eitaa logo
دختران خاص🥀
161 دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.4هزار ویدیو
142 فایل
کپی حلال با یک صلوات برای ظهورامام زمان🌸 شاید بهشتی نباشم اما چادرم بهشت من است🥲 شروع:۱۳۹۹/۱٠/۲۷❤️‍🔥 پایان:ان شاءالله شهادت❤️‍🩹 آیدی مدیر: @Nokr_lHossein313🤗 https://eitaa.com/joinchat/1364132365C4f2f9741cd لینک کانال شرایطمون👆 @dokhtarankhas1
مشاهده در ایتا
دانلود
نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسرعمویش ڪه بقالی داشت. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.» پسرعموی پدرم یڪ چادر سفید ڪه گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز ڪرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز ڪنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت ڪنی، باشد باباجان.» آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین ڪه ڪسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!» بعضی وقت ها مادرم از دستم ڪلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می ڪردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می ڪردم. ادامه دارد...✒️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