#یک_عاشقانه_کوتاه📃🌿
روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛
من نرفتم امتحان بدم،
محمدحسین هم ظهرش
امتحان داشت و درس نخونده بود
ولی با اعتماد به نفس رفت سرجلسه.
قبل از امتحان زنگ زد
و گفت:"دارم میام ببینمت!"
گفتم:'برو امتحان بده که خراب نشه!'
پشت گوشی خندید و گفت:
"اتفاقا دارم میام ببینمت
که امتحانم خراب نشه:)"
آمد و گوشه حیاط چنددقیقه
ای با هم صحبت کردیم.
چند بار این جمله را بهم گفته بود و
دوباره برایم تکرارش کرد:
"تو همونی هستی که دلم میخواست،
کاش منم همونی بشم
که تو دلت میخواد♥️!"
بهروایتهمسرشهید
#محمدحسینمحمدخانے🌱
#شبخوش 🌙
تشکل دختران زهرایی کاشان
#یک_عاشقانه_کوتاه📃🌿 روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛ من نرفتم امتحان بدم، محمدحسین هم ظهرش امتحان
#یک_عاشقانه_کوتاه📃🌿
وقتی میاومد خونه . .
دیگه نمیذاشت من کار کنم ؛
زهرا رو میذاشت رو پاهاش
و با دست به پسرمون غذا میداد .
میگفتم : یکی از بچه هارو بده بهمن
با مهربونی مےگفت :
نه شما از صبح تا حالا
به اندازه کافی زحمت کشیدی !
مهمون هم که میومد . .
پذیرایی با خودش بود
دوستاش به شوخی میگفتن :
مهندس که نباید تو خونه کار کنه!
میگفت : من که از حضرتعلی «ع»
بالاتر نیستم ! مگه به حضرتزهرا «س»
کمك نمی کردند؟!♥️
#شهیدحسناقاصیزاده🌱
#شبتونپرستاره💫🌝