「🖤🕯」 . • •|زغربتش‌چه‌بگوییم‌که سینه‌مان‌خون‌است|• 🎞|#استورے 🖤|#شهادت‌امام‌جعفر‌صادق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

قرار نبود که بین ما،بیفته فاصله💔... #کربلا #مداحی 🌼أللَّھُمَ‌؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج🌼 •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

به تو از دور سلام...🥀 #کربلا #استوری_مذهبی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

🌸✨ دخترای منتظر سلاااام💕 براتون کلی محصولات مهدوی و دخترونه آوردیم🦋 گیف بالا رو دیدین🤩 اینا رو براحتی میتونید از این گروه سفارش بدین😍👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4285923425Cbe0f1b7c9f ✨🌸باید یه نکته ای رو بهتون بگم که درآمد این محصولات برای کارهای فرهنگی و مهدوی استفاده میشه🌸✨

اون پیامی که قبلا گذاشته بودیم با عرض معذرت لینکش درست نبود و این گروه اصلیمونه برای محصولات فرهنگیمون😅

بسم الله الرحمن الرحیم

✨¦بسم خدای زینب¦✨ 🐾#دمشق_من 🍃#پارت_یک 🌾#بانو_میم ____________________________________ سلام. من زهرام.!! تهتقاری خانوادمون(حیدری) خانواده خیلی شلوغی هستیم: پدرم پاسدارو مادرم خونه داره؛ چهارتا برادر دارمو سه تا خواهریم. بخاطر شغل پدرم همه ایرانو تقریبا گشتیم¦این جابجایی ها تا آوردن اولین عروس خانواده(ثمیه جون) ادامه داشت¡ اگه بخوام مختصر خانوادمونو معرفی کنم میشه بزرگترین پسر خانواده داداش حسینم(ثمیه زنشه، دوتا بچه به اسم های{هانیه و هدا داره} شغل خودشو زنش وکالته). بعد داداش حسین میشه آقا عباس(یه پسر درسخون که آخرش همین درسخون بازی‌اش کار دستش دادو بایکی از پرستاراش به اسم مهسا خانوم عروسی کرد][ایشون پزشکه] ایشونم یه پسربه اسم آقا ایلیا دارن). بعد داداشای گرامیم نوبت ابجی هانیس (یه خواهر به تمام معنا عصبانی)کار آبجی هانیه هميشه عصبانی ما، دام پزشکیه و با آقا مهدی(شوهرش) توی یه کلینیک کار میکنن.. بعد هانیه میشه شیما(شغلش خونه داره و شوهرش آقا علی هم مکانیکی داره! از شیمای ما بیخیال تر باز خودشه)اسم فسقلیای شیمامونم شیداوشیواس|| بعد شیما میشه محمد حسن(این داداشم بازنش هردوتاشون طلبه آن یه خجالت خاصی می‌کشم از این داداشم¦ این داداشم به فرموده آقا مهدکودک زده سینا،سهیل،جواد اسم خانومشونم عاطفس) میرسیم به عشق منن¡¡محمدعلی(بهترین و عزیز ترینو فوق العاده ترین داداش دنیا البته زنشم بهتریننن رفیقم ینی زینبه!. که از نظرم زوج عالی شدن)محمد علی شیطون من،||خلبانه|| بعد اینهمه میرسیم به اصل مطلب ینی خودم{18سالمه، کنکوریم، مسئول خندوندن خونوادمونم}. ____________________ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

✨¦بسم خدای زینب¦✨ 🐾#دمشق_من 🍃#پارت_دو 🌾#بانو_میم ____________________________ باصدای زنگ گوشی از خواب میپرم¡¡¡ ینی کی میتونه باشه این موقعه صبح!؟ بابی رمقی گوشیو نگاه میکنم: "مهساس" عجبا..... +سلامممم به زنداداش گرامی.. _به سلام به خواهر شوهر تنبلم!؟ دستمو میزارم روی آیفونو میگم: <<اینقد که این.... استغفرلله>> +جونم چیکار داری کله سحر _میدونی که امشب تولد داداشته میخوایم سوپرایزش کنیم؛ شام دعوتین اینجا +اهوم! خوب _یسری خرید دارم که باید بخری.. +لطفا دیگه؟ _اره، الان کارتتو شارژ میکنم لیستو میدم! +باشه _نخوابی زهرا ها!؟ +ای خدا!!!! _افرین خواهر شوهرگرامی گوشیو قط میکنم!! ای خداااااا... میام بخوابم که صدای پیامک گوشیم یاعلی چخبره یه مهمونی مگه چقدخرج داره؟؟؟ آخه 1800چخبره میگم این پول داداشمو میریزه آب جوب... دوباره که چشامام سنگین میشه دینگ ای خدا خواب به ما نیومده..!:/ بادیدن لیست خرید چشام گرد میشه:O ینی نمیدونه چله زمستونه! (سلام زهرا جان‌ کیک سه طبقه سفارش دادم برو بگیرش بستنی پودر ژله چهار رنگ تنقلات سنیچ دو مدل میوه موز اناناس هندونه پرتقال انبه مرغ گوشت برنج روغن رب حبوبات سفره و ظرف یبار مصرف با یه کادو مرسی بابت بودنت❤️) پاشدم حاضرشدم... کجا زهرا جان؟! سلام مامان مهربونم! _سلامممم عزیز دل زبون بازم.. جونم برات بگه که دارم میرم عروس گرامیت دستور جديد صادر کرده!. _کدومشون دخترم مهسا خانوم تنبل! _برو دخترم کمکش ایلیا نمیزاره چشم مامان خوشگلم. حاضر نشسته بودم منتظر آژانس. ____________________ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

