هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
#خواستگاری_از_خواهر_معلولم 😳👇
روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1301217443C537a3627f0
#منکه_باورم_نمیشه😔
#خانومای_مجرد_بخونید_ناامید_نباشید
هدایت شده از تبلیغات عجایب
#خواستگاری_از_خواهر_معلولم 😳👇
روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....
https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9
#خانومای_مجرد_بخونید_ناامید_نباشید
هدایت شده از تبلیغات عجایب
#خواستگاری_از_خواهر_معلولم 😳👇
روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
#خانومای_مجرد_بخونید_ناامید_نباشید
هدایت شده از تبلیغات عجایب
#خواستگاری_از_خواهر_معلولم 😳👇
روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
#خانومای_مجرد_بخونید_ناامید_نباشید
هدایت شده از تبلیغات عجایب
#خواستگاری_از_خواهر_معلولم 😳👇
روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
#منکه_باورم_نمیشه😔
#خانومای_مجرد_بخونید_ناامید_نباشید