eitaa logo
- دختران‌محله‌حسنیہ
174 دنبال‌کننده
408 عکس
133 ویدیو
11 فایل
اینجا فقط خاص توعه😇🍃 توۍ دهه هشتادی پراز انرژے🤩❤️‍🔥 یه جا کہ بتونی هر حرفی داری بزنی🗣 بتونی اصلا تو باشیُ دوستات🧕 تو باشیُ هزار و یک ایده📋🖊 خاصه دخترانِ محله حسنیه😌✨
مشاهده در ایتا
دانلود
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁴[روایتِ هشت روز خادمیِ دخترانه | روز سوم محرم 💌] 🕊 [مهمان ویژه: شهیده ریحانه‌سادات ساداتی ارمکی | د
⁵[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز چهارم محرم 💌] 🕊 [مهمان ویژه: شهید فریدون عباسی | دانشمند ایران] چهارمین شب از محرم، با بوی غربت اصحاب وفادار امام حسین"ع" آغاز شد. اما مگر این نام‌ها، این چهره‌های روشن، فقط برای یک شب‌اند؟ یاران حسین، فقط در کربلا نبودند.! امروز، در همین هیئت، در همین مسجد کوچک، ردّ قدمشان را میان دختران هیئت می‌توان دید؛ در شوقشان، در اشکشان، در نام‌هایی که زنده شدند💚. چهارمین روز، متعلق به مردی بود از نسل ایمان و علم. 🇮🇷 شهید فریدون عباسی؛ مردی که از کلاس‌های درس تا میدان جهاد علمی، قدم‌به‌قدم بالا رفت و در بلندای دانایی، با نفس گرم معرفت، به آسمان پیوست . . راویِ آرام و آشنا، طبق رسم هر روز، با صدایی لبریز از عشق، از زندگی‌ این مرد بزرگ گفت. اما امروز، نام‌ها تمام نمی‌شدند.. اینجا، در دل شب چهارم، سه ستاره از شب‌های قبل دوباره درخشیدند؛ نه فقط به‌عنوان شهید، بلکه به‌ مثابه‌ یادآوری یاران کاروان کربلا . . در امتداد صدای راوی، یکی‌یکی، ستاره‌ها طلوع کردند❤️‍🩹: • شهیده ریحانه‌سادات ساداتی ارمکی یادآور غربت دختر سه‌ساله‌ی کربلا🥺 • شهید امیرعلی حاجی‌زاده سرداری از جنس قمر منیر بنی‌هاشم✌🏻 • شهید عمران بهرامی با چهره‌ای، که غیرت جوانان عاشورایی را زنده می‌کرد🌱. 🖼 قاب عکس‌ها، با احترام و اشک، روی دیوارهای مسجد نصب شدند؛ 🎬 کلیپ‌های حماسی، در دل تاریکی مسجد، جرقه‌های آگاهی زدند؛ 📖 و روایت‌ها، ساده و بی‌تکلف، اما عمیق، در فضا پیچیدند. دختران هیئت، بی‌کلام،‌با چشم‌هایی که برق اشتیاق داشت، گوش می‌دادند، باور می‌کردند، دل می‌سپردند🥲♥️. گویی میان صحن مسجد،‌ پُلی بسته شده بود میان زمین و آسمان؛ پُلی از روایت شهیدان تا دل‌های کوچک و عاشقِ دختران هیئت. مثل هر روز، نوای مداحی بلند شد. مداح جوان، با لحنی گرم و سوزناک،‌دل‌ها را به لرزه انداخت.‌همخوانی‌ها، حلقه‌ای شد از بغض و ایمان،که صحن مسجد را در آغوش گرفت. و آنگاه، پایان . . نه به معنای تمام شدن، بلکه آغازی برای یک ضیافت دیگر. 🍲 دختران هیئت گرد سفره‌ای ساده اما پربرکت نشستند؛ و با عشق آش نذری دستپخت دختران خادم را می‌خوردند و در این حین از موکب‌های اربعین گفتند، از کوچه‌های خاکی نجف، از رؤیای پیاده‌روی تا کربلا💔. هر جمله‌شان، شکوفه‌ای از عشق بود. کربلا زنده بود؛ نه در فاصله‌ها، بلکه در همین اشک‌ها، در همین شب‌ها، در همین قلب‌هایی که برای حسین می‌تپید🫀🥺. - لحظه‌به‌لحظه‌ی روز چهارم: ▪️روز با تمیزکاری مسجد آغاز شد؛ دخترانِ خادم، با دل‌هایی سرشار از شوق، مسجد را جارو زدند. انگار می‌خواستند زمین را برای