4_5848023918295650598.mp3
6.47M
چادر برپا شد و بچه ها مشغول .
هرچند امروز ظاهرا بخت یار نبود. از اون روزای پاییزی که آسمون منتظر باز کردن بغضش ،زمین و زمانو بهم ریخته بود.
اما چشمهای ابری، طوفانی دلهای شکسته ، سوخته ،همه در مسیر تو، شده بود بوم نقاشی دلخواهت .شاید هم امتحانی بود برای ماندن و جا زدن ما در طوفان حوادث و فتنه های زمانه.
هرچه بود
امروز هم گذشت و نیامدی به رسم زمینی ها ...
کاش یک روز, تو ، آرامش بعد طوفانمان شوی🙏
#خرده_روایت
سه شنبه .مسیر جمکران
@dokhtarane_zahrayi
موکب
موکب اینبار شلوغتر شده بود
دقایقی گذشت متوجه خانم جوان بدحجابی شدم که دست در دست همراهش در مسیر به سمت جمکران در حال حرکت بود.پس ازخوش وبش نامه رادادم گفت چشمانم راجراحی کردم و قادربه خواندن نیستم همراهش بابغضی همراه با لبخند شیرین نامه را خواند وقتی حسش را پرسیدم گفت که مسافر است و ساکن آلمان اشک ریخت و ازحس زیبایش گفت بعدچنان مرا درآغوش فشرد گویی تمام آرزوهایش به یکباره به او عطا شد
دختر جوان شل حجابی که متعجب ,
نظاره گر ما بود با نگاه ,نامه را دنبال میکرد به سمتش رفتم و نامه را تقدیم کردم .
خواند و سیراب نشد دوباره خواند
ازشدت شوق و عشق پرسشم را بی جواب گذاشت .
از فرط دلدادگی به پدر، زبانش بند آمده بود.
و من همچنان متحیر از نهاد پاک بندگان
#خرده_روایت
#موکب_انصارالحجه_عج
ایرانی نبود
وقتی برگه ی جذب مدافع حرم برای رای دادن رو دید با حالت غم و اندوهی گفت
موندم چرا یه عده ایرانی میگن رای نمیدیم
کاش قدر میدونستن
کاش ما میتونستیم رای بدیم ..
برگه رو گرفت و رفت
ومن موندم و انبوه سوال بی جواب و باجواب
#خرده_روایت
#موکب
سرما تا عمق استخوان رسیده بود و لرز تموم وجودش رو گرفته بود اما هنوز پای کار بود .
زائری دم دمای رفتن گفت : خدا خیرتون بده تو این سرما پای کار دولت وایسادین
پوستر پشت سرمو نشون دادم و گفتم اگه اینجاییم فقط و فقط به این خاطر نه توصیه و حمایت فرد یا ارگان خاصی نه ...
خندید و رفت ...
#خرده_روایت
#موکب_انصارالحجه_عج
#طریق_المهدی
266.8K
تلاقی نم باران
با چشمهایی بارانی شده از سر شوق
با چند خط از نامه ی امام به شیخ مفید.
و جهانی که بی تـو
شبیه خانهٔ بی مادر است؛
آشفتـه
بیچـاره
دلتنـگ، دلتنـگ، دلتنـگ ..
#امام_زمان ♥️
#خرده_روایت
#طریق_المهدی
#موکب_انصارالحجة
#قرارگاه_مسجد_حیدریه
@dokhtarane_zahrayi
نشسته بود روی صندلی و غرق رفت و آمد زواری بود که میومدن سمت چادر فرهنگی
سمت چپ چادر جایی که خطاط ها از سر ارادت مشق عشق مینوشتند .
با بردن نامه به سمتش ،سر صحبتو باز کردم و گفتم: سلام خداقوت میشه این نامه را بخونید و نظرتون را بفرمایید حالا جریان نامه را بعد از خوندن میگم خدمتتون
دل لرزیده بود و قطرات اشک بود که بر گونه جاری میشد بغض کرده بود و خیلی نمیتونست حرف بزنه
گفتم: چقدر دل آماده ای دارید خوشا بحالتون
ازشون سوال کردم: تا حالا از این منظر امام زمان علیه السلام نگاه کرده بودید؟ اینکه بعنوان پدر معنوی ما چقدر ما به یادشون هستیم و در طول شبانه روز چقدر چند دقیقه چند ثانیه بهشون فکر میکنیم؟
امامی که غریب و تنها دارن برای جد غریب شون روضه میگیرن و اشک میریزن، شاید همین حوالی باشن و ما نشناسیم ایشون را، شاید تو راه چشم تو چشم شدیم و سلام نکردیم و ادب را رعایت نکردیم؟
سری به نشانه تایید تکان دادن و همانطور که اشکها را پاک میکردن اظهار نگرانی از اوضاع جامعه و بی حجابی و اینکه خیلی جایی که بی حجابها هستند دوست نداره بره و اینکه از دوستان مدرسه ای دخترش که تا نیمه شب پای ماهواره هستند و صبح تو مدرسه ماجرای فیلمها را دور هم تعریف میکنند و....
