهدی ما آل محمّد است... پدرم فدای او باد! صورتی گندم‌گون دارد؛ اما با این حال، زردی شب‌زنده‌داری در چهره‌اش پیداست!... شب‌هایش با رکوع و سجود به صبح می‌رسند... اوست چراغ روشنِ تاریکی‌ها... پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...» 📚فلاح السائل ص۲۰۰. 📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
"🔗🕊'' «وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ» تاریخ انقضایِ تمام غم‌هایِ عالم لحـظــه‌ی ظهــور توســت...🤍((: 🪴 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . مامان هم بین مادر رضوان و طاهره خانوم الفتی ایجاد کرده بود و سعی می کرد به بهترن نحو اونا رو به هم نزدیک کنه . من هم یه تنه کارها رو به عهده گرفته بودم . از میوه گذاشتن تو پیش دستی ها تا گذاشتنشون جلوي تک تک مهمونا . سر زدن به شام و درست کردن سس سالاد . آوردن سري دوم چاي بعد از افطار و تعارف زولبیا و بامیه و نون پنجره هایی که خونواده ي درستکار آورده بودن چند باري هم نگاهم به امیرمهدي افتاد که بیشتر حواسش به بحث بین آقایون بود و در کمال تعجب دیدم که دو باري خیلی آروم با مهرداد حرف می زد . مهرداد بیشتر شنونده بود و گاهی فقط با چندتا کلمه جوابش رو میداد . ندیدم که مهرداد حرف بزنه و امیرمهدي گوش کنه . بعد از حرفاشون هم حس کردم که مهرداد زیادي تو فکره . شام رو که خوردیم ، باز هم به تنهایی کار ها رو به عهده گرفتم و از مامان خواستم پیش مهمونا باشه . با اینکه غذا خورده بودم احساس ضعف داشتم . خوشبختانه به قدري نبود که بخواد اذیتم کنه . یک ساعتی بعد از شام خونواده ي درستکار عزم رفتن کردن . براي بدرقه شون تا دم در رفتیم . چیزی از حضورشون نفهمیده بودم از بس که دائم در حال کار بودم . اینجوري بیشتر راضی بودم . در حین خداحافظی ، امیرمهدي با نیم نگاه دلخوري ازم خداحافظی کرد . باز هم خیلی رسمی جوابش رو دادم . ماشین رو سمت مقابل پارك کرده بودن . همگی به اون سمت رفتن و سوار شدن . نرگس هنوز داخل ماشین نشسته سریع رو کرد به سمت ما . نرگس – واي ساعتم رو جا گذاشتم . اومد بیاد این سمت که سریع ، بلند گفتم . من – کجا گذاشتیش ؟ بگو من برات میارم . نرگس – می خواستم برم وضو بگیرم گذاشتمش رو میز کنار تلویزیون . سري تکون دادم . من – الان میارمش . اومدم به سمت خونه بچرخم که دیدم کمی دورتر یه ماشین وسط خیابون ایستاد و چراغ هاش رو خاموش کرد . به نظرم آشنا اومد ولی بی توجه به سمت خونه رفتم . اصلا نفهمیده بودم کی نرگس رفته وضو گرفته و کی نماز خونده ! ساعت رو همونجایی که گفته بود ، پیدا کردم و براش بردم .... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . اصلا نفهمیده بودم کی نرگس رفته وضو گرفته و کی نماز خونده ! ساعت رو همونجایی که گفته بود ، پیدا کردم و براش بردم. کنار ماشینشون ایستاده بود و منتظرم بود . امیرمهدي هم کنارش ایستاده بود . رفتم از خیابون رد شم و ساعت رو بهش بدم که با روشن شدن چراغ هاي ماشینی که به یقین همون ماشین وسط خیابون بود ، براي لحظه اي حواسم پرت شد و خیره شدم به نور چراغ ها . وسط خیابون ایستاده بودم . و فکر می کردم چرا به نظرم ماشین آشناست ؟ کسی که پشت فرمون بود گاز داد و ماشین به حرکت در اومد . سرعتش زیاد بود و هر لحظه حس می کردم سرعتش زیادتر میشه و با سرعت داره به طرفم یورش میاره . خیلی خیلی آشنا بود . مگه می شد فراموش کنم ماشینی رو که چند ماه داخلش سوار شدم و تو رویاهام اون رو ماشین عروسم میدیدم ؟ کی پشت فرمونش نشسته بود ؟ خود پویا یا یه شخص دیگه ؟ می اومد جلو .... سریع و با صداي غرش وحشتناك ... با ذهن فلج شده م ، نگاهش می کردم . نور شدید چراغ هاي ماشین چشمام رو میزد . با سرعت نزدیک می شد . پاهام شروع کرد به لرزش . قرار بود چه اتفاقی بیفته ؟ اینکه بمیرم ؟ کامل چرخیدم به سمت ماشین . من ؟ این موقع ؟ جلوي چشماي مامان و بابا ؟ جلوي این همه آدم ؟ تو کوچه ي خودمون ؟ جلوي چشماي امیرمهدي ؟ بمیرم ؟ امیرمهدي ؟ من و امیرمهدي ؟ و صداي غرش وحشتناك ! هواپیما دوباره ارتفاع کم کرد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• ‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب
أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَن‌وأجعل
ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱
خدایا‌دلهاۍما‌و‌عزیزانمان را‌با‌قرآن‌نورانۍکن‌و قلب‌هاۍما‌رابہ‌یاد‌ خود‌روشن‌کن✨🤍 ••• 🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
.🍀. راز مــوفـــقــیـــت شــمــا در آینــده؛ تــــوی کـــارهــای روزمـــره ی الـــــان شـــمــا نــهــفــتــه اســت...🌻✨ کسی که امروزرو ازدست می دهه فــــردا رو نــخــواهـد یــافـــت❗️ چــون نـــمـــی دونــه هــــــیــچ روزی از امـــروز با ارزش تــر نیست💟 تـــصـــمیــمـــات امروزت، سـازنده ی آینده ی توئه، پس عااالی بسازش🥰 ☺️ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
📚 ♦️چرا با ساعت مطالعه‌ بالا، ترازمون پایینه🤯؟! 1⃣ احتمالا منابعی📕که داری مناسب تو نیست سطح کتابهایی که خریدی از سطح خودت بالاتره! باید کتابی بخری که درسنامه و تست هاش رو کامل متوجه بشی 2⃣ ساعت ⏱ مطالعه‌ات بالا پایین میشه اشتباها فکر میکنی که ۱۰ ساعت میخونی ولی ثبتش کنی میبینی که روزی ۷ ساعت هم مطالعه نداری 📈 3⃣ موقع درس خوندن تمرکز نداری🤽‍♂ فقط به کتاب نگاه میکنی و اصلا حواست به درس نیست که لازمه مهارت های تمرکزی را آموزش ببینی 4⃣ مطالب پایه و اصلی رو بلد نیستی اگه مطالب پایه رو بلد نیستی 🤷‍♂ نرو سراغ مطالب سخت تر!! چون اینجوری همه چیزو حفظ میکنی و سر آزمون یادت میره! ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوانان قدر خودتون رو بدونید😍 یک کلیپ مخصوص جوون های کانال که بدونن چه ارزش و مقامی دارند😊 حتما این کلیپ‌رو ببین برای دوستات هم بفرست😄👌 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
🔈#اطلاعیه 🌱مولا علۍ‹ع›:قرآن‌بہاردل‌هاوچشمہ‌‌های دانش‌اسٺ‌ودل‌راجزبہ‌وسیلہ‌آن‌جلایۍ نیسٺ. 🌹به‌مناسب