قدم‌های فرشته‌ها مهیا کنند. ▪️گروه رسانه، با دقتِ عاشقانه، میکروفون، لپ‌تاپ، ویدیو پروژکتور و دوربین‌ها را امتحان می‌کردند تا هیچ تصویری از شهیدان، نیمه‌تمام نماند. ▪️موکب شربت‌خانه و چای، لبریز شد از گلاب، نیت، و لبخند؛ لیوان‌ها پر می‌شد و دل‌ها لبریز. ▪️قرائت قرآن و زیارت عاشورا، آرام‌آرام فضای مسجد را نورانی کرد. ▪️سخنرانی مخصوص نوجوانان و جوانان، نه صرفاً گفتن، که دعوتی بود برای فهم، برای بیداری. ▪️آن‌سو، کودکان دورِ میزهای کاردستی و قصه‌گویی حلقه زده بودند؛ تا از زبانِ مربی، عاشورا را با رنگ، با قیچی، با تخیل لمس کنند. ▪️آیتم شهدایی، با تصویر، با صدا، با روایت، روح مجلس را به سمت حماسه برد. ▪️نوای مداحی، شعله‌ی دل‌ها را بلند کرد، و هم‌خوانی‌ها، قطره‌قطره، بغض‌ها را به اشک تبدیل کرد. ▪️سفره‌ی تبرکی با آش مخصوص، دست‌پخت سرآشپز هیئت، طعم محبت داشت و بوی حرم. ▪️و پس از آن، دوباره شستن ظروف، دوباره ذکر گفتن، دوباره لبخند . . تا مسجد، پاک‌تر از همیشه، به استقبال شب پنجم برود.🙂 این بود شب چهارم . . . شبی که دیوارهای مسجد نه فقط قاب عکس شهدا، که نفسِ شهدا را در خود جا داده بودند♥️. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁵[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز چهارم محرم 💌] 🕊 [مهمان ویژه: شهید فریدون عباسی | دانشمند ایران
⁶[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز پنجم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهیده فرشته باقری | راوی حقیقت] پنج روز است که توفیق خادمی نصیبم شده؛ پنج روزی که عطر مهر اهل‌بیت علیهم‌السلام، در جان مسجد نشسته🥺و صحن این خانه‌ی نورانی، مأمن دخترانی شده که نه‌چندان دور، کودکانی بازیگوش بودند؛ همان‌ها که «حسین حسین»🖤 را از لابه‌لای خنده‌ها و بازی‌های کودکانه یاد گرفتند👧🏻. و امروز، بانوانی نجیب و باوقارند، با چشمانی از جنس نور، و دلی آکنده از اشتیاق🫀. هنوز آفتاب سر نزده، دل‌هایشان پیش‌تر از تن‌ها، به سوی مسجد پر می‌کشد.🥰 کفش‌ها را آرام کنار می‌گذارند . . کلمن های یخ را پُر می‌کنند . . غذاها را با دقت در ظرف می‌کشند . . و همه‌ی این کارها را نه از سر عادت یا اجبار، بلکه با دست‌هایی لبریز از عشق انجام می‌دهند♥️. میان این جمعِ پرشور، حلقه‌ای از فهم و روشنایی شکل گرفته . پای صحبت مربی می‌نشینند، گوش جان می‌سپارند، سؤال می‌پرسند، تأمل می‌کنند، و هرروز، یک پله از تربیت عاشورایی را بالا می‌روند✨🖤 خواهران بزرگ‌تر، دست خواهران کوچک‌تر را می‌گیرند؛ مثل مادری که از مهربانی لبریز است.🌹 چادرهایشان ساده است اما دل‌هایشان آراسته‌تر از هر زینت دنیا. اینجا فقط یک هیئت نیست، دانشگاهی‌ست مقدس. دانشگاهی از جنس ایمان، که در آن دختران امروز، زنان فردای این خاک را می‌سازند. دانشگاهی که فارغ‌التحصیلانش🎓، چون فرشته باقری‌ها، نجیب‌اند، بیدارند، بی‌ریا . . و برای انتخاب مسیر زندگی، نگاهی دارند حسینی❤️‍🩹. و من . . خادم کوچک این کاروان عشق، هر روز که این دلدادگی را می‌بینم، بیشتر باور می‌کنم که راهمان به نور ختم می‌شود🕊. به حسین علیه‌السلام♥️. و