eitaa logo
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
174 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
794 ویدیو
138 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 👈 عنایت شهدا به کاروان دختران دانشجوی بدحجاب! 💠 "چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست! باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم... می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است... از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید... برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ... به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ... دانشکده علوم قرآنی شیراز
حاج حسین یکتا می‌گفت : در عالم رویا به شهید گفتم چرا برای ما دعا نمیکنید که شهید بشیم ! شهید گفت : ما دعا میکنیم ؛ براتون هم شهادت مینویسند ولی گناه میکنید پاک میشه...💔
🥀 اگه به خاطر °|خدا|° از دنیا دل کندی اونوقت میتونی ♡شهید♡شی↓ 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام هادى" عليه‏ السلام": كسى كه از خدا اطاعت مى‏ كند، از خشم مردم باكى ندارد. 🌺میلاد علیه السلام مبارک باد.
🥀🕊⚘ ‏اگه اینا از کانال لفت میدادن ؛ الآن علاوه بر بعثی ها کلی مفت خور دیگه هم جوین میشدن تو ایران💔🍃 ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨ ╔═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╗ 🌱↷@dokhtaronehmazhabi ╚═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╝
|📺•••🔗| ‌ |📞|گفتند: شهید گمنامے پلاڪ هم نداشت! اصلا هیچ نشانه ا؎ نداشت، امیدواࢪ بودم ࢪو؎پیࢪاهنش‌نامش‌ࢪا‌نوشته باشد... |📝‌نوشته بود↶ "اگࢪ بࢪا؎ خداست‌بگذاࢪ گمنام بمانم" گمنامیم🖐🏻•••🌿 اینجا‌محفل‌شهداست‌••🔆 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•°{♥️🍓}°• اگہ یه روز خواستے☝🏻 تعریفے براۍ پیدا کنے..؛ بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧] حُسْنِ باران این است کہ⇣ زمینے ست ولے🍃 آسمانے شده است و به امدادِ زمین مےآید... :🍓
🥀 🥀 يہ مذهبـے باید بـدونہ کہ رفیق شهـید داشتـن فقـط واسـہ‌ی خوشگلـے پروفـایل نیـس! باید یـاد بگیـره حـرف شـهید رو تـو زنـدگیش پیاده کـنہ وگرنـہ از رفـاقت چیـزی نفهمیـده🤚
از حاج‌قاسم شنیده بود : دنبال شهادت نرو کہ اگہ دنبالش برے بهش نمیرسے یہ کارے کن شهـادت دُنبالِ تو باشہ.. :)💙
بهـ‌قول‌ِ، شھـیدحججـی : بعـضی‌وقتـٰادل‌کنـدن‌ازیـہ‌سری‌چیزای خـوب‌باعث‌میشهـ‌یـہ‌سری‌چیزای‌بھـتر‌ بهـ‌دست‌بیاریم . . .((:💛🌼'! رفیق‌ِمَن‌ . تو‌برای‌رسیدن‌‌بهـ‌‌‌امام‌زمانمون‌ ازچـی‌د‌ل‌میکنۍ؟!':)🕊
برادرش مےگفٺ: دَر آخَریݧ دیدارموݩ گُفـت: {مَـن مےخواهم همچون اربـابم حُـسیݩ"؏" بےسَــر؛ همـچوݩ حَضرٺ اَبوالفَضل"؏"بے دَســٺ و هَمچون مــادرم حـضرت زهرا"س" با سینه شڪافتہ نزد محـبوب خود بروم...}🙂♥️ وقتے پیڪر او را آوردند، و و با بـود.💔🥀 🕊 🌿 @dokhtaronehmazhabi
⇜🙃❣ ↝ •⊰برشی‌ازوصیت‌نامه‌شهیدمحمد حسین(رسول)خلیلی⊱• خوش‌ندارم‌که‌این‌شادمانی‌را با‌لباس‌های‌سیاه‌وغمگین ببینم،غم‌اگر‌هست‌برای‌بی‌بی جان‌حضرت‌زینب(س)باید باشد،اشک‌وآه‌وناله‌اگر‌هست برای‌اربابمان‌ابا‌عبدالله الحسین‌(ع)بایدباشدواگر دلتان‌گرفته‌روضه‌ایشان‌را بخوانیدکه‌منم‌دلم‌برای‌روضه ارباب و خانم جان تنگ است. @dokhtaronehmazhabi
«🧡🖇» • • همیشه‌میگفت🖐🏻-! ڪار‌خاصی‌نیاز‌نیست‌بڪنیم ڪافیه‌ڪار‌هاۍ‌روز‌مره‌مون‌رو‌ به‌خاطر‌خدا‌انجام‌بدیم🙂°• اگه‌تواین‌ڪار‌زرنگ‌باشۍ شڪ‌نڪن‌شهید‌بعدۍتویۍ...🔗- 🌱 @dokhtaronehmazhabi
「♥️↻||•• سوریه که اعزام‌ شده‌ بود بعضۍ‌شب‌ها‌ با‌ هم‌ در‌ فضای مجازۍ‌ چت می‌کردیم بیشتر‌ حرفهایمان احوالپرسۍ‌ بود او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم و‌اندڪ‌ آبۍ‌ می‌ریختیم‌ بر‌ آتش دلتنگۍ‌مان... روزهای آخر ماموریتش بود گوشۍ‌ تلفن‌ همراهم‌ را‌ که روشن‌ کردم دیدم‌ عباس‌ برایم‌ کلۍ پیام فرستاده‌ است...! وقتۍ‌ دیده‌ بود‌ که‌ من‌ آنلاین نیستم نوشته بود: آمدم‌ نبودۍ؛‌ وعده‌ۍ‌ ما‌ بهشت..💔 ✍🏻به روایت‌ همسر شهید •| 🕊 @dokhtaronehmazhabi
‌‌『 🌿 』 رفیق . . می‌دونی‌‌"شھید" یعنی‌چـے؟! یَعنۍ : بهـ‌خیر‌گُذشت! نَزدیك‌بود‌بِمیرھ!((:🖐🏼💔' 🌱.
