🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
#خاطرات
#شهدا
#حجاب
#خانم_موسوی یکی از #پرستاران دوران #دفاع_مقدس ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند :
یادم می آید یک روز که در #بیمارستان بودیم، #حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از #بیمارستانهای صحرایی هم #مجروحین زیادی را به #بیمارستان ما منتقل می کردند.
اوضاع #مجروحین به شدت وخیم بود.
در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود.
رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی #خونریزی شدیدی داشت.
#مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.
وقتی که دکتر اتاق عمل این #مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای #جراحی آماده اش کنم.
من آن زمان #چادر به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم #مجروح را جابه جا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و #چادرم را دربیاورم ، #مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه #چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت
گفت: من دارم می روم که تو #چادرت را در نیاوری.
ما برای این #چادر داریم می رویم... #چادرم در مشتش بود که #شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم #چادرم را کنار نگذاشتم.
#چادر
#حجاب
کانال رسمی دختران سلیمانی بم
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
@dokhtaransoleymani_bam
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
#چـادر👇
😊سـہ نـقـطه دارد
😇هـماݩ سـه نـقـطه اے که
فـرق اسٺ بیـݩ
😍پـوشیـدگـے و پـوسیدگے !!
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
#دخترانه_های_آرام°🌸⃟💖
و تــو ای بانُـو..!
بـدان...
جنـگ و میݩ و ترڪش💣
همهاش بـهـانـهـ بـود
#شهـید🕊 فقط خواسـت ثابـٺ کند
#چادر در این سرزمین تابخـواهی
فـدایی دارد...❣
کانال🌷دخــتـرانـــ ســلـیـمـانـی🌷
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
@dokhtaransoleymani_bam
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
جنگ بر روی #چادر
آغازش کربلا بود...
دشمن می خواهد چادر از سر زنان بردارد...
اولین هسته مقاومت تشکیل می شود
به فرماندهی
زینب...
#من_از_تبار_زینبم❤️🍃
💫کانال رسمی دختران سلیمانی بم💫
@dokhtaransoleymani_bam
ای شهید❤️
اگر #چفیه تو سجاده آسمانیست
و با او به معراج رفته ای...
پس #چادر هم
می تواند بال باشد🕊
برای آسمانی شدن
#چادرانه
#مدافع
کانال🌷دخــتـرانـــ ســلـیـمـانـی بـــم🌷
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
@dokhtaransoleymani_bam
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
•|♡
#چآدر ❣
مےسپارم تار و پودِ
چــادرم را دستـــِ | تُ |
من ڪنیز خواهرتــ
هستم نظرڪن یاحسین♥️
#ڪنیزعمہساداتــ 😌✌️
#چادری_ها_فرشته_اند.
#پروفایل_دخترونه 🌸😌
کانال🖤دخــتـرانـــ ســلـیـمـانـی بـــم🖤
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
@dokhtaransoleymani_bam
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈
شهید حجت الله رحیمی جمله زیبایی دارد؛ می گوید:
همه گلوله های جنگ نرم #خمپاره_شصته، نه سوت داره نه صدا .
وقتی می فهمیم اومده که می بینیم : فلانی دیگه #هیئت نمیاد، فلانی دیگه #چادر سرش نمی کنه.🙄
⚜کانال رسمی دختران سلیمانی بم
@dokhtaransoleymani_bam
#چادرانه😅
‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️
⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏
🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀
⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔
💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌
🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾
🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘
🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣
خستہ . . .🖤
💔انگار فقط آمده بود گریه کند ...
دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭
🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃
🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋
💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️
🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜
🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤
👋خانوم!خانوم!
پاشو سر راه نشستی🤗
👀مردم می خوان زیارت کنن‼️
🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕
به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀
اما . .🤔
🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️
🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃
🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂
🦋احساس امنیت میکرد . . .💚
🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇
🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐
♨️اما اینطور نبود!❣
☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃
😍دید #چادر امامزاده را سر جایش نگذاشته است ....
#تلنگر
#تذکر
#تفکر
🏴کانال رسمی دختران سلیمانی بم🏴
@dokhtaransoleymani_bam