eitaa logo
کانال دختران بهشتی
827 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
56 فایل
چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادر تو ست یا زهرا سلام الله علیها
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته تفسیری صفحه ۴۳: ابراهیم و نمرود: داستان دشمنی ابراهیم با خدایان دروغین، بارها در قرآن تکرار شده است. به راستی حضرت ابراهیم(ع) قهرمان یکتاپرستی است. او در شهر«بابل»(در سرزمین عراق کنونی) به دنیا آمد. در زمان او پادشاه زورگو و ستمگری به نام«نمرود بن کنعان» فرمانروایی آن سرزمین را به دست داشت. تقریباً تمام مردم بابل، بت­ پرست بودند و اگر­چه نمرود نیز بت می­ پرستید، ولی از نادانی مردم سوء استفاده کرد و خود را به عنوان خدای بزرگ مردم معرفی نمود؛ یعنی او در کنار خدایان مختلف، خدای خاص و ویژة آنان بود! پس از آن­که حضرت ابراهیم(ع)به جرم شکستن بت­ها، در آتش پرتاب شد و در کمال حیرت و ناباوری مردم، آن کوهِ آتش به گلستان تبدیل گشت، کار برای نمرودو نمرودیان سخت شد؛ زیرا دشمنِ خدایان آنان، به صورت معجزه­ آسایی از مرگ حتمی نجات یافته بود و اکنون با کمال آرامش در برابر آنان ایستاده بود. اینجا دیگر سلاح زور، بی­ اثر شده بود و برای فراموش شدن ابراهیم در یادهای مردم، باید راه دیگری پیدا می­کردند. ابراهیم(ع)و نمرود، روبروی هم ایستادند تا با هم بحث کنند و مردم قضاوت کنند که سخن کدامیک درست­ تر است. نمرود با غرور و تکبر به ابراهیم گفت: خدای تو کیست؟ ابراهیم در معرفی پروردگار خود به «پدیدة مرگ و حیات» اشاره کرد؛ به راستی زنده شدن و مردن، یکی از پیچیده­ ترین اسرار جهان است. چه اتفاق می­ افتد که از دانه­ ای که مانند یک سنگ­ریزه خشک و سفت است، جوانة سبز و شاداب سر می­ زند و پس از مدتی، درختی شکوهمند پدید می­ آید. ما از کجا آمده­ ایم و چه اتفاقی افتاده که ما هستیم؟ چه می­ شود که انسانی توانا، ناگهان به لاشه­ ای متعفّن و بدبو تبدیل می­ شود؟ آری؛ ابراهیم با دانایی تمام از این راز سخن گفت و خداوند را به عنوان کسی که زنده می­ کند و می­ میراند، معرفی کرد؛ ولی نمرود حیله گر، از نادانی مردم استفاده کرد و گفت: این­که مهم نیست، من هم زنده می­ کنم و می­ میرانم. آنگاه دستور داد دو زندانی را به آنجا آورده، یکی را بکشند و دیگری را از مرگ نجات دهند و بدین وسیله چنین نشان داد که او هم زنده­ کننده و می راننده است. اگر­چه سخن نمرود ربطی به دلیل ابراهیم نداشت، ولی دیگر وقت آن نبود که ابراهیم بیشتر از این در این مورد با نمرود بحث کند. به همین­ خاطر دلیل دیگری آورد. ابراهیم گفت: همة شما می­ بینید که هر روز صبح خورشید از مشرق طلوع می­ کند و قطعاً این پدیده حساب­ شده، براساس برنامه­ ریزی خداست، حالا اگر تو خدای جهان هستی، کاری کن که خورشید از مغرب طلوع کند. اینجا بود که نمرود بهت­ زده شد؛ چون ابراهیم سخنی گفت که نمرود پاسخی برایش نداشت. آری؛ نمرود و نمرودهای تاریخ در هر زمان با اندک قدرتی، خود را گم کردند و ادعای خدایی نمودند، ولی ذرّه ذرّه هستی گواهی می­ دهد که پروردگار جهان، خدایی یکتا، توانا، دانا و بی نیاز است.[1] [1] این متن از تفسیر المیزان، نمونه و مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث اقتباس شده است.
