دعای امروز 🌷❤️🌷
خدایا 🙏
در این جمعه تابستانی شهریور ماه
مریض هارا شفا
جوان هارا عاقبت بخیر
پدر ومادرها سلامت
و در زندگیمان نور ایمان ✨
عطا فرما🙏
آمیـــن🙏
به برکت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚
و خاندان پاک و مطهرش 🌷
🌸🍃@dokhtaranetahoora
سلام آدینه تون زيبا
دوستان خوبم🌷🍃
آخر هـفته تون پراز شادی
امیدوارم
اخر هـفته ايي عالی راکنار
خانواده ودوستان
داشته باشید 🌷🍃
ثانیه ثانیه آدینه تون را
به خوشی سپری کنید🍃🌷
🌼🍃@dokhtaranetahoora
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #تماشایی | دنیا برای تو
😌 با این سه داشته مهم، دیگر حرص نخورید
🍃 #درس_اخلاق_آقا
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱@dokhtaranetahoora
#ایدهۍمعنوۍ
👌🌿با توجه به اینکه امروز جمعه ست سعے کنید؛ #حداقلصدتاصلوات برا سلامتیِ آقا امام زمان عج بفرستید...
❌همهۍ ما بالاخره تو زندگے مونۍ جاهایے نتونستیم بر هواۍ نفس مون غلبه ڪنیم😢😊
و مرتکب اشتباهاتی شدیم...
💞🔻یکے از راه هایے رو که روایات برا ما مشخص کردنکه با انجامش خداوند گناهانمون رو محو میکنه زیاااد صلوات فرستادن هست..➟
❒امام رضا علیه السلام مے فرمایند:
«کسے که توانایے بر چیزے که موجب محو گناهانش مے شود ندارد، پس بسیار بر محمد و آلش #صلوات بفرستد؛ چرا که صلوات گناهان را نابود و ریشه کن مے کند.»
📚سفینه البحار، ج2، ص50
🌱نو+جوان
💫 @dokhtaranetahoora
مادربزرگشھیدمغنیھ میگفت؛
مدتِطولانےبعدشھادتشاومدبهخوابم
بھشگفتم:چرادیرڪردۍ!؟منتظرتبودم!
گفت:چونطولڪشیدازبازرسےهاردشدیم
گفتم:چهبازرسے؟!
گفت:بیشترازهمهسرِبازرسے"نماز"وایستادیم..
بیشترازهمهدربارهۍ"نمازصبح"میپرسند!
نذاریمتنبلےمانعسعادتمابشھ:)!♥️
🍃شهيد جهاد مغنیه
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🔸توئیت عالی #مهدی_ترابی درباره دختر محجبه در میان پنج ستاره المپیاد نجوم ایران
مگه حجاب محدودیت نبود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وظیفه یک جوان انقلابی، امروز چیه؟
🎙 توصیه حاجآقای جاودان و پاسخ رهبر معظم انقلاب
#امام_خامنهای
------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣حجاب محدودیت نیست
ن.پ: حنانه خرم دشتی، مقام نخست المپیاد نجوم جهان
#حجاب
ساخت آیندهی جهان، هویت دهه هشتادیهای ایران اسلامی.mp3
652.3K
📢 بشنوید
🔶🔹 ساخت آیندهی جهان، هویت نسل دهه هشتادی ایران اسلامی
💢 محورهای موضوعی
1️⃣ جمهوری اسلامی ایران، مبدع الگوی جدید نظم جهانی؛
2️⃣ نسل دهه هشتادی ایران، کاملکنندهی نظم ایرانی - اسلامی جهان؛
3️⃣ آنچه امروز در ذهن شماست، تصویر آیندهی ملتهای جهان است؛
4⃣ حتماً بیانات ولیامر مسلمین مورخ ۱۱ آبان ۱۴۰۱ را ملاحظه بفرمایید
❇️ بخشی از همایش ضرورت شناخت ولایتفقیه؛ به همت بسیج دانشآموزی استان خوزستان
✍️ تمدننگار | شکوهیانراد
دعای امروز 🌷❤️🌷
خدایا🙏
🌺برای دوستانم
🌺شروع هفته را
🌺شروع آسایش و رفاه
🌺شروع آرامش
🌺شروع موفقیت
🌺شروع پیشرفت
🌺وشروع بهترین ها باشه
آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین 🙏
ای پروردگار جهانیان 🙏
🌸🍃@dokhtaranetahoora
سلام اول هفته تون
سرشاراز🌷🍃
موقعیتهای عالی🌷🍃
امیدوارم هفته تون
پرازفرصتهای نو
موفقیتهای پی درپی🌷🍃
وعشق وبرکت درتمام مراحل
زندگیتون باشه🌷🍃
🌸🍃@dokhtaranetahoora
☀️ روزها، بی بهانه شـروع نمی شوند!
