15.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب حرفی زد !!!
تو این ۵ دقیقه تمام تاریخ از جلوی چشممون عبور میکنه!!!
هرکس میخواد مسلمان بمیره و اگر مرد در لیست دشمنان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نباشه، این کلیپ حتما حتما نگاه کنه.
💥انتشار بدهید لطفاً
#امربهمعروفونهیازمنکر
✿ ⃟🇮🇷 ⃟🇵🇸✿أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ بِحَقِّ الزینَبِ الڪُبرے🌤🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام عالی
«به نبودنش عادت کردیم!!!»
متأسفانه غیبت #امام_زمان برای بعضی از شیعیان عادی شده....
کوتاه و شنیدنی👌
#وعده_صادق
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و حیات جاودانه دراخرت است(((:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 موضوع:خواندن نماز صبح و ردکردن سکته مغزی
♦️بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار
حتما ببینید
📚 استاد دانشمند
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان عجیب حضرت آقا خامنهای در مورد آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا اسیر خودش کرده غصه ی دنیا
یکی مرا برساند به صحنِ آزادی...
#امام_رضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
🔸زندگی شیرین میشه اگر...!
👌بسیار شنیدنی
👈حتما ببینید و نشردهید.
#امام_زمان
•
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
کـٰاشدَرنـٰافِلِہاَتنـٰامِمَراهَمبِبَری
کِہدُعـٰایِتُوکُجـٰاعَبدگُنَہکـٰارکُجـٰا!
#امام_زمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💫🇮🇷💫🇮🇷💫💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷رمان امنیتی و تلنگری
💫 #زن_زندگی_آزادی
🇮🇷قسمت ۹۳ و ۹۴
بعد از دقایقی پیادهروی به خیابانی رسیدیم که کلیسای شیطان در آن واقع شده بود، روبهروی کلیسا سالن بزرگی به چشم میخورد که ورودیاش در نرده مانندی بود که رو به فضای چمن کاری شده ای باز میشد و بعد از گذشتن از چمن و بالا رفتن از چند پله کوتاه به در نیمه باز سالن رسیدیم..
زینب یه مهر گرد چوبی از کیفش درآورد، یه آقا جلوی در ایستاده بود، اون مهر را که انگار مجوز ورودش به سالن بود نشون داد و بعد دست منو گرفت و گفت:
_ایشون هم با من هستند.
مرد لبخندی زد و گفت:
_اگر مایل به همکاری هستند، مشخصاتشون را داخل لیست وارد کنید.
زینب بله ای گفت و منم سرم را به علامت سلام تکون دادم و وارد سالن شدیم. سالنی که شبیه یک سینما که صندلیهاش هم به فشردگی سینما بود و با صحنه ای به بزرگی صحنهٔ سینما سالن نیمه تاریک بود و با چراغ های کم نور بنفش در اطراف به شکلی رعب انگیز درآمده بود.
روی صحنه میز پایه دار بلندی که میکروفنی رویش نصب شده بود وجود داشت و جمعیت زیادی که اکثرشان زن بودند داخل سالن بود و من گمان میکردم تمام اینها ایرانیان مقیم انگلیس هستند. غرق دیدن اطراف بودم که با کشیده شدن دستم توسط زینب به خود آمدم.
زینب به طرفی اشاره کرد و همراه او به همان سمت رفتم و متوجه شدم دختری برایمان دست تکان می دهد،نزدیک شدیم و دخترک جلو آمد و گفت:
_Hello
باهاش دست دادم و زینب هم خوش و بشی کرد و ما را بهم معرفی کرد،زینب من را شیدا معرفی کرد و دختر را کاترینا، ناخوداگاه گفتم :
_پس همه ایرانی نیستند.
کاترینا که انگار حرف منو شنیده بود لبخندی زد و با فارسی گفت:
_من ایرانی نیستم اما قراره بیام ایران و نقش یک زن ایرانی را بازی کنم، البته روی کمک شما حساب کردم.
زینب سری تکان داد و گفت:
_اوه باشه، حتما...
زینب وسط منو کاترینا نشست و در همین حین، آهنگی که از میکروفن پخش میشد توجهم را جلب کرد، یک آهنگ مهییج درباره آزادی:
🎙_منم یک زن که آزادم...
و آزادی را نخواهم داد از دست ..
قیامم بی نظیر است ..
و با موهای زیباییم..
زنم بر آسمان فریاد..
من آزادم آزادِ آزاد..
و متوجه شدم تعدادی از زنها با این آهنگ همخوانی میکنند. آه کوتاهی کشیدم و با خود میاندیشیدم ،چه کسی فکرش را میکرد که این اغتشاش و این شعار از #آنسوی_مرزها رهبری میشه؟!
