ما چادری ها خیلی چیز هارو به جون میخریم 😊
میدونی چرا🤔
چون ایمان داریم امام زمان (عج) مارو میبینه😍
دوستمون داره😇
وماهم عاشق حضرت زینبیم❤️
وقتی اسم طلبه میاد نگاها یه جوری میشه🙄👀
انگار ما از یه دنیای دیگه ای اومدیم👽🤖
که توش شادی و شیطنت دخترونه نیست😏
انگار ما بی احساس😒بی سلیقه و غمگینیم😞
اونا خیلی سخت در اشتباهن😁🤗
چون ما بجز شادی و خوشحالی و امنیتی😎که باچادرهامون داریم رو🙂اونا ندارن😌
پس بگذار مسخره ات کنند 🙃خودت را 🧕🏻چادرت را☹️سیاهی رنگش را 😔
چهره ی بدون آرایشت را🤗و
لباس های تیره ات را👕
اما باید بدانند 🧐
درد سرو گرما خوردن ها😓
می ارزد به یک نگاه کوتاه😇
امام زمانت (عج)❤️😇
بیا دل امام زمانت رو شاد کن😃
با یک ترک گناه😞
حتی اگه کوچیک یا سخت باشه🤗
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
🦋 مثل فرشته 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند طُ را...
چند صباحی است ندیدم...
یک بار دگر خانه ات آباد...
+بخند...
✅شبتون شهدای
5 صلوات برای روح شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی ❤️
#سلام_امام_زمانم 💚
مولا جان،
بار ها آمدے و نبودم
در تقلاۍ ایݧ زندگے
نیاز مند تو اما بے تو بودم
بار ها آمدي ونیامدم😔
بر دلم بار ها نشستے و
بي تو بودن را گریستم
🔸میدانم آمدهای...
بسیار نزدیک...
پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد...
پشت در دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده...
میدانم آمده ای ...
دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو🤲🏻😔
•••
دیدیبعضےوقتهادلمونمیگیره؟!...
خودمونم
نمیدونیمچرا؟!
اینا؛همونسنگینےِگناهایےهست
کہمرتکبشدیم💔🚶🏻♂...
♡|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کهـ را صبح شهــ🌱ـادت نیست شام مرگ هست...!
♡ㄟ(ツ)
پسری از دختری شماره خواست.😶
دختر گفت چرا نه😊؟بفرمایید این شماره من: 17_ 32 .
پسر شگفت زده شد😳 و گفت: این چه نوع شماره ایست؟🤔
دختر پاسخ داد : قرآن سوره17 آیه 32. خداوند می فرماید:👇
(وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ) به زنا نزدیک نشوید/!/
🍃دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!
حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی..
﷽
﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾.
فکرش رابکن..
روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم❤️
داستان جالب ناراحتی شهید ابراهیم هادی ❤️💕
دوستش 🙋♂چنین نقل میکند:
یک روز متوجّه شدم، ابراهیم خیلی گرفته و ناراحت است 😟و کمتر حرف میزند، با تعجّب به سمتش رفتم و گفتم: "داش ابرام چیزی شده ؟ ”🤔
✍گفت: "نه چیز مهمی نیست”، گفتم: "اگر چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم”.
✍کمی سکوت کرد و گفت: "چند وقته یه دختر بدحجاب 👩🏻، تو این محلّه به من گیر داده و گفته تا تو رو به دست نیارم، ولت نمیکنم.”
✍کمی سکوت کردم و بعد یک دفعه خندهام گرفت😄، ابراهیم با تعجّب سرش را بلند کرد و پرسید: "خنده داره؟😒
✍گفتم: "داش ابرام با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتّفاق خیلی عجیب نیست!😁” گفت: "یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافهام این حرف رو زده؟ 🤔گفتم: "شک نکن.
✍روز بعد دیدم، ابراهیم با موهای تراشیده و بدون کت و شلوار👔👖 و با پیراهن بلند 👕به محل کار اومد، فردای آن روز با چهره ای ژولیدهتر و حتّی با شلوار کُردی و دمپایی😆 به محل کار آمد و این کار را مدّتی ادامه داد، تا اینکه از آن وسوسهی شیطانی 😈رهاشد
🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿
شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.
بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
خيلي از شبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد...
وقتي هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي يومد ديگران بخوابن...
يكي از همين شبها يكي از بچه ها سردرد عجيبي داشت و خوابيده بود.تو همين اوضاع يكي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چي شده؟؟
گفت: هيچي...محمد مي خواست بيدارت كنه من نذاشتم!🙃😁😐
رسول و مي بيني داغ كرد افتاد دنبال اون بسيجي و دور پادگان اون رو مي دواند😂