روز پنجم نیز در هاله‌ای از نور و اشتیاق به پایان رسید . . اما نه برای ما، که روایت هنوز ادامه دارد😍! در قاب دوربین‌هایی که لرزش دست‌شان از اشک است . در صدای دخترانی که با دل می‌نویسند نه فقط با قلم . در نگاه‌هایی که حقیقت را نه در تیترها، که در تپش روضه‌ها جست‌وجو می‌کنند . . فرشته باقری‌ها هنوز میان ما نفس می‌کشند؛ در دل خادمان بی‌ادعا، در حنجره‌ی رسانه‌های بی‌ریا، در دختربچه‌هایی که امروز با چادر سفیدشان، روایت عشق را تمرین می‌کنند.☺️ و این هیئت... مدرسه‌ای‌ست که خبرنگار می‌پرورد؛😌 نه از جنس خبرهای رسمی، بلکه از جنس حقیقت‌های ناپیدا . . از جنس صداقت و اشک♥️. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁶[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز پنجم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهیده فرشته باقری | راوی حقیقت] پنج
⁷[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز ششم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهید احسان قاسمی | خادم الرضا] روزی که اشک و غیرت در هم آمیخت🇮🇷. صبح زود، وقتی هنوز بوی شب قبل در صحن مسجد مانده بود، خبر مهمی میان خادمان پیچید: امروز، روز میدان است✌🏻. عزاداری برای امام حسین "ع" ، رسم همیشگی ماست، اما امروز، باید لبیک عاشقانه‌مان را به ولیِ زمانمان فریاد بزنیم♥️. با هماهنگی روابط عمومی، زمان هیئت کوتاه‌تر شد و اطلاعیه رسمی در کانال‌های هیئت منتشر شد؛ تا دختران محله، سر وقت به تجمع بزرگ برسند. در مسجد، شور و شوق در جریان بود. خانم‌های محله از راه می‌رسیدند و سینی‌های پر از شربت صلواتی در دستان خادمان می‌چرخید. خنکای هر لیوان، دلی را آماده راه می‌کرد برای حضور در دل تپنده‌ی امت✊🏻. مراسم به‌سادگی و صمیمیت گذشت؛ روضه‌خوانی، مداحی، آیتم شهدا🖤. همه چیز دقیق، کوتاه، اما عمیق. اما آن‌چه دلمان را بیش از همه تکان داد، نه در بخش رسمی مراسم،که در گوشه‌ای از مسجد شکل گرفت😍؛ در نگاه‌های پرشور دختران کوچک‌تر، آن‌هایی که سنشان برای حضور در میدان کم بود، اما غیرت‌شان از خیلی‌ها بیشتر.😌. یکی‌ از دختران آرام گفت: «ما هم می‌خواهیم پشت رهبرمون باشیم» و ناگهان، صحن مسجد به میدان عشق تبدیل شد🇮🇷♥️. پرچم ایران را روی کف دست‌شان کشیدیم و صدای شعارها بلند شد؛ نه با ترس، که با غرور، با اشتیاق، با باور: 📣 مرگ بر اسرائیل! 📣 جانم فدای رهبر! 📣 لبیک یا خامنه‌ای! 🔥 در چشمانشان، آتشی از غیرت شعله می‌کشید و از دلشان، خورشیدی از محبت می‌تابید. با همان دست‌های کوچک، مشت گره کردند، و با همان گلوی نازک، فریادشان را در تاریخ حک کردند. 🎥 خادمان، با دستان لرزان از ذوق، صحنه را ثبت کردند؛ تا روزی اگر کسی پرسید «غیرت ایرانی کجاست؟» نشانی بدهیم از صحن کوچک مسجد امام حسن مجتبی "ع" 💚😍 . . و نوشتیم در دلهایمان: این دخترها، ادامه‌ی سحر امامی‌ها هستند؛ از نسل غیرت، از تبار آگاهی . .✌🏻 دخترانی که از دل هیئت، مستقیم به خط مقدم روایت رفته‌اند. با پرچم، با صدا، با اشک، با ایمان. و روز ششم هم تمام شد . . اما صدای فریادهای کوچکشان، هنوز در هوای مسجد می‌پیچد؛ چون عهدی عاشقانه، با امام‌شان . . با رهبرشان . . با حقیقت♥️. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