خدا، برایِ هر صبحِ تو، یک بهانه ی جداگانه دارد...
تو بیدار می شوی؛ تا تمرین کنی خطایِ دیروزِ دوستت را ببخشی!
او بیدار می شود؛ تا بیاموزد امروز دربرابرِ یک ارباب رجوعِ عصبانی، صبــوری کند!
من بیدار می شوم؛ تا به کسی که دیروز مورد حسادتش بودم؛ امروز محبتِ بیشتری هدیه کنم!
و....
و....
این ماجرا هر روز ادامه دارد.
✨ همیـــن الآن با خودت فکر کن؛
بهانه ی خدا، برای بیدار کردنِ امروزت چه بوده است؟
ببیـــنم؛ می توانی نقشه های بی صدا و حکیمانه ی خدا را حدس بزنی؟
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#انگیزشی
📣 میخوام بهت بگم👇
⚜ خسته شدی❓
برو یک هفته ، استراحت کن‼️
⚜ کم اوردی❓
کلا بیخیال شو‼️
نه❗️❌
🚫 تو نمیتونی از رویاهات دست برداری.
❌ تو حق اینو نداری آرزو هاتو محال بدونی... اونا دست یافتنین
✌️ فقط کافیه
✅ بجنگی برای آرزوهات❕
✅ تلاش کنی برای اهدافت❕
✅ وقت بذاری برای رویاهات ❕
میدونم
🔰 ممکن سخت باشه
🔰 ممکنه خسته کننده باشه
اما اینو هیچوقت فراموش نکن
🔆 تو به این دنیا نیومدی تا یه آدم معمولی باشی
🔆 تو به این دنیا نیومدی تا یک زندگی عادی داشته باشی!
〽️ تلاش کن برای اون چیزی که میخوای💪
〽️ بزار خودت، به خودت افتخارکنی
🌱نو+جوان
💫@dokhtaranetahoora
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای دردام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت9 🎬
پدرم خیلی زود برگشت و رو به مادرم کرد وگفت:اوضاع خیلی خیلی خراب است ,بی دین هاا,ابلیسان هرکه وهرچه که جلویشان بایسته اتش میزنن حتی به سنی هایی مثل خودشان رحم نمیکنند....یاایزد پاک پسرم رابه خودت سپردم ,یعنی این بچه کجاست؟؟
مادرم مدام اشک میریخت ،لیلا توخودش بود وعمادهم انگاری اوضاع رادرک میکرد ودست از شیطنت وسروصداکشیده بود با کامیون اسباب بازیش ور میرفت...
بلند شدم تا به عبادتگاهم پناه ببرم واز خدا وامامانم طلب نجات برای خودم وخانواده ام کنم که با حرف پدرم ایستادم.
پدر:لیلا ,سلما,ام طارق هرسه تان بیایید اینجا...
اونطوری که از عملکرد داعشیا برمیاد به ما که مرد هستیم هیچ رحمی ندارند ,زنان که دیگه جای خود دارند,اینی که میگم برای احتیاطه,سرشب برای همین بیرون رفتم,یک اشنایی داشتم که سراز دارو دوا وسم وزهر درمیاورد,باهزار التماس وخواهش وتمنا والبته پول زیاد راضی شد سه تا حب(قرص)سمی بهم بدهد,اینها درعرض چند دقیقه ادم رااز پا درمیارن,هرکدام ازشما یکی ازاینا راهمراه داشته باشید واگر خدای نکرده شرایطی پیش امد که ازهم جداشدیم ویا درچنگ یکی ازاین شیطانها گرفتار شدید ,راحت به زندگیتان پایان میدهد.
