فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺☘🌺پنجشنبه🌺☘🌺
☘توصیه های دخترونه به والدین
🌺روانشناسی کودک ۹ساله
#دخترماه
#باغ_اردوگاه_خاتون
#مركز_امور_بانوان_و_خانواده_آستان_قدس_رضوي
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
https://eitaa.com/dokhtarmah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام زیبای دخترماه فاطمه کیخا به امام حسین علیه السلام
قبول باشه دختر عاشورایی🥀
═•⊰ ❀°•✦🏴••••🏴✦•°❀ ⊱•═
🤲خدایا عشق ❤️ و محبت 😌 به ✨حسین علیه السلام✨ رو هر روز و هر روز در قلبهایمان💗 عمیق تر کن.
🤲الهی زیارت ✨حسین علیه السلام✨ در دنیا 🌎 و شفاعتش 🏳 در آخرت رو نصیبمون کن.
🤲الهی به حق ✨حسین علیه السلام✨ کمکمون کن تا در مسیر ظهور ☀️ امام زمانمون خدمت کنیم.
🤲خدایا امسال ما رو در حسرت پیاده روی 👣 اربعین نزار😭😭😭
═•⊰ ❀°•✦🏴••••🏴✦•°❀ ⊱•═
https://eitaa.com/dokhtarmah
═•⊰ ❀°•✦🏴••••🏴✦•°❀ ⊱•═
یکی بود یکی نبود
بوته گل سرخ که غمگین و افسرده😔 ، زانوهایش را در بغل گرفته بود و پیشانی اش را بر روی شاخه هایش گذاشته بود، سرش را بلند کرد، نگاه👀پژمرده اش را به درخت🌴 بید مجنون دوخت و آرام زمزمه کرد: (خسته ام .خیلی خسته ام)
بید مجنون🌴 با کمک نسیم ، شاخه هایش را به سمت گل سرخ گرداند و سرش را قدری خم کرد تا حرفهای او را بهتر بشنود :( گفتی خسته ام ؟ درست میشنوم 👂🏻؟ یعنی تو هم مثل من خسته ای ؟)
بوته گل سرخ که از پاسخ بید مجنون تعجب کرده بود ، سرش را بالاتر گرفت و پرسید : (تو؟ تو هم واقعا خسته ای ؟ تو چرا )
بید مجنون🌴 با مهربانی🥰 شاخه هایش را بر شانه گل سرخ 🌹 گذاشت و گفت : (درد من گفتنی نیست .غصه 😔من، قصه امروز و دیروز نیست .من از همان زمان که خودم را شناختم ، با این غم 😞زندگی می کنم . اما تو ، تو حرف بزن ، درد دل کن ، شاید سبک تر شوی ، شاید قدری از غصه هایت کاسته شود ).
گل سرخ🌹 که حالا لب برچیده بود و شبنم اشک😥 در چشم گلبرگهایش حلقه زده بود ، گفت : ( غصه من هم غصه کوچکی نیست . خستگی من هم خستگی کمی نیست . من آنقدر دلشکسته ام که آواز هیچ قناری و بلبلی 🦜 نمی تواند دلم را خوش کند . ادامه👇🏻👇🏻
من خسته شدم از پس به گل 🌸 نشستم و غنچه ها و گلهایم در دست 👊🏻 رهگذران پژمرده شد ،من مدتهاست چشم به راه کسی هستم که هیچ گلی دردستهای مهربانش پژمرده نمی شود......
وبعدناگهان بغض 🥺 گل سرخ ترکید و شبنم اشک از چشمهایش شروع به باریدن کرد.جویبار که تا کنون آهسته ازکنارگل سرخ میگذشت و ناخواسته حرفهایش را می شنید ، باچکیدن اشک😓 گل سرخ ، بر روی دامنش ، ناگهان آشفته شد ، پیچ و تابی خورد ، خودرا به گل سرخ نزدیک تر کرد و گفت : ( دوست مهربان💕 من ! تو چه خوب حرفهای دل من را میزنی ).گل سرخ رویش را به سوی جویبار گرداند ، اشک چشمش را با شاخه هایش پاک کرد و پرسید : (تو ؟مگرتو هم غمگینی
😞؟ تو که هیچ وقت بر روی پاهایت بند نیستی ، تو که همیشه شاداب و سرحال ، سرتاسر دشت را می پیمایی ، تو دیگه چرا غمگینی ؟)جویبار نگاه مرطوبش را به چشمهای گریان😢 گل سرخ دوخت و گفت : (این همه راه رفتن و دویدن و جستجو کردن ، از سر خوشحالی نیست ،از روی بی تابی وبی قراری است مگر من خشکسالی هارا نمیبینم؟مگر من از تشنگی درختهابی خبرم ؟ مگرمن نمیدانم که خیلی از گلها🥀🌺هر روز به خاطر بی آبی پژمرده می شوندومی میرند ؟
پدرم از پدر بزرگم و پدر پدربزرگم همیشه میگفتند : کسی خواهد آمد که وقتی دست در آب 🌊 جویبار بشوید ، آنقدر آب برکت خواهد یافت و زیاد خواهد شد که هیچ گیاهی بر روی زمین 🌎تشنه نخواهد ماند .من همیشه چشم 👀به راه او هستم . من این همه راه را به خاطر پیدا کردن از می روم . ببین پاهای پر آبله مرا!!!
من تا وقتی او نیاید خوشحال نمیشوم ..
بوته گل سرخ 🌹 که تا به حال با تعجب به حرفهای جویبار گوش👂🏻می داد، احساس کرد که خیلی حرف برای گفتن دارد اما وقتی دید آهویی لنگ لنگان پیش می آید ، فریاد زد ( دوستان ! آنجا را نگاه کنید)
بید مجنون 🌴 و جویبار ، هردو به سویی که گل سرخ 🌹اشاره کرد، برگشتند و با تعجب آهوی زیبایی را دیدند که با چشمی پر اشک 😥 و پایی خونین پیش می آید .
از مسیری که آهو می آمد تا چشم کار میکرد ، جای پای خون بود ، آهو گریان و ناله کنان خودش را به جویبار رساند و سلام کرد و همان جا نشست .
از جویبار کمی آب نوشید ، بید مجنون 🌴 با شاخه هایش شروع به باد زدن او کرد و گل سرخ با مهربانی از او پرسید : چه کسی🤔 تو را مجروح کرده ؟
آهو آهی کشید و گفت :
دختران ماه عزیز
امیدوارم جمعه خوبی🥰 داشته باشید .
داستان بالا رو خوندید
امیدوارم خوشتون اومده باشه .
دختران ماه🌙🧕
فکر میکنید 🤔 برای آهو قصه ما چه اتفاقی افتاده بود .
اگه دوست دارید ادامه داستان و بدونید
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
یک کوچولو باید صبور باشید و تا جمعه آینده منتظرادامه داستان .
ممنون
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