✨¦بسم خدای زینب¦✨ 🐾#دمشق_من 🍃#پارت_سه 🌾#بانو_میم ____________________________ باصدای زنگ در چادرمو سرکردمو زدم بیرون. چه برف سنگینی میاد!!! آخه عباس 10بهمن به دنیا اومده بود درست چله زمستون... +سلام سلام خسته نباشید +ممنون! کجا تشریف می‌برید؟ توی دلم میگم بگو کجا نمیخوا برم!|: (برين مرکز شهر) اونجا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا می‌شد... پیاده میشم ازکجا شروع کنم آخه! نگاهی به ساعت میندازمو راه میوفتم...... ساعت تقریبا دوعه...!!!یاعلی ینی پنج ساعته دارم خرید میکنم؟ فقد کادوها موندن!: یه پونصد تومنی از پول مهسا اضافه اومده یه مقدارم خودم پس انداز دارم... یه آژانس دربس میگیرمو سوار میشم. آخيش بلندی می‌کشم!چشامو میبندم که باصدای راننده به خودم میام! ببخشید میشه یبار دیگه بگین؟ +کجا برم خانوم؟! برین کتاب فروشی امام علی(ع) +حتما تنها کادویی که میتونست عباسمونو خوشحال کنه کتاب بود! وسایلو داخل ماشین میزارمو میپرم تو کتاب فروشی. سلام +سلام چجور میتونم کمکتون کنم؟! یه کتاب میخواستم +چجور کتابی!! یه کتاب پرمحتوا و سخت، کتابی که نشه خوندش. +مطمئنین؟ بله بی‌زحمت کادوشم کنید. +میشه چهارصد تومنا مشکلی نداره کتابو میگیرم چقد سنگینه!! میمونه کادو "مهسا" توی همین فکرا گوشیم زنگ میخوره مهساس سلام به تنبل توخونه +سلام کجایی؟! خسته نباشم +کجایی زهرا خیلی کار داریم؟! مهسا جای حال احوالته! +ببخش تورو خدا زهرا جونم! نه عزیزم. مهسا من کادو چی بخرم؟! +زهرا جون بیا پولشو میدیم بااین حرفش انگاری کل سنگینی خرید رو از دوشم برداشتن. باشه پس الان میام!! ____________________________ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

✨¦بسم خدای زینب¦✨ 🐾#دمشق_من 🍃#پارت_چهارم 🌾#بانو_میم ____________________________ رسیدم در خونشون، بازحمت سوار آسانسور شدم. دستام پربود(بالگد در زدم) سلام +سلام زهرا جان!خوش اومدی مرسی جیگر. +بیاتو که کلی کار داریم... ای خدا میزاری یه نفس بکشم!؟ همه کارا انجام شده بود(شبیه کسی که کوه کنده) ولوشدم روتخت! تنها کسی که الان حالمو خوب می‌کرد بهترین رفیقم زینب بود!!. باصدای زنگ داد زدم مهسسااااا در میزنن ازتوی آشپزخونه غری زدو رفت سمت در... جوری که بشنوه گفتم:(ننه پیرزنن فت فت نکن). درست حدس زدم زینبو مامانم بودن؟! بدوبدو رفتم سمت زینب. پرانرژی گفتم سلام عشقم +سلام با جوابش شوک شدم! خوبیی بهترینم +ولم کنا مگه دکتری؟! رفتار زینب خیلی مسخره اومد برام، فک کردم شوخیه واسه همین خندیدم(ولی اصلا رفتارش شوخی نبود) گفتم:(محمدعلی کو؟!) +رفته جهنم بااین جوابش آتیش گرفتم! چیزی شده بینتون؟! +چرا اینقد فضولی میکنی اصن بتوچه بااین جواب زینب قلبم شکست، بغضم راهای تنفسی رو برام سخت کرده بود! +زهرا ببخشید +زهرا؟ بی توجه میام بیرون حلقه ی اشک توچشام می‌درخشید... نمیخواستم تولد داداش عباسمو خراب کنم؟! باباکه ماموریت بود ولی غیراز عباس دیگه همه اومده بودن.، صدای آیفون اومد! (همه برقارو خاموش کردیم) دربا چرخش کلید باز شد... +مهسای منن زندگیم! عجیجم! عجقمم! موش موشی من!! یدفه خونه ترکید؟! بدو بدو دوییدم سمت عباس! چطوری داداش عباس زن ذلیل من! +وای زهرا!!!! جانم موش موشی منن؟ +تروخدا آبروی منو بخر! ____________________________ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••

ادامه دارد.... 😉