eitaa logo
دختران زهرایی
413 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
129 فایل
قرارگاه(حضرت زهرا سلام الله علیها) مسجد حیدریه ارتباط باما @HAFi313 @dokhtarane_zahrayi لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@madahi - کربلایی حنیف طاهری.mp3
7.72M
(ع) دل بر سر کوی آشنا آوردم بر درگه او دست دعا آوردم آهوی رمیده‌ای که از بهر امید رو بر حرم قدس امام رضا آوردم...✨:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعید لیلاز: شهید رئیسی در حوزه اقتصاد قوی تر از تصورات ما ظاهر شد اگر رقابت هم دارید، منصف باشید..
هدایت شده از دختران زهرایی
doafarajalifani.mp3
2.71M
بخوان دعای فَرج را... قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ تعجیل در ظهور ..🤲 🕊 🦋 «اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
گفتی که چون مسیح کنم زنده مرده را ما داده‌ایم جان اگر اعجاز می‌کنی... ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۶ ذی الحجه است کاروان بعد از اینکه سپاه کوفه را از راه دور دید به سمت ذوحُسَم یا ذی‌حُسَم حرکت کرد در ذو حسم خیمه ها برپا میشود و کمی بعد لشکر کوفه به این سمت می آید امام از فرمانده آنان میپرسد و آنان حر بن یزید ریاحی را معرفی میکنند، حر جلو می آید و به امام می گوید که از ابن زیاد دستور دارد که به جنگ بیاید و الان هم برای جنگ آمده است لشکر حر مدت زیادی است در بیابان منتظر این کاروانند و اکنون پیداست که خیلی تشنه اند امام به یارانش خطاب میکند : «به این لشکر آب بدهید ، اسبهایشان را هم سیراب کنید» اصحاب تمام مشک ها را برای لشکر حر می آورند، خود امام هم مشکی در دست دارد و به آنها آب میدهد
موقع نماز ظهر میشود و حجاج بن مَسروق اذان میگوید یاران حر آماده نماز میشوند، امام به حر میگوید : میخواهی با یاران خود نماز بخوانی؟ حر جوابش منفی است و ادامه میدهد : میخواهیم با شما نماز بخوانیم تمام لشکر حر پشت سر امام نماز میخوانند
بعد نماز، امام برای مردم کوفه صحبت میکند : «ای مردم کوفه! مگر شما به من نامه ننوشتید و مرا دعوت نکردید؟ من برای شما آمده ام، اگر مرا نمیخواهید باز میگردم» حر نزد امام می آید : «ای حسین من به تو نامه ای ننوشتم و از آنچه میگویی خبر ندارم» امام دستور میدهد نامه ها را در مقابل حر بگذارند کیسه ای پر از نامه، ۱۲ هزار نامه ...! یعنی این همه نامه را همشهریان من نوشته اند؟ پس کجایند؟ امام چند نامه را به حر میدهد تا بخواند حر بن یزید ریاحی : «وای من اینها را میشناسم، این ها سربازان من هستند» حر نگاهی به سربازان خود میکند، همگی سرهایشان را پایین انداخته اند ،فرمانده غرق حیرت است، این دیگر چه معمایی است؟ حر به امام میگوید : «من نامه ای ننوشتم و در حال حاضر ماموریت دارم تو را نزد ابن زیاد ببرم» حر راست میگوید ، او نامه ننوشته امام با تندی جواب حر را میدهد : «مرگ از این سرانجام بهتر است» امام به یاران خود میفرماید : «برخیزید و سوار شوید ، به مدینه برمیگردیم»
امام حسین ع که از همراهی مردم کوفه کاملا ناامید شده، حرکت میکند تا بسوی مدینه بازگردد صدای زنگ شتر ها سکوت صحرا را می شکند چند قدم بیشتر نرفته ایم که صدایی می آید : «راه را بر حسین ببندید» دستور حر است! هزار سرباز جنگی هجوم میبرند و راه بسته میشود ، هیاهویی میشود و ترس بر دل بچه ها مینشیند امام با تندی به حر میگوید : از ما چه میخواهی؟ - میخواهم تو را نزد ابن زیاد ببرم + به خدا قسم همراه تو نمی آیم - به خدا قسم من هم شما را رها نمیکنم + پس به میدان مبارزه بیا! آیا حسین را از مرگ میترسانی؟ شمشیرهای طرفین از غلاف بیرون می آید ، عباس ، علی اکبر، عَون و جعفر و‌ ... همه یاران امام صف بسته اند لشکر حر آماده اند تا دستور حمله صادر شود حر سر را به زیر انداخته و سکوت کرده، عرق بر پیشانی اش نشسته به امام میگوید : «ای حسین! هر مسلمانی امید به شفاعت جد تو دارد، میدانم اگر با تو بجنگم دنیا و آخرتم تباه میشود، اما چه کنم؟ مامور و معذورم، شما راهی غیر از کوفه و مدینه به پیش بگیرید و بروید تا بهانه ای برای ابن زیاد داشته باشم» امام کمی فکر میکند و سپس می پذیرد، شمشیر ها در غلاف میرود و آرامش حاکم میشود کودکان اشکهایشان را پاک میکنند حر به ابن زیاد نامه مینویسد و آنچه رخ داده را توصیف میکند تا کسب تکلیف کند
حر گمان میکند حالا که امام یار و یاوری ندارد و مردم کوفه او را رها کرده اند ، تا مدتی دیگر سازش خواهد کرد کاروان آماده حرکت است ،اما نه بسوی مدینه و نه کوفه، به کجا؟ خدا میداند قرار است حرکت کنیم تا ببینیم چه میشود امام با یارانش صحبت میکند : «همه مردم بنده دنیا هستند و ادعای مسلمانی دارند، اما زمان امتحان که پیش آید دین داران اندک و نایاب اند، ببینید چگونه حق مرده است و باطل زنده شده است، امروز مومن باید مشتاق شهادت باشد، بدانید که من مرگ را مایه افتخار خود میدانم و سازش را مایه خواری و ذلت»
برشی از کتاب بعد از صحبت های امام، یارانش یک به یک مجددا با او بیعت میکنند و وفاداری خود را اعلام میکنند لشکر حر همراه امام حرکت میکند ، امام در چند جا می ایستد و با مردم کوفه که در لشکر حر هستند، صحبت میکند و جز سکوت جوابی نمیگیرد
حرم ساختنیست قفس اما شکستنی حرم شوق پرواز قفس اما ....