- دختران‌محله‌حسنیہ
📜| زندگی‌نامه شهید حسین‌علی احمدی در امتداد خاطرات روشنِ مردی از دیار آفتاب، نامی بر تارک آسمان عشق حک شده است: شهید حسین‌علی احمدی، فرزند بهمن، متولد بیست‌وسوم تیرماه ۱۳۷۲، از دیار کوه‌نشین و غیرتمند الیگودرز؛ نخستین شکوفه‌ی باغ زندگی پدر و مادری که فرزندی چنین رشید و باصلابت را پروراندند. از همان آغاز، زندگی‌اش رنگی دیگر داشت؛ دل در گرو افق‌هایی فراتر از عافیت و آسودگی بسته بود. همسرش می‌گوید: «در عقدمان، نام شهادت را شرط کرد؛ همیشه می‌گفت نمی‌خواهم در خواب یا در حالت عادی از دنیا بروم. آرزو دارم آن‌گاه بروم که برای مردمم کاری کرده باشم؛ وقتی بروم که رد پایم بر زمین بماند و دعای خیری پشت سرم باشد.» با حسرتی دیرین از جا ماندن در جهاد هشت‌ساله می‌گفت: «لیاقت نداشتم در جنگ باشم؛ کاش خدا لطف کند و شهادت را نصیبم کند.» از ویژگی‌های بارز او، عزت‌نفس کم‌نظیرش بود. مهربان و خانواده‌دوست، همیشه حواسش به اطرافیانش بود؛ دل‌نگران شادی آن‌ها، و مراقب حالشان. تا آنجا که می‌توانست، نمازهایش را در مسجد به جماعت می‌خواند. نماز شب را هیچ‌گاه ترک نمی‌کرد. برای او، حق‌الناس حریمی مقدس بود؛ همیشه تلاش می‌کرد تا دِینی بر گردنش نمانَد. دستِ یاری‌دهنده‌ای بود برای همه. در جایگاه همسر، مهربان و وفادار بود. در هر شرایطی تلاش می‌کرد حواسش به همسرش باشد؛ اگر گاهی نمی‌توانست، بعدها با مهر و توجه جبران می‌کرد. دل‌بسته‌ی خانه‌ای گرم و پر رفت‌وآمد بود؛ مهمان‌نواز و سفره‌دار. همیشه آرزو داشت در خانه‌اش صدای خنده‌ی مهمانان بپیچد و عطر مهربانی جاری باشد. در کار، تمام تلاشش این بود که روزی‌اش پاک و حلال باشد. حلال و حرام برایش مرز روشنی داشت و به آن سخت پایبند بود. تحصیلاتش را تا مقطع فوق‌لیسانس ادامه داد. با وجود جایگاه علمی‌اش، تواضع و فروتنی‌اش مثال‌زدنی بود. چهار سال از زندگی مشترکشان گذشته بود. فرزندی نداشتند، اما دلی به وسعت آسمان داشت که برای همه جا بود. شهید احمدی از نیروهای انتظامی مستقر در فرودگاه مهرآباد بود. اما با بسته شدن پروازها، به ستاد فرماندهی در خیابان ونک منتقل شد؛ جایی که در حمله‌ی موشکی دشمن، هدف اصابت قرار گرفت. دو روز بعد، پیکر پاکش از زیر آوار بیرون کشیده شد💔. آری، او چنان رفت که آرزو داشت؛ نه در خواب، نه در عافیت، بلکه در راه مردم، در راه امنیت، در مسیر ایمان. و امروز، نامش می‌درخشد؛ چون شهابی که در شبِ بی‌ستاره می‌گذرد و ردّی از نور بر جای می‌گذارد برای همیشه. ✍🏻. صولتی 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁷[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز ششم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهید احسان قاسمی | خادم الرضا] روزی