⃟°•🦋⃝⃡❥•° 📿 🦋 یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️» . میگفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌هستیم‌ومشغولیم؟!»🤦🏻‍♂° . میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو..:)»📿° . وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغدادزدنش‌تۅحال ذکرش بود ..💔 . @dokhtaronehmazhabi
مےگفت : توی گودال شهید پیدا کردیم هرچه خاک بیرون میریخت باز بر‌میگشت..! اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم شب خواب جوانی را دیدم که گفت : دوست دارم گمنام بمانم بیل را بردار و برو🕊(: • @dokhtaronehmazhabi
[🖤🍃] <💙⃟🌧›¦↜ 🌿 آنھا کہ از پل‌صراط‌ مےگذرند ، قبلا از خیلے چیزها گذشتہ اند ؛ باید بگذرے تا بگذرے! . . .🕊🌱 <💙⃟🌧›¦↜ ♥️ <💙⃟🌧›¦↜ ------------•☕️❤️•-------------- @dokhtaronehmazhabi
‏‎اونا که میگن برا پول رفتن این‌ها، روی این لحظه چقدر قیمت می‌ذارن...؟! :))💔 ✨مرتضی‌کریمی✨ 🌱 @dokhtaronehmazhabi
↛⋮🔗⃟🖤 ↛⋮🔗⃟🖤 ------------•☕️❤️•-------------- @dokhtaronehmazhabi
🌱🌼 『 تقلب یڪ‌جاجایزهست☝️🏻 اونم؛ امتحاناٺ الهی‌وسختی‌ها ... کہ‌بایدسرمون بگیریم بالا از رو برگهٔ‌زندگۍشھـدا کنیم! ❤️』 #+تقلب حلال🖇🕊 [ 💫] @dokhtaronehmazhabi
🥀 تو بچگے یہ تصادف شدید میکنہ و تا مرز مرگ میره مادرش نذر میکنہ اگہ خوب بشہ سرباز حضرت‌عباس{علیه السلام} بشہ تو سوریہ فرمانده و مؤسس لشگر فاطمیون بود یہ روز قبل از عملیات میگہ : ان شاءالله تاسوعآ پیشِ عباسم صبح تاسوعآ رفت پیش عباس.. @dokhtaronehmazhabi
🕊 پرسـیـد :❓ "ناهار چی داریم مـادر؟ مادر گفت : "باقالی پلو باماهـی. باخـنـده رو ڪردبه مـادرش وگفـت: "مـاامـروزایـن مـاهـی ها را مـیخـوریـم و یـک روزی ایـن مـاهـی هـا مـارا.."🌱 چنـدوقـت بـعـد در عـملـیات والفـجـر ۸ درون ارونـدرود گـم شد... مادر تا آخر عمرلب به ماهی نـزد...🌾 🥀 @dokhtaronehmazhabi
【📌♥️】 - - عشق‌آن‌است‌... درمیان‌غصہ‌هاے‌زندگے یڪ‌نفرباشدڪہ‌آرامت‌ڪند - ❤️‌⃟📮¦◖ ❤️‌⃟📮¦◖ ـ ـ ـ ــــــ◗‍❃◖ـــــــ ـ ـ ـ ༄|️دنیای چادری ها↷ ‹‹🛵‌⃟🌻๛ @donyayechadoryha
شهید غلامعلی پیچک ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