این حرف را زد وپدرم,مرد زندگی ما وقهرمان خانه مان که هیچ وقت اشکش راندیده بودم,باصدای بلند زد زیرگریه...هق هق همه ی ما بلند شد ومیدانستیم که این عمل بابا اوج دوست داشتن,نگرانی وغیرت مردانه اش است.
نفری یک قرص به من ولیلا ومادر دادو هرکدام مشغول پنهان کردنش در درز روبنده هایمان شدیم که هم پنهان باشد وهم درهرحالی قابل دسترسی....
خدای من,پروردگارم به حق پنج تن مقدست ,طارق رابرسان ,داعش رانابود کن و...
#ادامه_دارد ..
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای دردام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت10 🎬
شب ازنیمه گذشته وخبری از طارق نشده,پدرم چندبار بااحتیاط کامل بیرون رفته بود وتااونجایی که عقلش میرسید دنبال طارق گشته ولی هیچ اثری نه ازعلی بود ونه ازطارق,نخلستان هم نمیشد که برود اخه داعشیها راه های ورود وخروج شهررا بسته بودند ونخلستان خارج ازشهربود,همه مان مثل مرغ سرکنده ازاین اتاق به اون اتاق میرفتیم,بی هدف ....
یک ساعت بعدازنیمه شب بود که دوست پدرم که قراربود اخرشب ازشهر ببرتمان بیرون زنگ زد وگفت امشب اصلا امکان رفتن نیست چون داعشیا همه جا راگرفتند توهرخیابان کلی سرباز گذاشتند وهرکس راکه ببینند بدون سوال وپرسش به رگبار میبندن,توصیه کردکه به هیچ وجه ازخانه خارج نشیم ,حتی به پدرم هم گفت که مردها هم در امان نیستند دیگه زنان که جای خود دارد...
چه شب نحسی بود ,به جز عماد هیچ کس چشم روی هم نگذاشت وهیچ خبری هم از طارق وعلی نشد که نشد.
نزدیک اذان صبح بود ,میخواستم به بهانه ی هوا خوری به زیرزمین برم ونمازصبحم رابخونم ودعا کنم مشکلاتمان حل بشود که ناگاه صدای اذان مسجدی که خیلی دورتر از ما بود درهواپیچید,انگار مرض داشتند تاجایی راه داشت صدا رازیاد کرده بودند ویک نفرباصدای نکره اش اذان به سبک سنی ها میگفت وبعداز اذان اعلام نمود وقت نمازاست وچون به مدد خداوند حکومت سراسر نور اسلامی داعش برپاشده ,تمام مردها موظفند به محض شنیدن اذان به مسجد بیایند ونماز جماعت بخوانند واگر شخصی هنگام نماز بیرون از مسجد درمغازه,خیابان,کوچه و...دیده شود بدون سوال تیرباران خواهد شد..
پیش خودم گفتم:عجب ادمهای بی منطق ووحشی هستند ,بااین کارا که ملت رااز دین اسلام گریزان میکنند وباعث میشن مردم از دین زده بشوند...
خورشید طلوع کرده بودبااینکه مادرم بساط صبحانه راه انداخته بود اما هیچ کداممان میلی به خوردن نداشتیم ,هرکدام از ما گوشه ای کز کرده بودیم.
عماد هنوز خواب بود ودرهمین حین در خانه رابه شدت زدند واز پشت در سروصداهای زیادی میامد انگار به خانه ی ماحمله شده بود
پدر:بچه ها سریع چادر وروبنده بپوشین وخودش با ترس وهراس رفت طرف در تا بازش کند...
#ادامه_دارد ..