⁸[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز هفتم محرم💌] 🕊️[مهمان ویژه: مادر و جنین شهید | مثل رباب] طبق سنت هر سال، روز هفتم محرم، دل‌هایمان قراری دیرینه با مادران داشت؛زنانی که سال‌ها بی‌هیاهو،چراغ هیئت‌ها را روشن نگه داشته‌اند. اما امسال، صحنه‌ای دیگر شکل گرفت. 👧🏻 دختران امروز، مادران فردایند و این‌بار، آن‌ها بودند که میزبانی را بر عهده گرفتند؛ با دستانی کوچک اما دل‌هایی بزرگ، دل‌هایی لبریز از عشقِ حسینی♥️. عده‌ای مشغول ساختن گهواره‌ای برای حضرت علی‌اصغر بودند، با آن دقت و لطافتی که تنها از دست‌های عاشق برمی‌آید. گروهی دیگر، کاغذنوشته‌هایی تهیه می‌کردند در وصف حضرت رباب سلام‌الله‌علیها؛ مادری مظلوم، اما استوار، که داغ شیرخواره‌اش را به قامت کشید، نه به فریاد❤️‍🩹. بانیان مراسم، شیر تهیه کرده بودند؛ تا یاد لب‌های خشکیده‌ی علی‌اصغر در ذهن‌ها بماند . . یاد عطشی که آسمان را به گریه انداخت و زمین را به ناله.🥺. اما اوج لحظه، جایی بود که دختری کوچک، عروسک خود را در پارچه‌ای سفید پیچید، آرام در آغوش گرفت و بی‌کلام وارد مجلس شد؛ چنان‌که گویی خودش، مادر اصغر است. مجلس از این تصویر، جان گرفت؛ و دل‌ها، از این نگاه کودکانه و پر معنا، شکستند💔. مداح امروز، از آقایان بود؛ اما دختران کوچک هیئت، بی‌تاب صدای مداح جوان خود بودند؛ همان نوای آشنایی که هر روز با آن اشک ریخته بودند، هم‌نوا شده بودند، آرام گرفته بودند🥲. و روز هفتم نیز به پایان رسید . . اما نه فقط به‌عنوان یک روز در تقویم هیئت، بلکه به‌عنوان درسی از مادری، صبر و میزبانی عاشقانه♥️. درسی از حضرت رباب؛ که در دل دختران کوچک این سرزمین، به شکلی ناب و بی‌کلام، ماندگار شد. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
❤️دعوت از طرف باب الحوائج های کوچک کربلاست... ✨🌹🌹بچه هاتونو بیمه این دو کودک شهید واقعه عاشورا کنید ان شاءالله...🤲❤️ مامان گلیا توجه 📣📣 توجه 💢ان شاءالله روز پنج شنبه این هفته یعنی ۲ مرداد همونطور که قول داده بودیم در ماه محرم در یه وقت مناسب 😍برنامه ویژه خردسالان داریم ✨همون هیات حضرت علی اصغر جان برای پسران ✨و حضرت رقیه برای دختران خردسال ۴ ۵ ۶ ساله یعنی چه جوری؟ بعنی یه دسته عزاداری اختصاصی کوچولوها که ساعت ۶ و نیم از مسجد حرکت میکنه یکم تو محله البته تو. مسیر کوتاه تا بوستان میره و نهایتا ساعت هفت وارد بوستان میشه میره سمت پارک بازی کودک اونجا عموروحانی داریم برای بچه ها پنج دقیقه برنامه اجرا میکنه و یه هیات کوچک اما اثر گذار در سالهای آینده شکل میگیره ان شاءالله تو ذهن و قلب بچه ها و البته در مسجد خوبمون👌 احتمالا مداحمونم یه پسر خردساله 😍👏👏👏 فقط، ✅✅👇 پنج شنبه گذاشتیم که هم مادرا بیان همراهمون هم پدرای محترم اگر منزل هستند وقت بذارند برای بچه هاشون و هم اینکه آخر هفته هوا کمی بهتر هست البته که گرمای قم برا همه یه جورایی عادی شده 😊 و نگید گررمه ها بذارید بچه ها تو شرایط،کمی سخت هم باشند که البته خیلی هم سخت نیست به حرمت نام اهل بیت چیزیمون نمیشه 🤲 و👇👇👇👇 🔶بچه ها لباس مشکی بپوشند بهتره 🔶به بچه ها سربند سبز میدیم 🔶طبل و سنج کودکانه هر کسی داره بیاره میره وسط، دسته 🔶دخترا یه طرف یه صف 🔶پسرا یه صف 🔶 پرچم و. علم ویژه خردسالان خواهیم داشت ان شاءالله ❤️و این عشق حسینی رو همراه با جثه های کوچیک ولی قلب