eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
یازهرا 💔
هعی .. خوب خریدنت حآج آقا:)💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور بعد از خوردن صبحانه به اصرار مامان ، داداش منو رسوند دانشگاه .. باز هم سعے کردم زیاد تو چشم مجتبے نباشم و یا حداقل اگر دیدمش سرمو بندازم پایین .. وارد شدم دیروز عاطفه گفته بود که نمیاد .. تنها بودم و همین اعصابم رو بهم ریخته بود .. آروم آروم با این پام وارد کلاس شدم که دیدم استادمون داخل کلاسه .. به نظر میومد مدت زیادۍ بود که کلاس رو شروع کردن و من در کمال ناباورۍ براۍ اولین بار دیر رسیدم سر کلاس ..! استاد با دیدنم تعجب کرد .. خب حق هم داشت .. با چادر و این حجاب !.. اما خب از یه طرف دیگه .. ولے کسے که بالا ترین نمره رو همیشه تو امتحانات میاره و شاگرد ممتازه دیر کنه ! چادر سرم بود اما خب انگار متوجه شد پام ضربه دیده .. _سلام خانم عبدۍ .. اتفاقے افتاده ؟ +سلام استاد .. خیر _بفرمایید بشینید .. +بله ممنون .. قبل اینکه بشینم یه نگاه به سر جاۍ قبلیم انداختم تا ببینم کسے نیست که دیدم یکم اونورترش مجتبے نشسته .. اما خب سرش پایینه .. لباساش هم سر تا پا مشکے بود ..! منصرف شدم رفتم کنار یکے از همکلاسے هام نشستم همه اشون با تعجب بهم خیره شده بودن ! سعے کردم توجه نکنم براۍ همین تصمیم گرفتم جزوه هامو دربیارم یادمه جلسه قبلے استاد گفته بود که درس هارو مرور کنیم و صدا میزنه تا کنفرانس بدیم .. استرس گرفتم چون به دلیل این اتفاقات اخیر نتونستم حتے لاۍ کتاب رو باز کنم .. دست برد سمت دفترۍ که رو به روش بود _شماره ³⁴ ..¡ هر شخصے که تو کلاس بود یه شماره مخصوص داشت و معلم بر اساس اون صدا میزد نه به اسم .. یه نگاه به دور و اطراف طرف خانم ها انداختم .. که کسے بلند نشد یه نگاه به آقایون انداختم که دیدم مجتبے بلند شده .. استاد با دیدنش گفت :_شماره ³⁴ شمایید ؟ مجتبے هم نگاه خسته اۍ بهش انداختو :_بله .. استاد با تردید ادامه داد :_اتفاقے افتاده سیاه به تن کردین ؟ _بله مادرم فوت کردن .. _متاسفم ، خدا بیامرزتشون .. جدیدن این اتفاق افتاده ؟ _بله حدود سه روز پیش .. _تسلیت میگم .. ان شاءالله غم آخرتون باشه ، اگر آمادگے ندارید یکے دیگه رو صدا بزنم ! _نه تشکر .. من که مشکلے ندارم .. _خیلے هم عالے بفرمایید .. منے که کارۍ نداشتم چیزۍ نخوندم ، مجتبے الان چطورۍ میخواد کنفرانس بده ؟ خب میگفتے نمیتونم دیگه .. الان میخواۍ چیکار کنے ! از پله ها اومد پایینو تو جایگاه استاد ایستاد .. یه نگاه به برگه هایے که آماده کرده بود انداخت .. سر بلند کردو :_بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم .. جلسه قبل استاد بحث .. مجتبے داشت صحبت میکرد و من اصلا سرم رو بلند نکردم حتے یه لحظه .. نگاه کردن بهش باعث میشد تمرکزم رو از دست بدم .. ولے !. تا حالا انقدر واضح و طولانے صداشو نشنیده بودم ! صداش به مداحان هم میخورد .. یعنے براۍ مداحے مناسب بود .. حالا به من چه که مناسب یا نه .. لا اله الا الله .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
💔! -
_ بدون شرح ...