زینب که انگار عمق افکارم را از نگاهم میخواند، سرش را به دو طرف تکان داد و آرام در گوشم گفت:
_این جلسه آخر هست، هر چی میبایست بگن گفتن، این جلسه یه اختتامیه حساب میشه، اما با این حال ممکنه چیزایی بشنوی که فکرش هم نمیکنی..
بالاخره بعد از پخش چند موزیک، دوتا خانم با ظاهری بسیار زننده درحالیکه یکی از آنها یک گربهٔ سفید و ناز را بغل کرده بود بالای صحنه رفتند. با ورود آنها جمعیت شروع به تشویق کردند انگار همه آنها را میشناختند. یکی از زن ها جلوی میکروفن ایستاد و با لبخندی گَل گشاد رو به جمعیت با زبان فارسی شروع به سخنرانی کرد:
🔥_سلام دوستان، سلام همرزمان، سلام مدافعان سنگر آزادی...
با هر حرف او جمعیت هو میکشیدند و سوت و کف میزدند و اون خانم انگار نیرویی تازه میگرفت ادامه داد:
🔥_از شما ممنونم که ما را در این راه یاری کردید، دیگر زمان آن است که کشور عزیز ما هم به نظم نوین جهانی برسد و به برنامه هایی که افقی روشن برای تمام دنیا به دنبال دارد، بپیوندد و خوشحالیم که این پیوند را من و تو و ما کلید میزنیم، ما از سردمداران ایران، چیزی غیرممکن نمیخواهیم، آزادی...آزادیی که حق مسلّم ماست،
آن زن با اشاره به زن همراش ادامه داد:
🔥_من، مهربانو دوست دارم با همسرم مهشید و فرزندمان ملوسک با آزادی تمام در کشور خودمان زندگی کنیم بدون اینکه کسی چپ نگاهمان کند یا به سبک زندگی ما اعتراض کند
با این حرف مهربانو، صدای سوت و کف دوباره بلند شد. مغزم سوت کشید از حرفش، این نخود مغز چی داشت میگفت؟ ازدواج دو زن؟؟ مگه اینا #قوم_لوط هستند؟ تازه به سلامتی بچه شون هم یه گربه هست!!! نمیدانستم به این حماقت بخندم یا گریه کنم، ولی عاقبت اینان بهتر از قوم لوط نمیتوانست باشد. که اون زن ادامه داد:
🔥_یا سینا و شروین که زندگی جدیدی را با شکیلا شروع کردند و دوست دارن شکیلا همسر هر دویشان باشد و زیر یک سقف زندگی کنند... من و ما میخواهیم از تمامی باید و نبایدهایی که دولتهای ستمگر برای ما وضع میکنند و آزادی ما را تحت الشعاع قرار میدهند، شانه خالی کنیم و پشت پا بزنیم به تمام این غل و زنجیرها... پس برای رسیدن به این هدف، باید هماهنگ و گروهی عمل کنیم، تا همه را متوجه خواستهٔ خودمان کنیم.
جمعیت دوباره سوت و کف زدند، مهربانو یا بهتر بگویم بانوی ابلیس دستش را به علامت سکوت بالا برد و ادامه داد:
🔥_فراموش نکنید هرکس در این راه جسارت بیشتری از خود نشان داد، پاداش بیشتری خواهد گرفت. شما با اعمالتان این قیام را پابرجا نگهدارید و ما هم قول میدهیم زندگی شاهانه برای هر کدامتان در هر کجای دنیا که خواستید، بسازیم.
در این هنگام دخترکی از بین جمعیت برخاست و گفت:
🔥_ما تا رسیدن به آزادی مطلق با شما هستیم
و جمعیت دوباره سوت زنان او را تشویق کردند. مهربانو ادامه داد:
🔥_همانطور که در جلسات قبل و جلسات خصوصی که با تک تک شما داشتیم متوجه شدید، فراموش نکنید باید هماهنگ با هم باشید، اول پیشگامان گروه در شهرهای مختلف با تنی کاملا برهنه در جامعه ظاهر میشوند و ما سعی میکنیم توسط فضاهای مجازی و خبری داخلی، این صحنهها و خبرها را پوشش دهیم البته کار پیشگامان بسیار سخت هست اما شدنیست و بعد گروههای دیگری که قبلا در دستههای چند نفره مشخص کردیم به دنبال ماموریتهایی که برعهده شان گذاشتیم خواهند رفت،باید فضای جامعه ایران را از فضای مذهبی و پوشیده، تغییر دهیم و آنچه را که قلبنا تمایل داریم اجرایی کنیم و جامعه را به همین شکل درآوریم..
هر چه بیشتر این زن بی حیا حرف میزد، بیشتر حالم بهم میخورد. نگاهی به زینب کردم. زینب حالت عادی خودش را حفظ کرده بود. میخواستم به بهانه ای از جلسه بیرون بروم که...
💫ادامه دارد....
🇮🇷نویسنده: طاهرهسادات حسینی