-.m4a
642.4K
- روضه.آقاینریمانی.رواقامامخمینی
.
و ترکیب اینا با هم؛
همین و بس..!
- تو میآیی!
[همان مرد سبز پوشِ
قصهیهای کھنهی ننهآقا]
لبریزم از ماه و
خنجری که تن زخمیاش را
به آغوش میکشد
و آهسته آهسته پلک خیس میکند
و اشک هایش را از گلوی
هفت آسمان میچکاند و
بر سر زمینیان میپاشد و در
ابدیتی بیارتحال
به بازگشت آن مرد سبز پوش
چشم خشک میکند
اصلا بگذار بگویند؛
بگذار بگویند که ماه قصهی ما
خواب زده شده
شاید هم موجی و دیوانه
من که میدانم جز جنون
چیزی اینگونه آسمان را برایش
ویران نساخته است
به من بگو
بگو که ماه حواسش نبود
به رفتنت؟
یا به خاطر نسپارد
نیامدنت؟
نیامدن ؟! مگر جز این نیست
که میآیی؟
تو میآیی در حالی که
ماه گیسو سفید میکند.
به وقت انتظار جاودانه
برای همان رفیق شفیق
و از طرف همان مزاحمِ
دلدادهی همیشگی..!
#میـم_جاماندھ
رنگ، رنگ غربت است
و هوا، هوای غریبی..!
سری به نیزه میرود و
دخترکی مدام نامِ پدر میخواند.
آه رقیه؛
رقیهی نجیب،
رقیهی صبور!
صبر، ارثیهی عمهجانت به توست
ای انیس غمهای عمه زینب .
غم دارند
همه غم دارند.
کاش باران ببارد،
تا که این بیحرمتیها را بشوید و
با خود به دل خاکِ مظلوم کربُبلا فرو ببرد
و برای همیشه در تاریخِ کربُبلا ثبت کند این معصومیتها و مظلومیتها...!
کاش باران ببرد و
لبهای خشکیده و ترک برداشتهی
این سهسالهی معصوم را نوازش کند.
اما دریغ از حتی قطرهای.
باران تو و بیوفایی ؟
محال است.
محال.
[ غریب گیر آوردند؛
شما و اهل و عیال بیگناهت را..! ]
#میـم_جاماندھ
حرمت نگاه نداشتند...!
جادههای بیابانی را میگویم؛
دستانِ سیلیزن هم
تازیانهها هم
خارها هم
سنگها هم
ریگها هم.
همه و همه دست به دست هم
دادند تا در بیرحمی آن هم برای
طفلی سهساله سنگ تمام بگذارند .
بیرحمی کردند.
بیرحمیِ تمام.
#میـم_جاماندھ
حُب شما عزیز دُردانهی
دوست داشتنی و معصوم
با قلب دخترانهم
عجیب، عجین شده است :)
من که خیلی دوسِت دارم.
ما بی تو نه غریب بودیم
نه بی تو عذاب کشیدیم
نه دردِ فراق فهمیدیم چیه؛
خدایا ما رو به امام زمان مبتلا کن.