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
💔! -
بازم خوش بہ سعادتشون ...💔 ماھ رمضون ..زبون روزھ .. !
ولی ولی ولی .. حضرت آقا فرمودن در جمع بر سنی لعنت نفرستین .. هدف دشمن اینه که بین شیعه و سنی اختلاف بندازه توی ایرانم سنی زیاده .. _ پس خیلی مراقب باشید بچه ها ...
🔴❌ اطلاعیه روابط عمومی آستان قدس درباره حادثه در حرم مطهر: 🔺همزمان با سومین روز ماه مبارک رمضان، ساعتی پیش دو طلبه حاضر در صحن پیامبر اعظم(ص) بافردی که هویت آن در دست بررسی است با ضربات چاقو مورد حمله قرار گرفتند. 🔺با تلاش عوامل انتظامات و یگان حفاظت حرم مطهر ضارب بلافاصله بازداشت و تحویل مقامات انتظامی شد و مصدومان به سرعت به بیمارستان منتقل شدند. آستان قدس رضوی ضمن محکومیت این تعرض به ساحت مقدس حضرت رضا علیه السلام و روحانیت معزز، موضوع را تا حصول نتیجه و شناسایی عوامل پیگیری خواهد کرد و گزارش آن را متعاقبا به اطلاع مردم عزیز خواهد رساند/آخرین خبر
هدایت شده از ‹شـوق وِصـٰال ❥!›
+ شب شد - خب ؟ + نگرانم - واسه چی ؟ + هوا خیلی سرده :) - خب تو که تو خونت نشستی .. بخاری ام داری .. سردتم باشه یکی هست پتو بندازه روت .. + بابامهدیم چی پس؟:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازفـراموش‌نشدنی‌های‌روزگار.. :)
هدایت شده از ‹شـوق وِصـٰال ❥!›
آرھ خب .. حضرت‌عباس‌هوای‌نوڪراشو‌داره :) آقام مهربونہ ..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°•🎊🌊🌼•°• "🗓"↫‌ ۹ روز تا زمینی شدنت برادرِخوبم‍ـ‍🎈 فقط حوالی شماسٺ کھ هواهسٺ ٺا وقتی سیمِ دلمان به شما وصل باشد نفــــــــــس میکشیم خدانکند لحظھ اے از شما جدا شویـم کھ دیگرے هوایی برای نفس کشیدن نیست...
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور نگاه کردن بهش باعث میشد تمرکزم رو از دست بدم .. ولے !. تا حالا انقدر واضح و طولانے صداشو نشنیده بودم ! صداش به مداحان هم میخورد .. یعنے براۍ مداحے مناسب بود .. حالا به من چه که مناسب یا نه .. لا اله الا الله .. همین که اون صحبت میکرد منم سعے میکردم گوش بدمو به جزوه هایے که رو به روم بود اضافه کنم .. اما خب واقعا سخت بود اینکه سرم پایین باشه و تمام حواسم به صحبت هاش ! گردنم درد گرفته بود ، سر بلند کردم تا یکم ماساژش بدم که چشم تو چشم شدیم .. چند ثانیه اۍ همینطور زل زده بود که به خودش اومد سرشو انداخت پایینو چند لحظه اۍ ساکت شد .. همه نگاه ها چرخید سمت من .. منم ابروهام رفت تو هم ! خیلے سعے کردم توجه نکنم اما نمیشد .. صداۍ پچ پچ بچه ها اوج گرفت که موندن تو اونجا رو صلاح نمیدونستم ¡ با اجازه استاد از کلاس اومدم بیرون .. اینطورۍ نمیشد .. باید میرفتم اتاق مدیریت تا ببینم میتونم کلاس هامو جدا کنم یا نه .. اگر اینطورۍ پیش میرفت هم من تو گناه غرق میشدم هم اون .. اون چه گناهے داشت ! کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم که اونم شاید .. نه .. امکان نداره حتے یه علاقه کوچیک تو دلش نسبت به من داشته باشه .. این حرکاتش هم فکر میکنم بخاطر اینه که چند وقتیه سرد برخورد میکنم ! به اتاق آقاۍ رحمتے (رئیس دانشگاه) رفتم و بهش گفتم .. اما گفت که کلاس هامون همه پرشده .. دیگه آخراۍ ترم هستشو نمیشه کاریش کرد ..! منم مجبور بودم تحمل کنم .. رفتم روۍ صندلے توۍ محوطه نشستم کیفم رو گذاشتم کنارم .. تقریبا کسے تو محوطه نبود چون همه تو کلاس هاشون بودن .. هندزفیریمو از تو کیفم درآوردم .. اون مداحے دیروز به یادم اومد .. تصمیم گرفتم برم دانلودش کنم ، رفتم تو اینترنت گوشیم و سریعا دانلودش کردم .. شروع کرد به خوندن .. چقدر دلنشین بود ! زیرش رو نگاه کردم نوشته بود :"سیدرضا نریمانی" یعنے اسم مداحشه ؟ تو گوگل این اسم رو سرچ کردم که همونطور که حدس میزدم مداح بود .. واقعا صداۍ قشنگے داشت ؛ چشامو بستمو داخل این مداحے غرق شدم .. یکم که گذشت احساس کردم یکے با فاصله خیلے زیاد رو به رومه .. چشامو باز کردم که دیدم مجتبے هستش ! یه لحظه ترسیدم .. آروم .. هندزفیرۍ رو درآوردم .. قلبم محکم به قفسه سینم میکوبید .. هم خجالت‌زده و هم کلافه بودم .. راستش .. دقیقا نمیدونستم باید چیکار کنم .. اصلا باید چے بگم ..! اصلا برا چے اومده اینجا ¡ چیکارم داره ؟ اصلا چیکار میتونه داشته باشه ؟! _ببخشید مزاحم شدم .. راستش .. اومدم یه چیزۍ رو خدمتتون عرض کنم و .. زود میرم .. یه نگاه به دور و اطراف انداختم ، نمیدونستم چیزۍ که میخواستم بگم درسته یا نه ولے گفتم :+بعد از اون اتفاق تو کلاس .. بنظرم خیلے بهتره فعلا با هم دیده نشیم .. شاید یه فکرایے تو ذهنشون بکنن که در آخر به نفع‌مون نباشه ! _حرف مردم برام مهم نیست ! مردم برا خودشون دارن زندگے میکنن منم برا خودم ... مهم نیست چے درموردم میگن .. الانم .. فقط اومدم حلالیت بگیرمو برم .. با تعجب گفتم :+حلالیت ! براۍ چے ؟ یه نگاه به زمین انداخت .. انگار نمیتونست چیزۍ بگه ..! با تردید گفتم :+آقاۍ کرامتے مشکلے به وجود اومده ؟ همین که جمله‌ام تموم ‌شد گفت :_نه نه .. راستش اون روز که اومدین خونمون .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
لیست کانال های حمایتی ..📜 امشب تاریخ 1401/01/11 •|دلتنگےهاۍشبونہ..|• https://eitaa.com/joinchat/3298295975C7c3d40d2b5 •|شوق‌وصال|• https://eitaa.com/joinchat/479527085C4db73e9da6 •|گروه‌ختم‌صلوات‌و‌دعا|• https://eitaa.com/joinchat/3648192688Cdf0a416840 برای ارسال لینک کانالتون .. و تبلیغ کانالتون در کانال دختران‌زینبــے به این آیدی مراجعه کنید ↯ 🌱 @GHMnam313
به قولِ یه بنده خدایی چی به سرمون اومده که از دردِ همدیگه خندمون میگیره ؟! وقتی تو روضه ها تعریف میکردن یه عده به حضرت رقیه میخندیدن برام گنگ بود ولی الان .. :) - تاریخ داره تکرار میشه!