• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت118
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
یه نگاه به حیدر انداختمو گفتم :+کیه داداش این وقت صبح ؟
با تردید گفت :_مجتبے !.. یعنے چیکار داره ؟
دست و پامو باز گم کردم شونه اۍ بالا انداختمو سعے کردم بےتوجه باشم ..
اما نمیشد ؛ این وقت صبح چیکار داشت !
به در ماشین تکیه دادم و به داداش خیره شدم منتظر شدم تا گوشے رو جواب بده
وقتے مکالمه اشون تموم شد حیدر چیزۍ نگفت فقط راه افتاد
منم چیزۍ نپرسیدم
انقدر خسته بودم که تو راه هر چند دقیقه یکبار میخوابیدمو با صداۍ ماشین هاۍ مقابل از خواب میپریدم ، این خستگے هم بخاطر نخوابیدن دیشب بود ..
آخر هم تصمیم گرفتم نخوابم ؛ تا برسیم خونه ¡
قبل اینکه حرکت کنیم حیدر برام یکسرۍ خوراکے خریده بود
از پشت ماشین برداشتمو بازشون کردم
مشغول خوردن بودیم که گفت :_خوش گذشت ؟
+آره خیلے .. حیف که وقت نداشتے و الا بیشتر میموندیم ..
سرۍ به نشانه تایید تکون دادو :_راستے قراره بریم جمکران ..
با تعجب برگشتم سمتش :+کجا ؟
دوباره تکرار کرد :_جمکران ..
به رو به رو خیره شدم ، فکر نمیکنم تا حالا رفته باشم اما عکسشو دیدم ..
+داداش !.. حرم کے اونجاست ؟ یعنے منظورم اینه که کے اونجا دفنه ؟
داداش لبخندۍ زدو :_حرمے اونجا نیست ..
+وا پس چے ؟
_اون مکان براۍ آقا امام زمانِ ﴿عج﴾
یه لحظه تنم مور مور شد ..
پس براۍ امام زمان !
بدون هیچ حرفے سرمو تکیه دادم به شیشه و صداۍ مداحے رو زیاد کردم
در کمال تعجب خوابم برد
…
بعد از نیم ساعت بلند شدم ؛ زدیم یه گوشه تا حیدر یکم استراحت کنه ..
به گفته خودش اگر رانندگے طول بکشه گردن درد میگیره ..
وقتے دوباره نشستیم ؛ حس اینکه اذیتش کنم گل کرده بود ..
+داداش تو دقیقا چند سالته ؟
یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداختو :_زیاد نیست همین نزدیک ۲۴ ..
+آهــــــا !..
یه نگاه مشکوکانه اۍ بهم انداختو :_برا چے میپرسے ؟
+هیچے .. دارم حساب کتاب میکنم اگر زودتر ازدواج میکردۍ الان دوتا بچه داشتے ¡
چپ چپ نگام کردو :_باز رفتے تو فاز ازدواج ها ؛ نکنه از دستم خسته شدین میخواین از دستم خلاص شین !
+نه اما خب یکے رو سراغ دارم که خیلے دختر خوبیه نمیخوام از دستمون بپره ...
_کیه اونوقت ؟
+زهره ..
کپ کرد ، خودشو زد به نشنیدن •
بلند خندیدم که چپ چپ نگام کرد چهره اش خیلے باحال بود همون لحظه گوشیمو درآوردمو ازش عکس انداختم
رو کرد سمتمو :_دیگه از این حرفا نشنوم ها ..
+چیه مگه وقتشه دیگه ؛ چقدر میخواۍ صبر کنے ؟
حرفے نزد
بعد از بیست دقیقه رسیدیم
همینکه وارد حیاطش شدم یه حس آرامش گرفتم
خیلے سعے کردم بیشتر بمونم داخل تا با مجتبے رو به رو نشم
اما خب صحبت هاشون انقدر زمان برد که مجبور شدم برم
اصلا نگا به صورتش ننداختم ..
نباید کارۍ میکردم که چله اۍ که بستم از بین بره
من تازه یه حس خوب رو تجربه کردمو دلم نمیخواد بشم آیـه قبلے !..
نمیدونم چرا وقتے برگشتم حس کردم دست و پاشو گم کرده و نمیتونه صحبت کنه
ناگهان از جاش بلند شدو به یه بهانه رفت سمت سرویس بهداشتے ..
داداش هم که چهره اش پر از تعجب بود
وقتے اومد بیرون کل صورتش و بخشے از موهاش خیس بود انگار سرشو گذاشته بود زیر آب ..
چون یکم با جایے که بودیم فاصله داشت بدون توجه یا نگاه کردن به اینطرف رو صندلے نزدیکے همونجا نشستو سرشو گرفت تو دستش
برام تعجب آور بود !
یعنے چه اتفاقے افتاده ؟
چرا اینطورۍ رفتار میکنه ؟!
چند دقیقه اۍ تو همون حالت موند و بعد قرآنشو از تو جیبش در آورد
بعد از خوندن قرآن انگار آروم شد بلند شد خودشو مرتب کردو سر بلند کرد که با چهره پر از تعجب من و حیدر رو به رو شد ؛ آروم به طرفمون قدم برداشت که ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ استاد رائفی پور/ مسیحیت تحریف شده
2,502 بازدید
▪︎فردا ازت پرسیدن ثابت کن دینت ... دین خدایی چجوری ثابت میکنی ؟🚬
▪︎دین اسلام ... حضرت عیسی/حضرت محمد ❤️✔️
□■دین حق کدام است؟...
⭕️ توجه ! توجه !
مواظبگودالهایعمیق،
باشیدگناهکمینکرده...
واردمنطقهگناهنشوید !!
شکارگاهشیطاننزدیکاست ؛
#حق!
توکتابخونهبودم
طرفیهکتاب۴۳جلدینوشته!
اونمباموضوعتخصصی!!
خدااتلافوقتوعمرماهاروخیلیببخشه...!
بجنبیمتادیـرنشده!
🌿|@dokhtaranzeinabi00
همسرشھید:
هروقتچاۍمۍریختممیآوردم،
میگفتبیادوسہخطروضہبخونیمتا
چاۍروضہخوردهباشیم..
شھیدمحمدحسینمحمدخانۍ
هدایت شده از شاید مخزن
یه عده دختر خانم مذهبی هر روز به بهانه ای مثل پادکست و... صوت و ویس از خودشون منتشر می کنند.
والا ما که پسریم و حرف هم واسه گفتن داریم اینقدر تاحالا از خودمون صوت و ویس منتشر نکردیم...
نمی خوام بگم دادن ویس یا صوت حرامه، نه، حرام نیست، ولی قطعا مخالفِ احتیاطه...
واقعا چه معنایی میده یه دخترخانم مذهبی اینقدر از خودش صوت و ویس بده، اون هم در قالب پادکست های بی محتوا...
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
یه عده دختر خانم مذهبی هر روز به بهانه ای مثل پادکست و... صوت و ویس از خودشون منتشر می کنند. والا م
حقیقت محض ..
یکم به خودمون بیایم ...!