🔴 #فرق_این_خدا_با_آن_خدا
👱 پسری با اخلاق و نیکسیرت، اما #فقیر به خواستگاری دختری میرود...
👨 پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و #سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
👱پسری #پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود...
👨 پدر دختر با ازدواج #موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را #هدایت میکند...!
👱 دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که #هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد #فرق دارد؟؟!!!!...
💠امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است. خدای متعال میفرماید: «اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان میسازد.»
📙 تفسیر نورالثقلین،ج۳، ص۵۹۷
🏡@dokhtaranetahoora
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 عاقبت زن و شوهری که دل میسوزانند!
🔸 استاد علیرضا تراشیون
#همسرداری
#نامزدی
#ازدواج_آسان_وپایدار
#ندای_فطرت
#الگوی_سوم
#زن_تراز_انقلاب
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#تعلیم_تربیت_پایگاه
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#ناحیه_کاشان
@dokhtaranetahoora
طهورا
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۳۲ "تنبیه عمومی" 🔹 علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... ✅ اما یه بار
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۳۳
"نغمه اسماعیل"
🔹این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ...
🔸 دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ...
⭕️ هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... 😕
🔸اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ..
🔵 عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ...
توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
✔️ پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ...
علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود...✅
🔵 بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ...
مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟
💢 یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
🔹 دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم .....
🌱نو+جوان
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#تعلیم_تربیت_پایگاه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زهرا_س
#ناحیه_کاشان
💫 @dokhtaranetahoora
نیایش صبحگاهی 🌷🍃🌷
خدایا💕
دراین صبح زیبای تابستانی🌷🍃
تمنا دارم،
درهای مهربانیـت را
به روی دوستان وعزیزانم
بگشایی
و روزی حلال
سلامتی وتندرستی🌷
مهربانی وآرامـش را
برای همه آنها مقدر فرمایی 🙏
آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین🙏
ای مهربان ترین مهربانان🙏
🌸🍃@dokhtaranetahoora
🌷سلام صبحی دلنشین
🌼روزی سرشاراز موفقیت
🌷آرامشی عمیق
🌼لطف همیشگی خدا
🌷لحظه های پر از استجابت دعا
🌼سلامتی و سعادت دو دنیا
🌷آرزوی همیشگی من برای شما
🌷تقدیم به شما
💜زندگیتون زیبا
🌸🍃@dokhtaranetahoora
‼️ استفاده از اموال کسی که خمس نمیدهد
🔷 پدرم اهل پرداخت #خمس نیست، استفاده از اموال ایشان برای ما اشکال دارد؟ آیا فرزندان ایشان، ضامن خمسِ اموال استفاده شده هستند؟
✅ ج: استفاده از اموال ایشان اشکال ندارد و نسبت به خمس آن وظیفه ای ندارید، ولی در صورتی که یقین دارید خمس نمی دهد، وظیفۀ شما ـ با وجود شرایط ـ تذکر به مسئلۀ خمس و امر به معروف است.
#احکام_خمس
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱نو+جوان
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#تعلیم_تربیت_پایگاه
#عقیدتی_سیاسی_پایگاه
#واحد_امر_به_معروف
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زهرا_س
#ناحیه_کاشان
💫 @dokhtaranetahoora
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید غلامرضا شاه میرزایی
خدايا! به محمد(ص) بگو که پيروانش
حماسه آفريدند،به علی(ع) بگو که شيعيانش قيامت به پا کردند و به حسين(ع) بگو که خونش در دلها میجوشد. بگو از آن خونها سروها میرويد و ظالمان سروها را میبرند اما باز هم سروها میرويند..:)
#الگوی_خودسازی
#شهیدعلامرضا_شاه_میرزایی🕊🌷
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
#رفع_جوش
🌺✨ برای رفع جوش و لک های
پوستی استفاده از ریحان بسیار
مفید است این گیاه خاصیت ضدباکتریایی و ضدالتهابی دارد✨
#طهورا 🍃
@dokhtaranetahoora
طهورا
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز ۳۳ "نغمه اسماعیل" 🔹این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... 🔸
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 34
❣️ دو اتفاق مبارک
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ...
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ...
گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد ...
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ...
موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ...
🔷 البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ...
🔸 حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ...
خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ...
✅ خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت...
اسماعیل، نغمه رو دیده بود ...
مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ...
🔷 تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ...
⭕️ این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ...
و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ...
✅ سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ...
🌱نو+جوان
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#تعلیم_تربیت_پایگاه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زهرا_س
#ناحیه_کاشان
💫@dokhtaranetahoora