های بزرگ بچه هامون میخوایم 👇👇 🔺بصورت نمادین ▪️در این دسته عزاداری تا بوستان هم ببریم که الگو بشه برای همه خانواده ها 👏👏👏👏 💢از ساعت هفت و ربع تا هشت هم بعدِ هیات دسته عزاداری 👇👇 همه بچه هیاتی هامون برن پارک بازی و بازی کودکانه کنند باهم😊👌 حالااا👇👇👇👇👇👇👇👇 از مادرای این گروه میخوام ثبت نام کنند چون میخوام تعداد خردسالان رو بدونیم یه تغذیه یا هدیه کوچیک براشون بگیریم برا بار اول و اینکه کارت هیات براشونذصادر کنیم تا مثل یه مدال افتخار با تشریفات روز هیات بندازن گردنشون 😌 🔺ثبت نام اول اولیه در گروه با ذکر یا حضرت علی اصغر برای پسرا 🔺و ذکر یا حضرت رقیه برای دخترا با ذکر با ذکر نام کودک در همین گروه✅ ۶۸ مادر اینجاست😃 یعنی حداقل ۶۸ فرزند خردسال در این سنین😃😃 و شایدم بیشتر بسم الله👏👏👌 و بعد از اعلام حضور در این گروه که همه انرژی بگیرند لطفا ثبت نام قطعی بشه یعنی 👇👇👇👇 مادرا نام فرزند نام خانوادگی سن و نام مجتمع و شماره تماس و ایتای مادر رو بفرستند به این آیدی 👇👇👇👇 @fateme777147 خانم حشمتیان مسئول ثبت نام هستند 👌 لینک گروه نشاط،مسجد (گروه ویژه فعالیت های خردسالان ۳، ۴، ۵ و ۶ ساله ی مسجد و هیات مذکور عضو بشید )👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3561423242Cb78855743c
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁸[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز هفتم محرم💌] 🕊️[مهمان ویژه: مادر و جنین شهید | مثل رباب] طبق سن
⁹[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز هشتم محرم " روز آخر " 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهید محمد انصاری | علی‌اکبر زمان] روز آخر . . روز دلتنگی💔 آخرین روز بود و دلتنگی، مثل بوی گلاب، از صبح در هوای مسجد پیچیده بود. نه کسی چیزی می‌گفت، نه کسی می‌خندید همه فقط نگاه می‌کردند ؛ به صحن مسجد، به موکب هیئت رضوان الرضا، به عکس مهمانان ویژه هر روز🥺 انگار داشتند در دلشان وداع می‌نوشتند🕊. بچه‌ها با کاردستی‌های کوچکشان آمدند هرکدام، تکه‌ای از دلشان را ساخته بودند، نه فقط با قیچی و کاغذ، بلکه با اشک و لبخند🥲 سخنرانی که تمام شد، مداح ما شروع کرد؛ اما صدای مداح، شبیه روزهای قبل نبود! صدایش می‌لرزید.💔 مثل بغضی که میان صدا گیر کرده باشد. هیچ‌کس حواسش به زمان نبود. ما گفتیم: "مجلس باید کم‌کم تموم بشه" ولی دخترها، بی‌صدا، دوباره پرچم‌ها را برداشتند، و مثل یک طواف عاشقانه، از نو مرور کردند روزها را . . از روز اول تا روز دهم محرم الحرام🖤. در همین حال‌وهوا بود که، دختری از نسل نور وارد صحن مسجد شد😍. دختر شهید آقازاده‌ نژاد، با وقاری آرام و لبخندی که بوی ایمان می‌داد. همه ایستادند ... دل‌ها ایستادند ... چشم‌ها خیره ماندند ... او نشست و از پدر شهیدش گفت🙂؛ از واژه‌هایی که مثل گل در دل مسجد شکفت.