eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پشـت‌جبــهہ
••|کـانال‌دختــ🧕🏻ـران‌زینبـــ♥️ـے|•• لینک ناشناس بروز شده ..🌿 حرفی‌داشتیددرخدمتم ↯🌸 payamenashenas.ir/Hova https://harfeto.timefriend.net/16536560873598 جوابش رو اینجا ببین '♥️😌' ↯ @jebhe00
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️
السلام حضرت عشق💚 کربَلایی شـدنِ مـا به همین سادگـی است دسـت بَر سینـه گذاریـم و بگوییـم ، حُسیـْـن💚 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
•|⚠️💛|• اگه‌بهمون‌بگن این‌چندروزروبه‌ڪسی‌پیام‌نزن!📩 بی‌خیالِ چڪ‌ڪردن‌تلگرام‌واینستاگرام شو📲 به‌هیچڪس‌زنگ‌نزن!📞 اصلاچندروزموبایلت‌روبده‌به‌ما...📱 چقــدربهمون‌سخت‌میگذره؟؟!!🤔 حالااگه‌بگن‌چندروز قرآن‌نخون‌چی؟!😟 چقدربهمون‌سخت‌میگذره؟!😓 بانبودنِ‌ڪدومش‌بیشتراذیت‌میشیم؟🤔 نرسه‌اون‌روزڪه‌ارتباط‌با بقیه‌روبه‌ ارتباط‌باخداترجیح‌بدیم😣😖 همگی قبول دارید؟ اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج🤲🏻 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفقا امشب پارتگذاری داریم ☺️♥️..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبلیغ زننده بستنی دومینو دومینو پیشتر نیز چنین تبلیغات زننده‌ای را تولید کرده بود که با واکنش های منفی گسترده ای همراه شده بود علت تکرار این عمل زننده قطعا چیزی نیست جز عدم برخورد قاطع دستگاه های دولتی و قضایی آیا این اتفاقات در شان نظام و جامعه اسلامیست؟ ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
صفحه BBC انگلیسی که برای فعالیتش از مردم انگلیس مالیات گرفته میشه، تا دیروز ۱۵۵۰۰ مطلب منتشر کرده، اما حکومت انگلیس اینقدر مردم ایران رو دوست داره که بطور رایگان ۶۰۵۰۰ مطلب و خبر برای آگاهی مخاطبین فارسی‌زبانش تولید و منتشر کرده! هنوز شک دارید که ملکه دوستتون داره؟😉 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
ما هرچقدم که عذرتراشی کنیم خودمون بهتر میدونیم چیکارا کردیم..💡 [قیامت ۱۴] ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه! 💔 خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟😳 گفت:آخه بابام موجیه!😢 گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟☘ آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو ومادرو برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل مااین نیست! گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟ گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده. شروع میکنه دست وپاهای همه مون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه. حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.😢🥺 حاجی دعاکنید پدرم شهیدبشه وبه رفیقاش ملحق بشه...😭 برای سلامتی خودشون و خانواده هاشون صلوات ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این لحظه که رفیقت جلوی چشمات جون بده و تو نتونی کمکش کنی و باید بجنگی؛ چند؟ 💔.. 🥀 ﴿؏﴾.. ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور حیدر گفت :_نمیشه که .. اونجا همه آقایون هستن .. +داداششش .. خواهش میکنم ! _خواهر من ، اجازه اشو ندارم .. آب دهنمو قورت دادمو دلخور گفتم :+خب برو از فرمانده اتون اجازه بگیر .. با اتمام حرفم دیدم یه آقایے داره میاد سمتمون .. یکم که توجه کردم دیدم ، حسین آقا بود !.. لباسش شبیه لباس خادماۍ اینجا بود .. وقتے رسید سلام کرد .. از اینکه مثل بعضے از آقایون مذهبے زل نمیزد تو چهره آدم خوشم میومد ، حداقل دلم خوش بود که غیرت داره .. آروم جوابشو دادم .. حیدر هم جواب سلامشو دادو گفت :_برادر من چرا انقدر دیر کردۍ ؟ کارت تموم شد بیا داخل .. و رفت ¡ از این مدل صحبت کردن داداش با حسین آقا تعجب کردم .. انگار سال ها بود که همو میشناسن ! اصلا برا چی باید بره داخل حسینیه ¡ همونطور که به رفتن حیدر نگاه میکرد گفت :_حالتون خوبه ؟ آروم گفتم :+بله ممنون ، شما خوبید ؟! لب زد :_ممنون .. اتفاقے افتاده اینجا وایستادین ؟ نمیخواستم فضولے کنم ولے داشتم میومدم پیشتون حرف از شهید گمنام بود ! +به داداش گفتم منو ببرن پیش شهید تا چند دقیقه اۍ باهاشون تنها باشم .. اما خب گفتن اجازه ندارن .. _بفرمایید .. متعجب سرمو بلند کردم :+بله ؟ خندید :_مگه نگفتید میخوان برید پیش شهید گمنام ! +شما چطورۍ .. نزاشت ادامه بدم :_من هم خادم اینجام .. تازه گرفتم که چرا حیدر باهاش خودمونے حرف زد پس خیلے وقتِ که همو میشناسن ! خوشحال بودم و دلم نمیخواست این فرصت رو از دست بدم .. قبول کردم و پشت سرش راه افتادم ¡ رسیدیم به دم در حسینیه که آه از نهادم بلند شد .. مجتبے بود که با چهره عصبے و درهم بهم نگاه میکرد .. قلبم به شدت به قفسه سینم میکوبید .. چرا درست روزۍ که میخوام کاملا خودمو خالے کنمو فکرشو کاملا از ذهمم بیرون کنم ؛ باید ببینمش ؟! سعے کردم بے تفاوت باشم .. بدون سلامے فقط به رو به رو خیره شدم .. درست سمت راستم وایستاده بود .. طورۍ که صداۍ نفس هاش رو میشنیدم .. منتظر بودم تا حسین آقا بره از فرمانده اشون اجازه بگیره تا من بتونم برم داخل .. پنج دقیقه اۍ از رفتن حسین آقا میگذشت که یهو دیدم انگار یه کسے نفسشو آروم رها کرده .. میدونستم مجتباست .. اما نمیدونستم چرا انقدر عصبیه !.. خواست از کنارم رد بشه و بره داخل ؛ ولے چون جلو در ایستاده بودم گفت :_ببخشید .. بدون توجه رفتم کنار .. آروم سلام کرد که جوابے ندادم .. از اینکه قلبم انقدر خودخواه شده بود و سعے داشت معشوقه اش رو اذیت کنه کلافه و عصبے بودم .. اما برا اون که مهم نیست .. چند روز دیگه ازدواج میکنه میره سر خونه و زندگیش .. این منم که باید یه عمر چوب عشق الکے و پوچ خودمو بخورم .. الکے و پوچ ؟ واقعا الکیه ! اگه الکیه برا چے نتونستے فراموشش کنے ! مگه نشنیدۍ خواهرش چے گفت .. گفت عروس خانواده کرامتے .. میفهمے یعنے چے ؟ یعنے اینکه تمامِ .. زندگیتو تباه کردۍ دختر .. چنگ زدم به چادر تا شاید یکم از عصبانیتم کم بشه .. اما فایده اۍ نداشت .. پاهامم توان ایستادن نداشت .. رفتم نشستم رو صندلے که یه گوشه بود ..! نمیدونم این قلب وامونده چش بود که همش دلش میخواست رو سر مجتبے تلافے کنه .. حال و روزمو میدیدمو باز خودمو عذاب میدادم .. حال و روزمو میدیدمو با مجتبے سرد برخورد میکردم تا شاید بشه یه روزۍ فراموشش کنم .. حال و روزمو میدیدمو ... یکم که گذشت صداۍ آشنایے باعث شد سرمو بلند کنم .. حسین آقا بود :_آیـه خانم چیزۍ شده ؟ لبخند زورکے زدم :+نه یکم خسته شدم .. _ببخشید دیر شد ، طول کشید تا راضیشون کنم .. بفرمایید داخل ! سعے کردم با خوشحالے بگم :+واقعا قبول کردن ؟ سرشونو به علامت بله تکون دادن وارد حسینیه شدم که دیدم فقط چند نفر هستن که مشغول کار هاۍ خودشونن و تابوت درست وسط حسینیه بود .. سرمو بلند کردم که با چهره تو هم رفته حیدر رو به رو شدم .. کنارش هم .. مجتبے وایستاده بود ¡ رفتم نشستم کنار تابوت .. دستمو گذاشتم روش .. احساس میکردم تمام شهدا را میشناسم ، حس میکردم عضوۍ از خانواده آنها هستم .. هر چے تو دلم بود رو شمرده شمرده بهش میگفتم .. " یادته براۍ اولین بار که باهاتون صحبت کردم چه حس خوبے داشتم ، یادته میدونستم واقعا زنده اید و تو زندگیامون هستید ... یادته یکے از رفقاتو دیدم .. شماها باعث شدید چادر سرم کنم ، شما باعث شدید من عاشق خدا بشم .. شاید هم شما باعث شدید که .. عشق مجتبے ... ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️
💚"🌱" اینکہ گاهـی اوقات خسـتہ میشی عیبی نداره ... اینکہ گاهی اوقات دیگہ نایِ ادامہ دادن نداری عیبی نداره ... مهم اینـکہ تو تمــام ایــن لحـظات بدونی یکی از کوه محکم‌تر پشتتہ یکی کہ دوست داره یکی مثل خدا . .💚؛) ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🌿 شادے‌ و عشق راهدیه کن‌ به آنهایے‌که‌ دلت‌راشکستند. دعاکن براےآنهایی که نفرینت کردند بخشنده باش که خدا قلب مهربان را دوست دارد...❤️ 🌸 ♥️ ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
ظاهر فریبنده دنیا حریف‌شان نشد ؛ دنیا را ضربه فنی کردند قهرمانان واقعی شهدا هستند !..💔 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمود:مَن هر ۲۴ساعت یک‌‌بار‌ میگم آیا کسی هست منو یاری کنه💔:) + امام‌حاضر‌رو‌فراموش‌کردیم؟:) ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