eitaa logo
دخٺࢪان‌ فاطمے ⁦❥
103 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
521 ویدیو
41 فایل
___________________________________________ بسم الرب النور✨ تجمع آینده سازان ایران دخترانی به زلالی رود شروع جهاد نرم: ۱۴٠۱/۳/۲۹ کپی آزاد کانال ناشناسمون: @nashenasdokhtranefatemi ___________________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 🍓 اشک در چشمانش دو دو می زد. دستانم را کشید و به سمت پله ها برد. _طبقه سوم. مرضیه و لاله جلوتر و ما هم پشت سرشان پله ها را بالا رفتیم. تيمور پاهایش را به سختی با خود می کشید و دانه های اشک را مدام از صورتش پاک می کرد. _راضیه برگ گلم، راضیه .... بابایی... به طبقه سوم که رسیدیم پاهایش دیگر توان ایستادن نداشت و پشت در اتاق عمل خَمید. _مرضیه بابا تو که این جا بودی نفهمیدی رآصیه چِش شده؟ مرضیه با نگرانی جلو آمد و کنار پدرش نشست. _فقط گفتن لگنش شکسته ان شالله خوب میشه بابا. به پاهایش کوبید و آرام زمزمه کرد:《 وای! یعنی پای راضیه ام شکسته.》 هر لحظه آرام و قرارم آب می ش. هیچ چیز بی سامانیم را سامان نمی داد جز دیدن راضیه. مرضیه دستان تیمور را گرفت و با دلسوزی گفت:《 بابا حتما قراره برای شما بمونه که الان توی اتاق عمله ان شاالله خوب میشه.》 سرگردان اطرافم را نگاه و به ایستگاه پرستاری رفتم. باورش برایم سخت بود که راضیه پشت آن درها باشد. _ببخشید خانم تروخدا بگین اون کسی که توی این اتاق عمله بچه‌ی منه؟ _بله خانم مگه اسم دختر شما راضیه کشاورز نیست؟ _چرا! ولی خب شما از کجا می شناسیدش؟ _خودش گفته. حس کردم برای دلخوشی ام این حرف را زد. به سمت اتاق عمل برگشتم و در راهرو به نماز ایستادم. دعاهای شفا که روی دیوار بیمارستان بود را چند بار خواندم و ناگهان ... @dokhtranefatemi