eitaa logo
دنیای من
8 دنبال‌کننده
20 عکس
7 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شانه و بازو آرام روی زانویم می‌نشیند و آهسته می‌پرسد: _بابایی اجازه میدی موهامو کوتاه کنم؟ _چرا دختر قشنگم؟! شما که خیلی دوست داشتی موهات بلند بشه با اون بندی که بابابزرگ بهت داده ببندی‌شون. خودش را تا کنار گوشم بالا می‌کشد و آرام‌تر می‌گوید: _تا وقتی حال مامان خوب بشه موهای منم دوباره بلند میشن. نگاه کن! تا اون موقع دستبندش می‌کنم. نگاه اشک‌آلود هر دویمان سمت بستر گوشه اتاق می‌چرخد. _کاش بابابزرگ پیشمون می‌موند! اونوقت مامان هم دیگه مریض نمی‌شد. اشک از کنار گونه‌هایش سرازیر می‌شود. صورتش را قاب می‌گیرم، اشک‌هایش را پاک می‌کنم و می‌بوسمش. ادامه می‌دهد: _می‌دونی بابا! هربار که فضه خانم موهامو شونه می‌کنه، مامان ناراحت میشه. روشو برمی‌گردونه تا من اشکاشو نبینم. آخه همیشه خودش موهامو مرتب می‌کرد ولی حالا حتی نازم هم نمی‌تونه بکنه. ✍داستانک (س) @donyaayeman