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای دردام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت11 🎬
ازپنجره اتاق بیرون رانگاه میکردم,پدرم تا دررا باز کرد دوتا سرباز داعش با لگد به جانش افتادند واورا کشان کشان به درون خانه اوردند,عماد بیدار شده بود وچون ترسیده بود مدام جیغ میزد,یکی از سربازان داعش با قندان تفنگش برسر مادرم زد وبا لهجه ای خاص ازمادرم میخواست تا عماد راساکت کند ,بچه بیچاره حق داشت من که چندین سال ازاو بزرگتر بودم زهره ام درحال ترکیدن بود,لیلا خودش را به من چسپانده بود انگار من بیچاره تکیه گاه امنی برایش بودم پدرم مدام التماس میکرد ومیگفت:هرچه دارم وندارم مال شما ,فقط بازن وبچه هایم کاری نداشته باشید ,من رابگیرید بگذارید بچه هایم بروند😓
یکی از سربازان خنده زشتی کرد وگفت:کافر بی دین بدون اینکه توچیزی به مابدهی هرچه داری ونداری مال ماست وقهقه ای زد وبه سمت من ولیلا امد ,پدرم از ترس اینکه هتک حرمتی به ما کند خودش را روی ماانداخت وشروع به التماس کرد,عماد از دیدن این صحنه ها فریادش بلند وبلندتر شده بود به طوریکه به هیچ وجه ساکت نمیشد,یکی از داعشیها به سمت مادرم هجوم برد وچادرش راکشید وشال عربی مادرم رااز سرش برداشت وعماد راکه محکم به بغل مادرم چسپیده بود ,قاپید,باشال مادرم دهان عماد رابست,پدرم طاقتش طاق شده بود به سمت داعشی حمله ورشد وشروع به ناسزا گفتن کرد,دیگه هق هق من ولیلا هم بلند شده بود,اون یکی داعشی ازپشت سربه پدرم هجوم اورد وپدر نقش زمین شد وهردو داعشی,قهقه راسردادند ,یکیشان به سرعت به حیاط رفت وبعداز چندلحظه بابندی که لباسها
را رویش افتاب میکردیم برگشت وگفت:صبرکنید معرکه درراه است میخواهیم نمایشی بدهیم که نمونه اش رادرعمرتان ندیده اید کافران حربی....
خدای من اینها حیواناتی وحشی در لباس انسان بودند..دردلم متوسل شدم به تمام ایمه ای که یکهفته ای بیشترنبود که به انها ایمان اورده بودم.
#ادامه_دارد ..
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای دردام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت12 🎬
داعشی وحشی به سمت من ولیلا امد ومیخواست دستان مارا با بند لباس ببندد,پدرم تااین حرکت رادید بلند شدتا به سمت مابیاید اما اون یکی داعشی بالگدی که به پشتش زد باعث شد پدرم به صورت زمین بخورد,مادرم با گریه های بلند والتماسهای پی درپی همانند مرغی که به جوجه هایش حمله شده خودرا روی من ولیلا وعماد انداخت ومدام التماس وتقلا میکرد تا شاید دل داعشیان به رحم اید اما ,مرد حرامی بازوی مادرم راگرفت وکشان کشان اورابه سمتی که پدرم بود برد ,الان دیگه پدرومادرم یک گوشه اتاق بودند ومن ولیلا بادستان بسته وعماد بادهان بسته گوشه ی دیگر اتاق که روبروی پدر ومادرم قرارمیگرفتیم بودیم.
هیچ کدام درحال خودمان نبودیم بس که گریه کرده بودیم وناله زده بودیم گلووچشمهایمان به سوختن افتاده بود,یک لحظه ازذهنم گذشت که هدف داعشیها چیست؟چکار میخواهند کنند,که یکی از داعشیها چاقویی خنجر مانند, از پرشال کمرش دراورد ورو به دیگری کردوگفت:ابواسحاق ,اینها قربانی من یاتو؟....ابواسحاق نگاهی کرد ویک برق شیطانی درچشمانش درخشید وگفت:نه نه ابوعاص دست نگهدار...باید هنگام قربانی مجاهدان تکبیر بگویند ,صبر کن الان برمیگردم...
خدای من,یا امام حسین ع ,اینها چه میخواهند بکنند ...قربانی....چه کسی؟....به چه گناهی؟؟؟...
#ادامه_دارد ..