#منتظرانہ
حاج آقا پناهیان:
عالم منتظرِ امام زمانه،
و امام زمان"عج"
منتظرِ
آدمایی که بلند بشن و
خودشون رو بسازن.. :)♥️
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#چادرانھ
مذهبےوارزندگےکن
یکمذهبےواقعے...!
(چادࢪمباشدمرٰامعیارایمانوشرف
همچومرواریدزیبایمدرونیڪصدف..シ!)
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#تلنگࢪ
مابهاندازهسرسوزنیقدرتتغییر
کسیرونداریم،
وبهاندازهکلجهانتواناییتغییرخودمونو داریم...
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#عارفانهـ
وآنگـاهکهتنهاشـدی
ودرجستجویتکیهگـاهمطمئنےهستے
برمنتـوکلکن..
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#تلنگࢪ
🖇خدانکندکہبراۍ
تعجیلفرجامامزمان
دعاکنیمولیکارهایمان
براۍتبعیدفرجِ
آنحضرتباشد!!''🌿
#آیتاللهبهجت
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#امام_حسین
سلاماربابم
دلمگرفتهدریابم:)
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#عاشقانه_با_خدا
واسهـ خدا کاریـ نـدارهـ/:🙂
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#تلنگرانہ
نشست تو تاکســے
دید راننده نوارِ قرآن گذاشتہ
گـفت: آقـا . .! کسي مُرده . .؟!
راننده با لبخندتلخــے گـفت:
بـلـهـ؛ دلِ من و شمـا :)🌱'
| #اندکی_تفکر
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#چادرانھ
میگفت...
خجالتمیڪشمهمهجا چادربپوشم
معمولاتوجامعههیشکیهمسنوسالمنچادری نیست
میشمگاوپیشونیسفید!
گفتم...
قرارنیستهمهمثلتوباشنڪه!
ماهاگهبیشترازیکیتوآسمونازشبود،
ڪهدیگهفرقیباستارههانداشت
توماهباش🌙✨
اللّٰھـُــم؏ـجِّللِوَلیڪَالفَرَج
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
#تلنگࢪ
اگـرقـراربـودباآهنـگوفـازغـم
بـرداشـتنآرومبشۍ،
خـدادرقـرآننـمیفرمودڪه:⇣
«اَلآبـذڪراللّٰھتطـمئنالقـلوب»
بـایـادخـداقلـبهـاآراممـیگیرد..!
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
دختــران زهـرایے
♥️✨♥️✨♥️✨ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨ ✨♥️✨ ♥️✨ ✨ [°♥️✨پسرک فلافل فروش✨♥️°] #قسمت_چهل_و_هشتم رفته رفته به سراغ آ
♥️✨♥️✨♥️✨
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨
✨♥️✨
♥️✨
✨
[°♥️✨پسرک فلافل فروش✨♥️°]
#قسمت_چهل_و_نهم
هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود.
برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت.
اما مسير عرفانی زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم می شود.
مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند، مسير من الخلق الی الحق و ... به خوبی طی نمود.
هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل می كرد، نيمی از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود.
در ابتدا برای انجام كار حقوق می گرفت، اما بعدها كارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد.
شهريه نمی گرفت برای كاری كه انجام می داد مزد نمی گرفت. حتی اگر كسی می خواست به او مزد بدهدناراحت می شد.
منزل بسياری از طلبه ها و برخی مساجد نجف را لوله كشی كرد اما مزد نگرفت!
توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت.
يك بار به هادی گفتم: تو كه شهريه
نمی گيری برای كار هم پول نمی گيری پس هزينه های خودت را چطور تأمين ميكنی؟
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................
♥️✨♥️✨♥️✨
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨
✨♥️✨
♥️✨
✨
[°♥️✨پسرک فلافل فروش✨♥️°]
#قسمت_پنجاهم
هادی گفت: بايد براي خدا كاركرد، خدا خودش هوای ما را دارد.
گفتم:
اين درست، اما ...
يادم هست آن روز منزل يكی از دوستانش بوديم.
هادی بعد از صحبت
من، مبلغ بسيار زیادی را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد
و گفت: هر طور صلاح ميدانی مصرف كن!
به نوعی غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالی ندارد.
خانه ای وسيع و قديمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری
کند.
او در يکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.
بيشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود.
او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهيدستی که پولی ندارند را به آن
خانه بياورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
برای زائران غذا درست می کرد. دربيشتر کارها کمک حالشان بود.
اگر زائری هم نبود، به تهيدستان اطراف خانه سکونت می داد و در هيچ حالی از
کمک دادن دريغ نمی کرد.
آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسی
جرئت نمی کرد در آن زندگی کند.
بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی ديگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست
با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بيايد!!
اربعين که نزديک می شد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان مي داد و
خودش يک گوشه می خوابيد.
گاهی پتوی خودش را هم به آنها می بخشيد. او عادت کرده بود که بدون
بالش و لوازم گرمايشی بخوابد.
🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..................💫💫💫...................