eitaa logo
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
174 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
794 ویدیو
138 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیو✨💕 به زمین آمده ام خادم زهرا باشم...🥰
🎀دختران مذهبی 🎀 🔔زنگ بیوگرافی🔔 🎈 @dokhtaronehmazhabi 🎈
🍁پایان زنگ بیو گرافی🍁
💔زنگ تلنگرانه 💔
😔 در کنار رژ لب 🤔 در کنار خط چشم 🤔 در کنار شلوار تنگ 🤔 در کنار لنز 🤔 دست در کنار ناخن بلند با لاک 🤔 ☘ کسی سایه حضرت زهرا(س) رو هم حتی نمیدید☘ تحریف نشدیم ؟ که ما داریم تعریف شده نیس دلخواهه خودمونه خودمونیش اینه که مذهبی هستیم ولی همه اِلمان های بی حجاب ها رو هم داریم ⃟🧕🏻⇡ ♡ - - - - - - - - - - ♡ اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِوَالُ مٌحُمٌدِ وعجل فرجهم༅ 🕊⃟🧕🏻 ⇡ 🎀دختران مذهبی 🎀 🔔زنگ تلنگرانه🔔 🎈 @dokhtaronehmazhabi 🎈
🧕🏻💖 👌خواهران من! حجاب را به شما توصیه میکنم مانند عروسک نباشید؛ این حجاب شما بزرگترین سلاح شماست حتی از بمب های اتمی و نوترونی هم|برای دشمن| خطرناک تر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید ... ~| 🍂🌸 ⃟🧕🏻⇡ ♡ - - - - - - - - - - ♡ اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِوَالُ مٌحُمٌدِ وعجل فرجهم༅ 🕊⃟🧕🏻 ⇡ 🎀دختران مذهبی 🎀 🎈 @dokhtaronehmazhabi 🎈
••|♥|• یڪ سنگریزه در کفش💥 گاه تو را از حرکت باز مےدارد✈ سنگریزه ها را دریآب!⛓ یڪ نگاهِ نامهربآنانہ بہ پدر و مادر،🎀 گآه ڪار همان سنگریزه را 🔗 مےڪُند...:)🥀🌶 !|°•🍀💚•°| ┄┅┅┅┅❅🏴❅┅┅┅┅┄ 🎀دختران مذهبی 🎀 🔔زنگ تلنگرانه🔔 🎈 @dokhtaronehmazhabi 🎈
❗ °| اگر میخواهے گُناه و مَعصیٺ نَڪنے،هَمیشہ با وضــو باش،🙂🌿 ✨چــون {وضُـو}انساݩ را پاڪ نَگـہ مےدارد و جُلوے مَعصیٺ را مے گیرد..|°♥︎💗 🎀دختران مذهبی 🎀 🔔زنگ تلنگرانه🔔 🎈 @dokhtaronehmazhabi 🎈
💔پایان زنگ تلنگرانه 💔
دخترا معذرت می خوام دوباره به علت شب احیا نتونستم پارت پنجم رو قرار بدم الان دوقسمت قرار می دم😍
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت4 اولین باری که همراه فاطمه به بهشت زهرا رفتم تنها دفعه ای بود که هیچ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت5 رفتیم یه کافه پر بود از دخترو پسر خندم گرفت،تا چند ماه قبل منم جزء همین دخترا بودم (فاطمه زد به پهلوم) فاطمه:چیه بابا نگاه نگاه میکنی... - هووم ،هیچی همینجوری ،بریم یه جا بشینیم رفتیم یه میز و صندلی دور تر از بقیه پیدا کردیم و نشستم... - فاطمه جون ،آقا رضا بره کی بر میگرده؟ فاطمه: نمیدونم معلوم نیس یه ماه ،دوماه - چقدر بد ،تو چه طور راضی شدی که بره فاطمه: قبل ازدواجمون گفته بود شرایطشو، منم سپردمش به حضرت زینب... - واییی من اصلا نمیتونم تحمل کنم فاطمه : واسه منم خیلی راحت نیست ،به امیدی که بر میگرده دلم آروم میشه. -کی میخواین عروسی بگیرین؟ فاطمه : انشاءالله که این دفعه برگشت عروسی میگیریم... - وااایی چه خوب ،منم دعوتم دیگه؟ فاطمه: مگه میشه دعوت نباشین شما حاج خانوم (صدای زنگ گوشیم اومد،نگاه کردم،مامان بود) - جانم مامان... مامان: هانیه جان یه کم زودتر بیا خونه امشب مهمونی دعوتیم - چشم مامان : قربون دختر گلم برم ،خدا خداحافظ - خدا نگهدار - اینو چیکارش کنم... فاطمه: چی شده مگه؟ - مامان گفته امشب مهمونی دعوتیم فاطمه: خوب چه اشکالی داره برو - آخه هنوز کسی با چادر منو ندیده ،نمیدونم با دیدنم چه عکس العملایی نشون میدن فاطمه:توکلت به خدا باشه ،همه چیز درست میشه... - نمیدونم ،پاشو بریم که دیر نکنم فاطمه: چشم (فاطمه منو رسوند خونه و خودش رفت ،در و باز کردم و بابا هنوز نیومده بود) - مامااان، ماماااان مامان: تو اتاقم هانیه جان (رفتم تو اتاق مامانم ،روبه روی اینه ایستاده بود داشت خودشو آماده میکرد) - سلام مامان: سلام عزیزم برو اماده شو بابا الاناست که بیاد... - خونه کی باید بریم؟ مامان : خاله راضیه ،جشن فارغ وتحصیلیه اردلانه - آها باشه (رفتم تو اتاقم روی تختم نشستم ،اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم، منی که تا چند ماه پیش ،با لباسای راحت توی مهمونیا شرکت میکردم الان چیکار میکردم صدای اذان به گوشم رسید ،یه امیدی تو قلبم اومد ،بلند شدمو رفتم وضو گرفتم ،سجاده مو پهن کردمو نمازمو خوندم بعد از تمام شدن نماز کمی آروم شدم تصمیمو گرفتم که با چادر باید برم دراتاق باز شد) مامان : وااایی هانیه هنوز آماده نشدی بابات اومده... - چشم الان آماده میشم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه دارد...
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت5 رفتیم یه کافه پر بود از دخترو پسر خندم گرفت،تا چند ماه قبل منم جزء
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت6 در کمد مو باز کردم یه پیراهن بلند صورتی و بیرون آوردم و پوشیدم یه روسری سفید هم لبنانی بستم چادرمو سرم کردم ،یه چادر رنگی هم برداشتم گذاشتم داخل کیفم که رفتم اونجا عوض کنم از پله ها پایین رفتم بابا و مامان منتظرم بودن با دیدنم تعجب کردن بابا: هانیه اینجوری میخوای بیای؟ - اره بابا جون مگه اشکالی داره... مامان: این چه سرو شکلیه درست کردی برو لباست و عوض کن - مامان جان من با همین لباسا راحتم مامان: یعنی چی که راحتم، میدونی امشب اونجا چه خبره ؟کلی مهمون دعوت کرده خالت - خوب دعوت باشن،به لباس پوشیدم چه ربطی داره بابا: ول کنین الان ،دیر شد بریم ( میتونستم ببینم که بابا چقدر عصبانیه از دستم ) سوار ماشین شدیم و تو راه هیچ کس صحبتی نکرد ،فقط بابا از آینه هر از گاهی نگاهم میکرد و دندوناشو به هم فشار میداد رسیدیم خونه خاله راضیه ،یه عالم ماشین دم درخونشون پارک بود بابا هم خیلی گشت تا جا پارک پیدا کنه بعد همه از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت خونه خاله راضیه مامان زنگ درو زد استرس زیادی داشتم ،ای کاش میگفتم حالم خوش نیست در باز شد و رفتم صدای آهنگ و خنده های جمعیت از داخل حیاط شنیده میشد دستام میلرزید یه دفعه در ورودی باز شد خاله راضیه و شوهرش امیر آقا بیرون اومدن خاله راضیه بادیدنم خشکش زد به روی خودش نیاورد ( مامان و بغل کرد ) خاله راضیه: محبوبه جان خیلی خوش اومدی مامان: سلام خواهر تبریک میگم انشاءالله به همین زودیا جشن عروسیشو بگیری خاله راضیه: انشاءالله ،سلام احمد آقا خوبین بابا: سلام ،خیلی ممنون تبریک میگم امیر آقا: سلام خیلی خوش اومدین بفرماین داخل ( خاله راضیه اومد سمتم ،بغلم کرد و گونمو بوسید): سلام هانیه جان چقدر دلم برات تنگ شده بود.. - سلام خاله جون ،منم دلم براتون تنگ شده بود خاله راضیه: بفرمایین ،بفرمایین داخل میخواستیم بریم داخل که اردلان اومد دم در بابا و مامان باهاش احوالپرسی کردن و تبریک گفتن رفتن داخل من همونجا ایستاده بودم نمیدونستم چیکار باید بکنم( اردلانی که تا چند ماه پیش اینقدر باهاش راحت بودم که حتی با لباس راحتی کنارش بودم ،همیشه باهم بیرون میرفتیم ،دخترای فامیل آرزوی بودن با اردلان و داشتن در حالی که اردلان فقط به من توجه میکرد ،نمیدونستم الان چه عکس العملی باید نشون بدم ) یه لحظه نگاهمون به هم خورد همه رفته بودن داخل من موندمو اردلان... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه دارد...
ݕښݦ أݪݪّه أڶڔځݥآڹ أݪڔځ؎م
💫قرار روزانه💫 از امروز إنشاللّه قرار هر روزمون این هست که دعای سلامتی حضرت صاحب العصر و زمان آقا و مولامون حجة ابن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رو با هم زمزمه کنیم ااگه تونستی رو پات وایسی دریغ نکن برا امام زمانت رو پات وایسا آقا همیشه برامون دعا می کنن ماهم یکم فکر مولامون باشیم🥀😘 دعای سلامتی حضرت 👇 ݕښݦ أݪݪّه أڶڔځݥآڹ أݪڔځ؎م اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا . 🍁دختران مذهبی 🍁 👇🏻 🌸 @dokhtaronehmazhabi🌸 کانال دارای عزیز کپی ممنوع😘
چرا لف می دید😭
ما به خاطر شما ها شب و روز زحمت می کشیم تا راضی باشید 💔😞
دعای روز 23 ماه مبارک رمضان🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @dokhtaronehmazhabi
┄═❁๑🍃🖤๑๑🍃🖤๑❁═┄ ‎‌ ‌‌‌‌ پروردگارا🙏 ای که بارها چشم بستی بر لغزش هایم مرا بشور از عیب و خطاها.... پاکم کن 🙏 ┄═❁๑🍃🖤๑๑🖤🍃๑❁═┄ 🖤🥀🖤 🥀 🖤 🥀 🖤 🥀 🖤 🥀 @dokhtaronehmazhabi
سلام میخوام بهتون یه کانال کاملا مذهبی و عالی براتون معرفی کنم😍😍 واقعاً بله واقعاً اسم کانالش چیه؟ دختران چادری چه عالی😍😍 لینک رو بده باشه بیا 🌹 ____🍓🌹_______ @yoyrjdwi _🍓🌹_____ ممنونم من برم عضوبشم فقط دخترا بیان🙏
برای تب به آیدی زیر بیایید👇🏻 @zeinabhosseiniathar
دوستان رمان هر شب ساعت 10قرار می گیره
خبر آمدخبری در راه است؛سرخوش آن دل که از آن آگاه است روز پنجشنبه مورخه 1400/02/23 بعد از اذان صبح مراسم آشتی با یخچال برگزار خواهد شد از دوستان واشنایان دعوت به عمل می اورم 🤓بعد از گفتن اذان صبح همگی به سمت یخچال رفته وهرچه دوست دارید میل کنید😂😂😂😂😂😂😜🤗😉 🍏🍎🍐🍊🍋🍌🍉🍇🌶🍆🍅🍍🍑🍒🍈🍓🌽🍠🍯🍞🧀🍗🍖🍤🌯🌮🍝🍕🌭🍟🍔🍳🍜🍲🍣🍱🍛🎂🍰🍦🍨🍧🍡🍢🍘🍮🍬🍭🍫🍿🍩🍪🍺🍷🍸🍹🍾🍶🍵☕️🍼 با تشکر پیشاپیش عید فطر بر شما مبارک😂😍 🖤🥀دختــــــڔاݩ‌مذهٻے🥀🖤 @Dokhtaronehmazhabi