اول اینکه ... (حاوی اسپویل ) من واقعا از داستان متفاوت و جدیدش خوشم اومد !اینکه تکراری نبود خودش خیلی خوب بود . هر کاراکتری به نوبه ی خودش خیلی خوب پردازش شده بود و نویسنده الکی یه نفر رو نیاورده بود تو کار ... مخصوصا "هه جو "... از خط سیر داستان و روندش که نگم ... اصن منو درگیر کرده بود درصورتی که من این میزان درگیری رو بیشتر سر فیلم های جنایی دارم تا درام ... اتفاقات و تلخی های داستان هم اینقدر قابل لمس بود که من اصن فک میکردم جای شخصیت هام و هی با خودم میگفتم : وای اگه من جاشون بودم چی کار میکردم؟!!

راجب "هه جو": با اینکه یه شخصیت آتیش پاره و مقاومی داشت اما به حد زیادی مظلوم بود و این اتفاقات و بدبیاری ها عمیقا منو درگیر کرده بود ! شاید اگه پدر و مادرش صرف نظر اینکه اون بچه ی خودشون نیست بهش محبت میکردن و کنارش می موندن این همه تنها نمی‌موند و غصه نمی‌خورد و شایدم مریض نمیشد ... پدر و مادر ها مهم ترین بخش زندگی بچه هاشون هستن ... صرف نظر از اینکه برامون زحمت میکشن ... این مهر و عاطفه و محبت که بچه ها رو بزرگ میکنه و شخصیت شون رو شکل میده...

هه جو تو گذشته یاغی بود و شاید مقصر جدایی شون بود ... اما وقتی فهمید مریضه فهمید که نباید اون طور زندگی می‌کرده... و من واقعا حس کردم که ما آدما تا یه چیزی رو ازمون نگیرن قدرشو نمیدونیم ... شاید هه جو قبل مریضی کلی بدبختی و تنهایی داشت ولی سالم بود و اون مشکلات شاید اون قدری بزرگ نبودن که اونو شکست بدن ولی مریضی ... اینکه تا آخرین لحظه دنبال خوشی و دلیلی برای لبخند بود خیلی غیر قابل توصیف بود ... با همه ی دیوونه بازی هاش قلب خیلی مهربونی داشت و حسابی قدردان بود مخصوصا از" بونگ سوک " ...

یه چیزی که خیلی نظرمو جلب کرد نشون دادن قدرت کلام توی فیلم بود اون دیالوگی که بهم گفتن : +تو هیچ وقت مادر نمیشی ! +توام تا آخرین لحظه تنها میمونی و توی خیابون سرد وقتی به آسمون خیره شدی میمیری !... این نشون داد اولا مواظب حرفایی که می زنیم باشیم دوما ما هر جوری فکر کنیم و حرف بزنیم همون رو برای خودمون رقم میزنیم و اونو جذب می کنیم !

در نهایت اینکه ... مراقب خودمون و عزیزانمون باشیم ... لحظه ها رو قدر بدونیم ... شاد بمونیم .... و عشق بورزیم ...

ببخشید اگه من این همه پر حرف و تو مخم و این همه چرت و پرت میگم چون من ... یک روان شناسِ روانی ام ...

منی که بازم اداره بودم و امیدوارم این بار تموم شده باشه این مراحل استخدامی ...

و دوباره ما و خوابگاه ... و تنهایی چون رفیق هامون این هفته موندن برای استخدامی نیستن 💔🥺🚶‍♀

من تا آخر هفته بدون اینا دیوونه میشم آقا جاشون خیلی خالیه ...

وای همین الان یه سوسک گنده پیدا شده بود 😂🤣ما داشتیم همه مون سکته میکردیم 😂😂و یک دلاوری پیدا شد کشتش

فقط من داشتم از عقب جیغ میزدم چرا نمیرید بکشیدش؟؟

وای به مهدیه می گفتیم برو بکش میگف نه گناه داره🤣🤣بابا من گناه دارم اگه بیاد بره تو تخت و پتو و لباسم منو سکته بده زن 🤣

خدایا شکرت...🍉 که زندگی برام قشنگه حتی با سختی ها و تلخی ها

چرا انقدر استرس داری؟! +چون خانواده م منتظرن من موفق بشم ...! #انگیزشی

خدایا شکرت...🍉 یه سری اتفاق ها می افتن تا به واسطه ی اونا رفع بلا بشه مرسی که مراقبمونی:))

The hands...

اگه یه وقت ها یه سری چیزها اتفاق میفته که عقل من ظرفیتش رو نداره که بدونم علتش چیه ؟! به این معنی نیست که حتما اون اتفاق ناخوشایندی هست

این باورِ ... باورِ به خدای فراتر از فهم و درک هاست !. باور به اینکه خدا خودش میدونه چی کجا باید اتفاق بیفته ! باور به اینکه هیچ کس به اندازه ی خدا قابل اعتماد نیست ...

شاید الان باید به جاش بگم ... خدایا ممنون که به واسطه ی یه اتفاقی از یه اتفاق ناخوشایند جلوگیری کردی و میدونم که هوامو داری پس بنابراین ترسی ندارم چون تو رو دارم 💕

حتی به این فکر می کنم که ... نکنه این لحظه ها همون لحظه های آزمایش منه ؟! و خدا میخواد بدونه چجوری واکنش نشون میدم ؟؟! یا شاید همه ی اینا بخاطر اینه که منو هنوز نگا میکنه و رهام نکرده و همش یه نشونه ست بخاطر این که هنوز دوسم داره ؟!

چیزهایی که باهاشون بزرگ شدیم :)... #نوستالژی

من از هر جا گم میشم توی حرم پیدا میشم :))

یک جور بدی مریض شدم بیا و ببین ...

مهمونی شبانه :))

کاری که دلم میخواد با بعضی استاد ها بکنم 😂:

Pov: من وقتی یه شوفاژ گرم گیر میارم و می چسبم بهش

خب، این پیام رو فور بزنید تو کانالتون تا بر اساس وایبی که ازتون میگیرم یه فیلم یا سریال بهتون معرفی کنم. 🎀 لینک کانالتون رو هم بذارید اینجا برام. ظرفیت هم ۳۰ تا، بیشتر نمیتونم بخدا.😭

امشب یه چی تو سرم خورده و میخوام بشینم درسام رو بخونم ...🤡

وقتی به حجم کتاب هایی که دارم نگا می کنم میخوام آزاد و رها فقط بخوابم :]]