نکته تفسیری صفحه ۴۴: آفات انفاق: خستگی و درماندگی در چهره مرد بیابان­ نشین موج می­ زد. آفتاب گرم مدینه، توانش را بریده بود و چیزی نمانده بود که چشمه امیدش را بخشکاند. نزدیک مردی رفت و از او پرسید: برادر! بخشنده­ ترین کسی که در مدینه زندگی می­ کند، کیست؟ مرد کمی فکر کرد و گفت: بدون شک از جناب حسین بن علی(ع)بخشنده­ تر وجود ندارد. به نظرم الآن در مسجد پیامبر(ص)به نماز و عبادت مشغول است. به نزد او برو، ناامید باز نمی­ گردی. با شنیدن نام حسین، احساس عجیبی در دل مرد بیابان­ نشین ایجاد شد و تمام نیرویی که برایش مانده بود، در پاهایش جمع شد و او را به سمت مسجد برد. به مسجد داخل شد و چشمانش را به دیدن بهترین انسان روی زمین، میهمان کرد. امام در حال نماز و راز و نیاز با خدای خود بود. مرد، نزدیک­تر آمد و با احترام روبروی مسجد ایستاد و درخواست خود را با او مطرح کرد. امام سلام نمازش را داد و به قنبر ـ که سالها افتخار خدمتگزاری امام و پدرش را داشت ـ فرمود: آیا چیزی از ثروتی که از حجاز داشتیم، باقی مانده است؟ قنبر عرض کرد: بله، چهار هزار دینار باقی مانده است. حضرت فرمود: آنها را بیاور که شخصی نزد ما آمده که به داشتن آن ثروت، سزاوارتر است. قنبر دینارها را آورد و به حضرت داد. امام حسین(ع)عبایش را از دوش خود برداشت و پول­ ها را در میان آن گذاشت و از روی خجالت از آن مرد بیابان­ نشین، آن را از لای در مسجد بیرون آورد مرد بیابان­ نشین پول را گرفت و گریست. امام فرمود: آیا به نظرت چیزی که به تو دادیم کم است؟ او گفت: نه! گریه من برای این است که چطور زمانی می­ رسد که این دست­های بخشنده، زیر خاک قرار می­ گیرد.[1]   یکی از توصیه­ های مهم قرآن، «انفاق و صدقه» است. قرآن بارها به مسلمانان توصیه کرده است که نسبت به فقرا، بی­ تفاوت نباشند و از دارایی خود به آنها کمک کنند. ولی باید بدانیم که ممکن است ارزش این کار بزرگ با چند اشتباه از بین برود. منّت گذاشتن بعد از صدقه و گفتن سخنان آزار­دهنده به انفاق­ شونده، باعث می­ شود که صدقه، دیگر پاداشی نداشته باشد. توجه به زندگی پیشوایانمان به خوبی نشان می­ دهد که آنان با افراد فقیر و بی­نوا، بسیار محترمانه برخورد می­ کردند و هرگز پس از صدقه، بر سر آنان منّت نمی­ گذاشتند و سخنی نمی­ گفتند که آنان را بیازارد. هم­چنین انفاق آنان فقط برای رضای خدا بوده است؛ نه برای خودنمایی و مشهورشدن در میان مردم. پیشوای ششم ما فرموده است: «روز قیامت یکی از بندگان خدا را می­ آورند که از مالش انفاق کرده است. او عرض می­ کند: پروردگارا ! من برای بدست آوردن رضای تو از ثروتم انفاق کردم. خدا می­ فرماید: نه، بلکه برای این انفاق کردی که مردم بگویند: فلانی چقدر بخشنده است. آنگاه خدا دستور می­دهد که او را به دوزخ روانه کنند»[2]. [1] بحارالانوار، ج44، ص190 [2] بحارالانوار، ج7، ص181 @dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجوری پاپیون🎀 درست کن🤩 آموزش چند مدل پاپیون زیبا با روبانی 🎀 میتونید از این پاپیون ها در ساخت تل و گیره سر استفاده کنید ایده بگیر و درست کن @dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا