📌#روایت_کرمان
جشن پایان خدمت
🌿چند روز مانده به پایان خدمت برادرش، رفت پیش پدر. از پدرش درخواستی داشت: «بابا! بابا! میدونی رضا بیستم سربازیش تموم میشه؟ باید یه جشن بزرگ بگیریم.»
👨🦰پدر دستی به سر دخترش زینب کشید و جواب داد: «جشنِ چی بابا؟! خب سربازیه دیگه! یه روز میره، یه روز میاد.»
زینب زیر بار نرفت و گفت: «بابا! قبول کن دیگه. یه جشن بزرگ میگیریم. همه رو دعوت میکنیم. تازه باید گوسفند هم بکشیم.»
🌱پدر با تردید گفت: «نمیشه حالا مرغی خروسی چیزی؟»
زینب پایش را توی یک کفش کرده بود که هم جشن میگیریم، هم 🐑گوسفند میکشیم.
بالاخره جمعه رسید و جشن بزرگ زینب برگزار شد. صف مردمی که آمده بودند، طول جاده بود. برادر از سربازی رسید. گوسفند هم کشتند. همه مهمان زینب بودند، ولی میزبان خودش غایب بود.
🥀شهیده زینب یعقوبی
✍نویسنده زهرا یعقوبی
شهدای حادثه ۱۳دی ۱۴۰۲
کانال رسمی دختران سلیمانی بم
@dokhtaransoleymani_bam