#نماز جماعت📿
🔰 مستحب است انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت فرادی، یعنی تنها خوانده شود بهتر است، و نیز نماز جماعتی را که مختصر بخوانند، از نماز فرادی که آن را طول بدهند بهتر میباشد.
منبع :روح الله موسوی خمینی،،توضیح المسائل،ص۱۹۰ ،مساله۱۴۰۲
ڪانال 💕دختران زینبی💕👇
https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
🌡اهدای اجباری
💉 آقا از پیشرفتی میگویند که با مکیدن خون ملتها شروع شد...
📖 «غربیها سه قرن دنیا را غارت کردند؛ از شرق آسیا، از اندونزی، از فیلیپین، از نپال، از شبهقاره هند بگیرید تا آسیای مرکزی و آسیای غربی و تا شمال آفریقا، بخشهای مغرب آفریقا و تا سرتاسر آفریقای سیاه؛ غربیها سه قرن اینها را غارت کردند...در همان حالی که غربیها در عمل این جور مشغول جنایت بودند، روشنفکرانشان و متفکرانشان برای دنیا قانون حقوق بشر کشف میکردند و وضع میکردند!» ۱۴۰۱/۰۳/۱۴
🎃 #غرقاب
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
#هنر کاردستی ✂️
ایده ی جالب ساخت جغد های رنگی رنگی😍🦉
ڪانال 💕دختران زینبی💕
https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
📚اینجوری برای امتحان بخون:
⇠همه درس هارو یک دور کامل بخون.
⇠قسمت هایی که مشکل داشتی رو دوباره کار کن و ازشون نمونه سوال حل کن.
⇠برای درس هایی که بارم بندی زیادی دارن بیشتر وقت بذار.
⇠جوری برنامه ریزی کن که مجبور نشی شب امتحان بیدار بمونی.
⇠یه خواب منظم داشته باش چون مغزت برای مرتب کردن اطلاعات به استراحت نیاز داره.
⇠چند ساعت قبل از امتحان ، نکات مهم رو مرور کن.
#درسخوان🤓
ڪانال 💕دختران زینبی💕👇
https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
#قرار_عاشقی❤️
#دعای_فرج را به نیابت از همه دوستان و اموات،
به نیت تعجیل در فرج آقامون،
💗صاحب الزمان (عج)💗
قرائت میکنیم.
@dokhtaranzeynaby
🍃🌸ماجرای 👛صورتی خاکستری🎩🌸🍃
🖌قسمت ششم: شربت 🥤بیدمشک
مامان همانطور که تلفن☎️ را با شانه و گردنش نگه داشته بود و توصیههای همیشگیاش را به سعید میکرد، وارد اتاق شد و سینی شربت را گذاشت روی میز.
تازه از عطر بیدمشک سرمست شده بود که یک نامه 💌هم گذاشت کنارش. چشمهای سارا چهارتا 😳شد. این دیگر چه بود؟
مامان هم که دیگر تلفنش تمام شده بود نشست روی تخت سارا و زل زد به نامه: امروز صبح پست 📮آورد.
سارا سعی کرد طبیعی برخورد کند: آهان.
مامان انگار قصد رفتن نداشت: یکی هم دیروز آورده بود.
سارا که نمیدانست چه کار کند لبخند🙂ی زد: آره، دستتون درد نکنه گرفتین. دیدمش.
-چرا نشانی فرستنده نداره؟
-نمیدونم.
معلوم بود حوصله مامان سر رفته: سارا نمیخوای بگی قضیه این نامهها چیه؟🤨
چرا نخواهد بگوید؟ ولی آخر چه میگفت.
چه چیزی را برای مامان تعریف میکرد وقتی خودش هم هنوز نمیدانست قضیه نامهها چیست.
اصلا این سؤالها چه بود که مامان میپرسید؟ این سینجیمها چه معنی داشت؟
بچه نبود که نتواند صلاح خودش را تشخیص دهد.
داغ 😫دلش چنان تازه شد که نامه را از یاد برد، با دلخوری به مامان نگاه کرد: واقعا که. شما به من اعتماد ندارین؟ این سؤالا چیه میپرسین ازم؟
مامان انگار از حرفش شوکه 😲شده باشد، نیمخیز شد: این چه حرفیه سارا؟ این فکرا چیه رفته تو مغزت؟
- چرا دیگه! معلومه اعتماد ندارین وگرنه این سؤالا رو نمیپرسیدین.
