eitaa logo
دخٺࢪان‌ فاطمے ⁦❥
103 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
521 ویدیو
41 فایل
___________________________________________ بسم الرب النور✨ تجمع آینده سازان ایران دخترانی به زلالی رود شروع جهاد نرم: ۱۴٠۱/۳/۲۹ کپی آزاد کانال ناشناسمون: @nashenasdokhtranefatemi ___________________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
دخٺࢪان‌ فاطمے ⁦❥
#راض_بابا⛅️ #قسمت_بیست_وسوم✨ همه به‌ طرف اتفاقات هجوم می بردند ک هر سوزنی بینشان می انداختی، بین ا
🌻 📒 ... به هم ریخته بود، دو طرف برانکارد را گرفته بودند. از ماشین فرود آمدند و به سمت در اتفاقات دویدند. پرستار که قسمت پايش را گرفته بود برای لحظه ای نگاهش روی مجروح ماند و سرعتش را کم کرد. _بذارش زمین. نوجوان برافروخته گفت:《 برای چی؟ باید زود ببریمش حالش خیلی بده.》 صدایش را کمی بالا آورد. _میگم بذارش زمین، باید نبضش رو بگیرم. سریع برانکارد را زمین گذاشت و بالای سرش ایستاد. پرستار نشست و مچ مجروح را در دست گرفت و بعد از مکثی برخاست. _چی شد؟ سرش را به آرامی تکان داد و آن طرف تر ایستاد. زانو های نوجوان کنار برانکارد شکست و صدای گرفته اش را آزاد کرد. جمعیت دورش حلقه زدند و بدون این که او را آرام کنند خودشان هم به هم ریختند. سر مجروح را در آغوش کشید و با دست، خون های صورتش را پاک کرد. _پاشو! تروخدا پاشو! تو رو به امام حسین ( علیه السلام) به مامانت چی بگم؟! در دلم بلوا به ما بود و دیگر رمقی برایم نمانده بود. سردرگم به کنار هر نگهبانی می رفتم، اجازه ورود نمی دادند. کم کم داشتم کنترلم را از دست می دادم. خشم تمام وجودم را پر کرده بود که جوانی بلند قامت، با چهره ای روشن و محاسنی بور، پوشیده با بلوز و شلوار جین از اتفاقات بیرون آمد و کنار نگهبانی ایستاد. با انگشت به من و عمه اشاره و در گوشش نجوایی کرد. نگهبان به ما خیره شد و داد زد:《 خانواده کشاورز!》 @dokhtranefatemi