گفتم: حالا وظیفه چیه؟ آیا ما باید مغلوب این جمع بشیم یا باید بچه های فعالی بار بیاریم و دوستانه به همکلاسی هاشون توضیح بدن که این کار درست نیست اینجا دیگه تلاش من و شما مادر را میطلبه که ی قدم جلوتر از اونها باشیم
یکی دوتا مثال براشون زدم:
پارسال یکی دوبار دیدم که بچه ها آهنگ های ترند شده غربی را تو مدرسه و زنگ تفریح میخونن و این مساله را ی روز که بجه ها را برده بودیم پارک با معلم در میون گذاشتم معلم هم استقبال کرد خداخیر دنیا و آخرت به همچین معلمهایی بده ایشون ی اسپیکر آوردن سرکلاس و سرودهای شبکه پویا را زمانی که بجه ها مشغول نوشتن نگارش بودن براشون پخش میکردند تا جایی که بچه ها دیگه همه با هم زنگهای تفریح این سرودها را میخوندن
ما باید وارد مدرسه و کلاس بشیم اکر موردی می بینیم انتقاد کنیم، فعال باشیم نماینده کلاس دخترا بشیم و کلاس را به سمتی که باید هدایت کنیم و....
نگاهش پر از امید شد و تشکر کرد .
انگار هردو سبک تر شده بودیم .
#خرده_روایت
#موکب_انصار_الحجة_عمود_۸۵
#طریق_المهدی
#سه_شنبه_های_مهدوی
@dokhtarane_zahrayi
دختربچه قیافه ی بانمکی داشت ۷ سالش بود و تقریبا مهمون هرهفته ی موکب. اومده بود و سراغ طراحو میگرفت .
دوسه هفته س یه خانومی چهره ی بچه ها رو با هنرمندی تموم و با سرعت براشون انجام میده اونام با کلی ذوق منتظر نوبتشون میشن .مامانش کمی اون طرف تر با ظاهری خیلی متفاوت تر نشسته بود که در شرایط عادی اصلا فک نمیکردی مهمون هر هفته ی مسیره مانتو و..
برنامه ها طول کشید تا شروع بشه و مدام دخترک در رفت و آمد بین مادر و ما بود
با ذوق و انتظاری که نمیتونست پنهون کنه و من با خودم فکر میکردم که آیا همینقدر ما منتظریم برای آمدنت ؟
اما صادقانه باید اعتراف کنم که نه 😔
کم کم تردد زوار بیشتر میشد و هرگوشه ی چادر رنگ و بوی حرکت و تلاش میداد در این مسیر.
از نذرخدمت هنرمندای خطاطمون تا آموزش رنگ آمیزی مجسمه های دست ساز که در پایان با خودشون میبردن تا مسابقه و....
و نوشیدن چای آتیشی موکب که حالتو ردیف میکنه برای ادامه ی راه ....
و باز با خودم فکر میکنم یعنی میبینم روزی رو که با آمدنت همه ی خستگی عالم تموم میشه ؟
امام غریب با وفایم 🌸
#خرده_روایت
#موکب_انصارالحجه
#طریق_المهدی
سه شنبه .هفته ی وحدت.عمود ۸۵
بادبادک بود و دیواری که حالا جان گرفته بود از قلب هایی که بچهها با گچهای رنگی بر روی دنباله ی اون نقش میبستند؛ قلبهایی که نماد دوستی و همدلی بود.
در کنار تصاویر بچههای غزه و لبنان، بادبادکی رنگارنگ در قلب و روح بچه ها به پرواز درآمد.
با دل های پیوسته به دنبالهاش...
دلهایی که به یاد بچههایی دور اما نزدیک، برای پیروزی و آزادی دعا میکردند.
چشمان معصومشان پر بود از امید؛
امید به آمدن امام زمان (عج) و نابودی ظلم.
در این لحظههای ساده، دیوار کوچک موکب عمود ۸۵ به گواهی بر عواطف پاکشان تبدیل شد.
به بوم خلاقیت و عشق آنها...
بچهها با هر خط گچ، عهدی بستند؛ عهدی برای مقاومت، برای اتحاد و دوستی، و برای دنیایی بهتربا آمدنش .
یکی گفت امروز بادبادکها هم انگار عاشق شده اند...
#امام_زمانم
#خرده_روایت
#موکب_انصار_الحجة_عمود۸۵
#غزه
#لبنان
@dokhtarane_zahrayi
هر هفته در طریق المهدی حاضری میزنه
از کجا ؟
قزوین
هرچند گرد پیری بر سرو رویش نشسته بود اما عشق ،پیرو جوان نمیشناسد
ادامه دارد...
#موکب_انصارالحجة
#طریق_المهدی
#خرده_روایت
ازیکی دوهفته پیش که تو موکب #پویش_دستهای_سبز در جهت حمایت از مظلومین #غزه و #لبنان داشتیم یه تعداد نخ با خودش برد تا بعد دلبافته هاشو بدستمون برسونه
و این هفته آمد با دست پر از جورابهای بافته و مرتب و زیبا .😍
یه روز بعدموکب تماس گرفتم تا ازشون عذرخواهی کنم بابت معطل شدنشون تو موکب به جهت تراکم کاریمون.
با همون لحن مهربون گفت : اذیت نشدم
اگه بازم نخ داشتید میبافم
با خودم فک کردم بعضی خانواده ها چقدر بزرگ و بهشتین
همسر شهیدی که ادامه دهنده ی راه شهید میشود در #طریق_المهدی
#خرده_روایت
#موکب_انصارالحجة
@dokhtarane_zahrayi