🌹. و دختران، با اشتیاق گوش سپردند. پرسش‌ها یکی یکی بالا رفت، و او با صبری مادرانه، پاسخ داد♥️. دل‌ها سیر نمی‌شدند . . و آنجا بود که هدیه‌ای آمد🎁؛ یک چادر ساده . . چادری که بوی حضرت مادر را می‌داد🥺 یادگاری از عشق، ارثیه‌ای از نجابت، تقدیم شد به او که با نور صدایش، مجلس را روشن کرده بود. مجلس تمام شد، اما دل‌ها نه🫀 دخترها یک به یک جمع شدند، با خنده و اشک قرار گذاشتند برای جلسات هفتگی، برای وفای به عهد☺️‌. و من، گوشه‌ای ایستاده بودم و نگاهشان می‌کردم. همان‌هایی که روزی کودک بودند، و حالا خادمان عزای حسین‌اند🖤. دلم تنگ شده است برای صدای جارو در صحن مسجد امام حسن مجتبی "ع"، برای جفت‌کردن کفش‌ها جلوی درب، برای پیچیدن بوی گلاب💔🥺. برای صدای آرام: «خانم، چی کمک کنم؟» 🕊️ در دلم، برای تک‌تکشان دعا کردم: که عاقبت‌ بخیر شوند♥️. . که ثابت‌قدم بمانند در مکتب سیدالشهدا علیه‌السلام 🙂 . . که هرجا رفتند، یادشان نرود خادمی یعنی چه ! . و این‌گونه، دستِ هیئت را گرفتیم🌱 و آن را، با اشک، با دلتنگی، تا سال آینده بدرقه کردیم . . 🖤 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین به پایان آمد این دفتر . . اما این عهد، تا ابد در دل‌ها ادامه دارد🫀. تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
هدایت شده از 🌿 قرارگاه کوثر
🌹 توجه توجه 📣📣📣 فردا چهارشنبه دورهمی دختران خوب محله سنین ۶ سال و بیشتر در مسجد برگزار میگردد. 🔴شروع برنامه این هفته ساعت ۱۰و نیم صبح خواهد بود تا اذان ظهر . لطفا اطلاع رسانی بفرمایید. لازم به ذکر است این هفته برنامه گروه جهادی نوجوان برای نظافت انجام نمیشود. 🔴لطفا مادران عزیز مدیریت بفرمایید دختران گلمون از ساعت ۱۰ و نیم مسجد باشند.👏👏 با تشکر 🌷
📜. بیوگرافی شهید عمران بهرامی | افتخار محله حسنیه ▪️تهیه شده توسط اعضای کارگروه روابط عمومی پایگاه کوثر _ ریحانه رشدی 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
🇮🇷' اربعین شهدای اقتدار منطقه پردیسان اربعین، زمان یادآوری راه عاشورایی شهیدانی‌ست که برای عزت و امنیت این سرزمین ایستادند♥️. - شهید علیرضا رضازاده مقدم - شهید امیر معصومی - شهید سجاد مرادی‌نژاد - شهید عمران بهرامی - شهید حسین علی احمدی - شهید ناصر جمیل‌پور - شهید جلیل کشاورز ▪️تهیه شده توسط اعضای کارگروه روابط عمومی پایگاه کوثر _ زهرا مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
🇮🇷' شکوه پایداری و شعور انقلابی در اجتماع حسینی فرزندان ایران ▪️| برگزاری مراسم حماسی اربعین شهدای دفاع مقدس ۱۲ روزه در بوستان طراوت پردیسان همراه با - تقدیر از خانواده معظم شهدا - اجرای سرودهای حماسی - مداحی اربعینی - غرفه های فرهنگی و تبیینی نوجوانان و خواهران - غرفه کودکان 🔻با حضور همسران و فرزندان شهدا و مسئولین استانی، خانواده ها، نوجوانان و جوانان محله حسنیه 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
47.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷| شکوهِ پایداری و شعور انقلابی در اجتماع حسینی فرزندان ایران 🔻برگزاری اجتماع اربعین شهدای اقتدار همراه با اجرای سرود، نماهنگ، مداحی، خاطره گویی خانواده شهدا ، تقدیر از خانواده شهدا و برنامه های حماسی دیگر با حضور خانواده شهدای جنگ ۱۲ روزه منطقه پردیسان و مسئولین استانی 🎥| تهیه و تدوین: صولتی 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه