📌 سالهاست دنیا منتظر تصمیمات این مردالهی است، او #ایران را از یک حکومت توسری خور و نوکر استعمار به قدرت جهانی تبدیل کرد و امروز در تصمیمات مهم باید منتظر تصمیم #ایران باشند، شخصی که مثل پادشاهان اسیر دنیا نشد ولی دنیا را مبهوت خودش کرد، او در اوج سادگی، پیچیده ترین سیاستمدار دنیاست.
✅ او کسی است که دشمنانش میگویند ذره ای ناپاکی در زندگی او نیست و دوستانش از احتیاط های شدید او در زندگی شخصی میگویند تا جاییکه کل زندگی او به جز کتابهایی که دارند در یک وانت جا میشود، او و خانواده اش مثل یک طلبه عادی زندگی کردند و رایگان اندازه صدها حقوق بگیر به ایران و اسلام خدمت کردند ولی آنقدر ما از خدمات و زندگی او نگفتیم، عده ای با اینکه از کاخ های شاه و حلبی آبادهای زمان پهلوی اطلاع دارند و میدانند ایران آنقدر ضعیف بود که با یک تصمیم در خارج، پادشاه عوض میشد و یا سران قدرت های دنیا بدون اطلاع شاه در ایران جلسه میگرفتند، برخی این ها را میدانند و از شاه و زمان نکبت بار پهلوی دم میزنند!!
📌 با کدام منطق میشود به کسی که ده ها برابر بیشتر از امیرکبیرها و علمای شیعه به ایران و اسلام خدمت کرده چنین بی مهری کرد؟! و دردناکتر حال و روز عده ای مذهبی سکولار هست که نمیدانند این همه قدرت نمایی تشیع و مراسمات بی سابقه و میلیونی، همه بعد انقلاب و در زمان رهبری ایشان ایجاد شده است و یا نمیدانند درخارج، فقط یک سرباز او شیخ زکزاکی که اخیرا هم وارد ایران شدند، ۲۰ میلیون نفر را در نیجریه شیعه کردند.
آری؛ ما به عنوان ایرانی و شیعه مدیون این مرد الهی هستیم. یاعلی...
✍ شیخ #فرهاد_فتحی / عضویت 👇🏻
@sheikh_farhad_fathi
هدایت شده از شیخ فرهاد فتحی
.
ساعت ۴ صبح ۱۵ آبانه و این مطلب را دلی مینویسم، شما هم دلی بخوانید.
۲۵ اسفند ۶۹ در تبریز متولد شدم، تا ۱۹ سالگی تبریز بودم، هم به شدت درس خوان بودم هم شیطون، بخاطر اتفاق تلخی که برای خانواده ام در ۱۲ سالگی افتاد و کل زندگی ما بهم ریخت مجبور شدم کنار تحصیل از همان سن کار کنم، کارهایی که آدم بزرگ ها انجام میدادند، کار سنگین باعث شد وقتی ۱۵ سالم بود، فکر میکردند ۲۰ سالمه، مشکلات زندگی کم کم با عنایت خدا و تلاش شبانه روزی و صبر خانواده حل شد ولی ما رو هم پخته تر کرد و تاثیرات مثبت و منفی خودش را گذاشت، این چندسال زندگی خاطرات تلخ و شیرینی دارد که بماند.
۱۵ سالگی کامل مستقل بودم، در اثر کار زیاد و مشکلات و شور نوجوانی، شیطنت های متعدد انجام دادم، ۳ سال از ۱۵ تا ۱۸ سالگی در باتلاق بودم، باتلاقی که هنوزم کسی ندیدم که در اون سن در چنین وضعیتی باشد و بعد خلاص و طلبه شود، خاطرات و جزیئات این باتلاق هم بماند.
وضعمان بهتر شد، ظاهر زندگی خوب بود و برخی میگفتند کاش مثل تو باشیم ولی از درون احساس پوچی میکردم، در اوج ناامیدی و پوچی، هر فکری به سرم میومد و زندگی را تمام شده میدونستم و تلاش میکردم یا خلاص شویم یا فقط صرفا خوش باشیم و زندگی تمام شود.
یکی دست ما رو گرفت و به شهدای گمنام وصل کرد، در دنیای موازی دیگری بودم، حالم عوض شد، حالی که دیگر با هیچ چیز عوض نمیشد، در اوج عشق و حال، حال دلم افتضاح بود، انگار شهدای گمنام یک سیلی محکم زدند و من تازه بیدار شدم، از جنوب برگشتم و در برزخ بودم، هنوز بساط قبلی را داشتیم ولی ذهنم درگیر شهدای گمنام بود، امام رضا (ع) طلبید( تا به اسم سلطان رسیدم اشکم میان نوشته شروع شد)، نصف شبی در حرمش گفتم شما که از وضعیت من خبر داری، چرا دعوتم کردی، من که خیلی وقته کاریتون ندارم، مگه شما اصلا به ما هم نگاه میکنید، سیلی دوم را اونجا خوردم و قلبم ترکید و انگار یکی گفت اینجا اتفاقا جای گناهکاراست، در برزخ بودم و گفتم اگر صدای ما رو میشنوی از این وضعیت خلاصمون کن، چندروز بعد یکی آمد و بی مقدمه گفت چرا حوزه نمیری؟ اولین بار بود اسم حوزه را میشنیدم و اساسا هیچاطلاعاتی ازش نداشتم، فکر میکردم فقط آدم های خیلی خاص مذهبی را خودشان گزینش میکنند، گفتم حوزه چیه؟ گفت آخوند بشی، زدم زیر خنده، گفتم حالت خوبه، من فقط مجالس ترحیم مسجد میرم، آخوند میبینم میرم اونور خیابون، این جماعت ما رو بدبخت کردند، من تو این سن احساس پوچی میکنم، همش تقصیر ایناست، حالا جدای این حرفها این وضعیت ظاهری من است، چی در من دیدی این حرفو زدی؟! مگه حوزه برای حزب اللهی ها نیست؟ اصلا مگه امثال مارو راه میدن؟ اصلا چرا باید تو به من بگی برم حوزه؟ اصلا چرا الان میگی؟ گفت انگار حواله امام رضاست، یهویی به دلم افتاد بگم، اسم امام رضا را که گفت دیگر تسلیم شدم، اینکه چه شد و چگونه حوزه آمدم هم بماند.
اومدم حوزه انگار یک دنیای دیگر وارد شده بودم، اصلا نمیدونستم اینا چی میگن، یکماه کاملا گیج بودم ولی زود خودم را پیدا کردم و خودم را سپردم دست امام رضا(ع) و گفتم تا هرجا صلاحه خودت پیش ببر، من از اینجا هیچ اطلاعاتی ندارم و غریبم، خیلی زود همراه شدم گرچه مشکلاتی داشتم ولی معجزه وار حل میشد، خاطرات این قسمت هم بماند.
همه ی آنچه داشتم را پشت درحوزه گذاشتم، کسی که تا دیروز خرج روزانه اش حداقل ۵۰ هزار تومان بود حالا قراره با ماهی ۵۰ هزارتومان شهریه طلبگی زندگی کند، حقیقتا خیلی سخت بود ولی چندماه بعد فهمیدم این نوع زندگی لذتش و آرامشش بیشتر است، و بعد از مدتی با اتفاقاتی که افتاد، حال دلم خوب شد.
گفتم شما حال منو خوب کردید من هم تا میتونم به شما خدمت میکنم، از هر راهی استفاده کردم تا بتوانم افراد دیگری را به دین دعوت کنم تا حال دلشون خوب شود، یه مدت شهر به شهر، روستا به روستا میرفتم و از مردم درخواست میکردم بیایید برای دین باشیم، بیایید اعلام کنیم ما عاشق این حضرات هستیم، همه زندگی ما ۱۴ معصوم واهلبیت علیهم السلام است، الحمدلله توفیقات زیادی به دست آمد و چون دلی بود و رایگان براشون کار میکردم بعد از مدتی همراهی میکردند که خاطرات مفصل این بخش هم بماند.
بعدها وارد مجازی شدم که کم و بیش اطلاع دارید و وارد جزئیات نمیشوم.
در همه این کارها همسر و خانواده به شدت همراه بودند و تشویق میکردند و روزهایی که کنارشان نبودم را عاشقانه پشتم بودند، گاهی هفته ها از خانواده دور بودم ولی با تمام مشکلات مالی و... صبر کردند، ماجرای ازدواج و آشنایی با همسرم هم بماند😊
سعی کردم با مردم باشم نه طیف خاصی، سعی کردم اولویتم مسائل مالی نباشد، سعی کردم خودم باشم و نهایتا این تلاش۱۳ ساله طلبگی به اینجا ختم شد.
آره رفیق، من یک آدم عادی مثل شما هستم و در تلاشم با هم به نگاه درست برسیم و حال دلمون خوب شود که امیدوارم اینگونه باشد. یاعلی.
✍️شیخ #فرهاد_فتحی/ عضویت 👇🏻
@sheikh_farhad_fathi