نفراٺ برگزیـده دومیــن جشنواره قـــرآنــۍ کانـــون‌بانــوان‌سیداحمـــدخمینۍ به شــرح زیـر میباشد: 🥇نفر اول رده سنۍ زیر ۷سال: 🌺← 🥇 نفر اول از رده سنۍ ۷تا۹ سال: 🌺← 🥇 نفر اول از رده سنۍ ۱۰ تا ۱۲ سال: 🌺← 🥇نفر اول در تلاوٺ سوره حشر: 🌺← 🥇نفر اول درتلاوٺ سوره نور: 🌺← 🙏از بقیه شرڪت کنندگان کہ با حضورشان باعث دلگرمــی ما شـدنـد تقدیــر و تشڪر بہ عـمـل می‌آوریــم؛ خــانــم ها : جمیله احمدی مریم اکبرنژاد ام البنین تهرانی حوریه مطلبی فاطمه زهرا احمدی مهین اسدی سمیه اکبریان 🌱و نوجوانان عزیــز قرآنــۍ، خانم‌هــا: زینب کهال حدیثه غفوری فاطمه زهرا پاسبانی پور فاطمه زهرا غیاثی زینب علی اکبری مطهره وکیلی ⚠️↓↓↓ 🎁بــرگزیـدگان‌ عزیــز جهت دریـافت هدایــاے خــود 📆؛ مـورخ19بهــمن‌مــاه 🕌به ڪتابخانه ولیعصـر ‹عج› واقــع در طبقـہ دوم حسیـنیـه مراجعـه نمایند. بـا آرزوے توفیــق روزافزون براۍ شمــا عزیــزان❤️((: ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ نادر ابراهیمی تو کتاب مردی در تبعید ابدی میگفت: انسان برای خلق شده است، نه نتوانستن! اگر خواستِ خدا بر ناتوانیِ انسان بود، از اصل، انسانی خلق نمیکرد.🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 کی پشت فرمونش نشسته بود ؟ خود پویا یا یه شخص دیگه ؟ می اومد جلو .... سریع و با صداي غرش وحشتناك ... با ذهن فلج شده م ، نگاهش می کردم . نور شدید چراغ هاي ماشین چشمام رو می زد . با سرعت نزدیک می شد . پاهام شروع کرد به لرزش . قرار بود چه اتفاقی بیفته ؟ اینکه بمیرم ؟ کامل چرخیدم به سمت ماشین . من ؟ این موقع ؟ جلوي چشماي مامان و بابا ؟ جلوي این همه آدم ؟ تو کوچه ي خودمون ؟ جلوي چشماي امیرمهدي ؟ بمیرم ؟ امیرمهدي ؟ من و امیرمهدي ؟ و صداي غرش وحشتناك ! هواپیما دوباره ارتفاع کم کرد . با سرعت . صداي همهمه .... حس کشیده شدن به سمت پایین با شدت ! چراغ هاي داخل هواپیما روشن و خاموش می شد . ترس ... حس رخوت .... نفسم حبس جسم ترسیده م شده بود . دوباره اوج گرفتن هواپیما ... صداي کف زدن و صلوات فرستادن ... دوباره با شدت به سمت پایین کشیده شدن .... خانومی که کنارم نشسته می گه " خدا خودش رحم کنه " و من باور دارم که خدا باید رحم کنه ... صداي جیغ و فریاد از هر گوشه بلنده _خدا به دادمون برس . - یا ابوالفضل . - بسم الله ... و من تکرار کردم " خدایا به دادمون برس .... یا ابوالفضل ... بسم الله .. " با شدت برخورد به چیزي ... معلق شدن .... سیاهی ........ صداي بوق وحشتناك ...... بی اختیار چنگی به قفسه ي سینه م انداختم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 با شدت برخورد به چیزي ... معلق شدن .... سیاهی ........ صداي بوق وحشتناك ...... بی اختیار چنگی به قفسه ي سینه م انداختم . ماشین با سرعت تغییر مسیر داد و با بوق بلند و وحشتناکی از کنارم رد شد ............ لرزش پاهام بیشتر شد ........ در آغوشی کشیده شدم .... جون از پاهام رفت و به سمت زمین سقوط کردم .... دست هایی دورم پیچیده شد ........ همهمه ..... همهمه ...... نگاهم رو چرخوندم ....... همه بودن و نبودن ..... دهن ها باز می شد و من چیزي نمی شنیدم غیر از صداي غرش وحشتناك ......... کسی دست هام رو ماساژ می داد .... من قرار بود بمیرم ! قرار بود جسمم رو روي زمین بذارم و به سمت آسمون پرواز کنم ! و باز خدا بهم رحم کرد ..... باز نجات پیدا کردم ........ کسی زد تو صورتم ........ باز نگاهم رو چرخوندم ....... کسی حالم رو می فهمید ؟ اینکه از بین اون همه دود و آهن پاره ، زنده بیرون اومدم ؟ و براي بار دوم ، تو راه مرگ پا نذاشته ، یه زندگی دوباره هدیه گرفتم ؟ کسی می فهمید دوبار تا پاي مرگ رفتن یعنی چی ؟ کی ؟ ...... کی ؟ ........ کی می تونست چنین اتفاقاتی رو از سر گذرونده باشه ؟ چشمم قفل شد رو صورت آشنایی .......... امیرمهدي ....... خودش بود ! اون می فهمید ............ بی اختیار بغض کردم . بطري آبی دستش بود ..... درش رو باز کرد ... کمی ریخت تو دستش ..... اومد بپاشه تو صورتم ....... شوك زده گفتم ...... من – بازم هواپیما سقوط کرد .... صداش وحشتناك بود .... چشماش براي لحظه ي کوتاهی ، با بهت ؛ قفل شد تو چشمام . چونه م لرزید . من – بازم نزدیک بود بمیرم . لبم رو به دندون گرفتم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐⃟🎉 عیدبزرگ رسالت پیـامبــر خاتم حضرٺ محمــد مصطفۍ صلی الله علیه و آله را به محضـــر مولایمان و منتظران حضرتش تبریڪ و تهنیت مۍگـوییم.✨ 😍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
💐⃟🎉#عیـــد_مبـعـث عیدبزرگ رسالت پیـامبــر خاتم حضرٺ محمــد مصطفۍ صلی الله علیه و آله را به محضـــر
فـــرارسیدن‌ عیدمبعث را تبریڪ و تهنیت و شادباش عـــرض میکنم(: 🌸 دوستان؛خیلۍها طی امشب و فردا شب ڪه ایام رحمت‌للعالمین است؛حاجاتشونو از دستان پربرڪت و نورانۍ پیامبر اسلامﷺ مۍگیرند؛ ان‌شاءالله ڪه ما هم حاجت‌روا بشیم به برڪت برمحمدوآل‌محمدﷺ🙏 🌱!
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• ‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب
أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَن‌وأجعل
ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱
خدایا‌دلهاۍما‌و‌عزیزانمان را‌با‌قرآن‌نورانۍکن‌و قلب‌هاۍما‌رابہ‌یاد‌ خود‌روشن‌کن✨🤍 ••• 🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
نفراٺ برگزیـده دومیــن جشنواره قـــرآنــۍ کانـــون‌بانــوان‌سیداحمـــدخمینۍ به شــرح زیـر میباشد: 🥇نفر اول رده سنۍ زیر ۷سال: 🌺← 🥇 نفر اول از رده سنۍ ۷تا۹ سال: 🌺← 🥇 نفر اول از رده سنۍ ۱۰ تا ۱۲ سال: 🌺← 🥇نفر اول در تلاوٺ سوره حشر: 🌺← 🥇نفر اول درتلاوٺ سوره نور: 🌺← 🙏از بقیه شرڪت کنندگان کہ با حضورشان باعث دلگرمــی ما شـدنـد تقدیــر و تشڪر بہ عـمـل می‌آوریــم؛ خــانــم ها : جمیله احمدی مریم اکبرنژاد ام البنین تهرانی حوریه مطلبی فاطمه زهرا احمدی مهین اسدی سمیه اکبریان 🌱و نوجوانان عزیــز قرآنــۍ، خانم‌هــا: زینب کهال حدیثه غفوری فاطمه زهرا پاسبانی پور فاطمه زهرا غیاثی زینب علی اکبری مطهره وکیلی ⚠️↓↓↓ 🎁بــرگزیـدگان‌ عزیــز جهت دریـافت هدایــاے خــود 📆؛ مـورخ19بهــمن‌مــاه 🕌به ڪتابخانه ولیعصـر ‹عج› واقــع در طبقـہ دوم حسیـنیـه مراجعـه نمایند. بـا آرزوے توفیــق روزافزون براۍ شمــا عزیــزان❤️((: ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad