#داستانکهای_پندآموز
🚫 مادر_شیطان 🚫
✏داستان مردی که می خواست صدقه دهد ولی وسوسه مادر شیطانها مانع او شد!
🔹در يك سال قحطی شد، در همان وقت واعظی در مسجد بالای منبر میگفت: كسی كه بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شيطان به دستش میچسبند و نمیگذارند كه صدقه بدهد.
🔸مؤمنی اين سخن را شنيد و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن كه اين حرفها را ندارد، من اكنون مقداری گندم در خانه دارم، میروم آن را به مسجد آورده و بين فقرا تقسيم میكنم.
🔹با اين نيت حركت كرد و به منزل خود رفت. وقتی همسرش از قصد او آگاه شد شروع كرد به سرزنش او، كه در اين سال قحطی رعايت زن و بچه خود را نميكنی؟ شايد قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بميريم و... خلاصه به قدري او را ملامت و وسوسه كرد تا سرانجام مرد مؤمن دست خالی به مسجد بازگشت.
🔸از او پرسيدند چه شد؟ ديدی هفتاد شيطان به دستت چسبيدند و نگذاشتند!
🔹مرد مؤمن گفت: من شيطانها را نديدم ولی مادرشان را ديدم كه نگذاشت اين عمل خير را انجام دهم!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: يا علی! آيا ميدانی كه صدقه از ميان دستهای مؤمن خارج نمیشود مگر اينكه هفتاد شيطان به طريق مختلف او را وسوسه میكنند تا صدقه ندهد.
📚وسايل الشیعه ج6ص257
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@donyavii
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
🌿🌺﷽🌿🌺
#داستانکهای_پندآموز
🌿🌺راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش خاموش شد..
همان جا شروع به شکایت از خدا کرد:《خدایا پس تو داری اون بالا چکار میکنی؟؟و.....》
در همین حال،چون خسته بود،خوابش برد.
وقتی صبح از خواب بیدار شد..
از شکایت شب گذشته اش خیلی شرمنده شد..🌼🍃
ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!!
『همه ما امکان به خطا رفتن را داریم..پس اگــر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمیرود،شکایت نکنیــــم!!....شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگــاه باشد...🌼🍃
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@donyavii
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─