کی از وحید و سعید درباره مسائل شخصیشون سؤال کردین؟
فقط منم که همه کارم تحت نظره. تا سر خیابون هم نمیتونم تنها برم...
مامان سریع حرفش را قطع کرد. لحن قاطعش سارا را ترساند: برای پسرا هم نامه بیاسم و آدرس بیاد ازشون توضیح میخوام.
بعد کمی نرمتر شد: دختر👩🏻 من، چرا فکر میکنی من به تو اعتماد ندارم؟
چطور میشه یه مادر به بچه خودش اعتماد نداشته باشه؟
بچهای که لقمه حلال بهش داده، درست تربیتش کرده، به خدا سپردتش.
من بیشتر از چشمم 👁به تو اعتماد دارم. هیچوقت شک نکن.
ـ پس...
نگذاشت حرفش را شروع کند: اما به جامعه🏙 اعتماد ندارم. به محیط بیرون از خونه اعتماد ندارم. تا سر خیابون هم بخوای بری ترجیح میدم باهات باشم.
این اسمش فضولی نیست سارا، مراقبته.🤝
بیاعتمادی نیست، نگرانیه طبیعیه هر مادریه. انقدرم خودت رو با داداشات مقایسه نکن.
اونا از تو بزرگترن. چند سال دیگه تو هم دانشجو میشی، خودت میری، میای و برنامههای مستقلی داری.
قرار نیست همیشه شرایط اینجوری باشه. الان کوچکتری، ما بیشتر مراقبتیم.
چندسال دیگه هم دندون رو جیگر بذار تا اونقدر بزرگ بشی که ما جرئت کنیم تنها بفرستیمت توی جامعه.
سارا دهانش را باز کرد که چیزی بگوید. چیزی که نمیدانست چیست. حرفهای مامان شرمندهاش😓 کرده بود ولی راحت نبود دربارهاش صحبت کند. برای همین حرف را برد سمت نامه. توضیح دادن درباره نامه شاید یکجور عذرخواهی بیکلام حساب میشد: یکی داره به مناسبت روز دختر برام نامه مینویسه
. فکر کنم از مسئولای مدرسهست. خودمم دقیق نمیدونم قضیه چیه ولی حرفای خوبی میزنه.
بعد برای اینکه صداقتش را ثابت کند خودکار🖍 را از روی میز برداشت و گرفت سمت مامان: اینم توی نامه قبلی گذاشته بود.
مامان همزمان که خودکار را از سارا میگرفت، ناخودآگاه دست کشید روی روتختی مشکی خاکستری زیرش و با خنده گفت: صورتی؟ برای تو؟
سارا پوف کلافهای کشید: واقعا نمیدونم قضیه چیه مامان. هرکی هست انگار بازیش گرفته.
مامان از جایش بلند شد و خودکار را گذاشت روی میز سارا: بازی جالبیه.
بعد هم بیآنکه کنجکاوی خاصی برای نامه جدید نشان دهد، سینی خالی را برداشت و از اتاق رفت بیرون.
سارا ماند و نامهای که شکل و شمایلش عین نامه دیروز بود: یعنی خانم اسکندری انقدر بیکاره که بازم برای من نامه نوشته؟
مامان بد نمیگفت. انگار او هم کمکم داشت از این بازی خوشش میآمد. نامه را گرفت دستش و فکر کرد محتوای این یکی چه میتواند باشد؟
یکی از توی سرش گفت: نه که خیلی هم به حرفاش گوش کردی سارا خانوم؟ اون حرفا چی بود باز به مامان گفتی؟ چرا وحید و سعید فلان، من فلان؟
صدای توی سرش حق داشت. فعلا که خراب کرده بود.
ادامه دارد...
دختران زینبی
🦋 ↺ #متن #دعای_عهد ↯❦.• ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» 📗اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْ
خدایا!🤲🏻
سرزمینهایت را با (آمدن) او، آباد کن!
و بندگانت را به واسطهی او، زنده گردان!
متن و صوت #دعای_عهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(🌸•‿•🌸)
💕🧕🏻«#دختر_امام_زمانی»🧕🏻💕
یه دختر امام زمانی سعی میکنه...☝️🏼
ڪانال 💕دختران زینبی💕👇
https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
🔍📖
#برنامه_ریزی_موفق ✍📑
با این ۶ کار در #برنامه_ریزی موفق میشین!☝️🏻😍
ڪانال 💕دختران زینبی💕👇
https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559