eitaa logo
هیئت‌دخترانہ‌زینبیون🇵🇸🇮🇷!
475 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
372 ویدیو
3 فایل
جایےبراۍ‌آرامش‌دخترانہ، دردودلھاۍدخترانہ💚 باهم‌بودن‌دخترانہ . . ورسیدن‌بہ‌لذت‌بۍانتھا .☁️' ارتباط‌با‌روابط‌عمومۍ‌هیئت: @miss_Hr جهت‌‌ڪمڪ‌هایِ‌خیر‌خواهانتون🦋↯ [5892101523342455]
مشاهده در ایتا
دانلود
در متن، بدون حاشیه دبیرستانی بودیم و سرمان پر بود از سودای موفقیت‌های جورواجور. از موفقیت در امتحانات میان‌ترم و نهایی بگیر تا المپیاد و کنکور. سرمان درد می‌کرد برای پیدا کردن کلاس‌ها و دوره‌های جدید. وقتی خبردار شدم کلاس المپیاد نانو را باشگاه علمی پژوهشی جوان برگزار می‌کند، با وجود راه دور و سختی‌اش، بعدازظهر پنجشنبه‌ها سوار اتوبوس مرکز شهر می‌شدم و تا به کوچه‌ی حنا برسم، خیال می‌بافتم از آنچه که در کلاس شنیده بودم. همه‌اش فکر می‌کردم چه کارهایی می‌شود با این کلماتی که می‌خوانم، انجام داد. خانم بی‌بی فاطمه حقیر السادات را اولین بار آنجا دیدم. گویا سرفصل درس‌هایمان را او تعیین می‌کرد و به مسئولان باشگاه مشورت می‌داد. بعدتر فهمیدم دکترای نانوبیوتکنولوژی دارد و به خاطر تحصیلش در دانشگاه آمستردام هلند، رابط ایران و هلند در زمینه نانوبیوتکنولوژی نیز هست. چند سال بعد هم مستندش را دیدم که از داروی سرطانی که با علم نانوبیوتکنولوژی ساخته بود، صحبت می‌کرد. مهریه‌اش را از همسرش طلب کرده بود و همه‌اش را برای هزینه‌های پروژه استفاده کرده بود. باورم نمی‌شد بتوان از میان آن نوشته‌های کتاب‌هایی که درباره نانو‌ می‌خواندیم دارویی برای سرطان به دست آورد. دارویی که خانم حقیر السادات با سخاوت تمام با دیگر کشورها به اشتراک گذاشته بود چون فکر می‌کرد تمام آدم‌های بیمار دنیا حقی برابر برای درمان شدن و دارو گرفتن دارند. ادعایی که سازمان ملل پس از این همه سال مطرح کردنش، هنوز عملی نکرده، این زن با تمام توانش به آن متعهد بود. حالا او با تمام موفقیت‌ها و توانمندی‌هایش درست چند قدم آن طرف تر از من، در حسینیه‌ی امام خمینی(ره)، در همان جای کم، معذب و جمع‌جور نشسته بود؛ مثل همیشه با یک روسری که زیر چانه‌اش گیره زده بود و چادر مشکی ساده‌ی ایرانی‌. خودم در فیلم دیدم که با همین چادر در دانشگاه آمستردام هلند، بالای سن رفت و مدرک دکترایش را گرفت، در میان جمعیتی که هیچ‌کدام هیچ حجابی بر سر نداشتند. خودش می‌گفت با افتخار چادرم را سر می‌کردم و دلم می‌خواست با این چادر، نماینده‌ای از ایران اسلامی در دنیا باشم. همینطور هم شده بود. آقا گفته بود: «می‌توان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و درعین حال، در متن و مرکز بود.» و او حالا با حجاب و عفاف و شرافتش، در کنار مادری کردن برای چهار فرزندش، در متن فعالیت‌های علمی و پژوهشی ایستاده بود. به دوستم نشانش دادم و گفتم: «ببین خانم حقیر السادات!» دوستم سر چرخاند و دیدش. گفت دلش می‌خواهد برود و با او صحبت کند. از رویای زن ایرانی و الگو بودنش برای دنیا سوال کند. گفتم: «اگه صحبت کنی باهاش می‌بینی که چقدر محکم حرف میزنه. واقعا به اعتقادات و کارش مطمئنه!» اما آن‌قدر جمعیت شلوغ و فشرده شده بود که دیگر فرصتی برای هم‌صحبتی با او فراهم نشد. دوستم می‌گفت در گروهی که داشتند از افتخارات زنی آمریکایی صحبت می‌کردند، او این خانم را به همه معرفی کرده و گفته وقتی او و امثال او هستند، دیگر چه جایی برای افتخار کردن به زنی آمریکایی می‌ماند؟ آن هم وقتی که چنین زنانی افتخار می‌آفریند بی‌آنکه ذره‌ای از عزت نفس و عفت و پاکدامنی‌اشان را لگدمال کنند. در متن می‌مانند بی‌آنکه با حاشیه‌ها جلب توجه کنند؛ عفیف و محجبه و شریف! ✍مهدیه دهقان پور روایت دیدار ۱۴۰۳/۹/۲۷ 💌 هیئت‌دخترانہ‌زینبیون↯ [ @Dokhtaraneh_zeinabi ]