شکوه اقتدار
وسط حیاط ایستاده بود انگار که منتظر کسی باشد، مرد آمد، مدتی را کنارش ایستاد، دست به او گرفت، گوش تیز کرد؛ داشت زیر لب زمزمه میکرد...
"بوی گل سوسن و یاسمن آید
عطر بهاران کنون از وطن آید
جان ز تن رفتگان سوی تن آید..."
صدایش لرزید...
"رهبر محبوب خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
دیو چو..."
دیگر هق هق امانش نداد، سر بر روی دستِ روی میله گذاشت و شانه هایش لرزید.
سالها بود آنجا ایستاده بود و هیچگاه دور و برش اینهمه سوت و کور نبود آنهم در چنین روزهایی...
در سر هوای آن روزهایی را داشت که هر صبح با صدای سرود دسته جمعی بچه ها برفراز میشد و آن بالا با نسیمی پیچ و تاب میخورد.
بهمن که از راه میرسید گویی هم اینک انقلاب پیروز شده باشد؛ شور و هیجان بچه ها صدچندان میشد...
در زنگ تفریح صدای هم آوایی دانش آموزان با آهنگ های انقلابی در حال پخش، در مدرسه طنینانداز میشد و بچهها با آن دستان کوچک خود بادکنکها و ریسههای رنگارنگ را بر دیوارهای کلاسها نصب میکردند و برای جشن میآراستند.
پرچم های ریسه ای با نقش امام خمینی(ره)، امام خامنهای(حفظه الله) و دهه فجر مبارک، سالن و سن حیاط را مزین میکردند.
افراد و گروه هایی که میخواستند در مسابقات روزنامه دیواری و نقاشی و مقاله نویسی و... شرکت کنند در جنب و جوش بودند که بهترین آثارشان را ارائه دهند.
او هر صبحگاه شاهد تمرین گروه سرود بود تا آن روز موعود که قبل از آغاز جشن سالگرد پیروزی انقلاب در مدرسه اجرا شود.
و بالاخره جشن باشکوهی که برپا میشد با اجراهای منتخب، اهدای جوایز و پذیرایی دلچسب که کامشان را شیرین میکرد و خاطرهای خوش در دلها و ذهن هایشان ثبت میشد.
بوی عید میداد دههی فجر آن روزها...
اما امسال تنها همین مرد دلتنگ با چشمان بارانی و شانههای فروافتاده در کنارش بود...
مرد به آهستگی طناب را گشود، پرچم را پایین آورد و به رسم هر صبحگاه، با نوای پرافتخار سرود ملی بالا برد و رقص آن سه رنگ پرابهت را در پهنهی آسمان نگریست و از عمق جان دعا کرد: "برود این بیماری نحس و بازگردد آن شور و هیجان و امید با حضور دوبارهی دانش آموزان در مدرسه دور این پرچم هویت و اوج بگیرد طنین شعارهای الله اکبر ، مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیلشان با مشت های در هم گره کرده کوچکشان..."
#داستانک
#انقلاب_اسلامی
#دهه_فجر
#پرچم
#هویت
#شعار
@donyaayeman