هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
#املتِ رفیقمو تهشو درآوردن، #کبابسیخی من موند وسط سفره!😐
چرا هم نداره خانومم😬
#زرنگ خانوم گل و ریحون و گوجه رو تابونده بود به هم، دوست داشتی مثلِ پلنگ بیفتی به جونِ #سفره😋
خودمونیم🤫
بعدا فهمیدم #مدلاشو از#مجلهدیزاین برمیداره
https://eitaa.com/joinchat/1528168640C70a42c1e2b
دنبال #ایده برای #دیزاین نباش✋🏻
ما اینجاییم🤝
👈🏽👈🏽#دیزاینمَگ👉🏽👉🏽
#مجله تخصصی دیزاینِ #غذا #میزغذا #دسر #سالاد #اتاقهایخونه و هرچی که «دیزاین» بخواد🤝
فقط کافیه #جوین بدی😃
https://eitaa.com/joinchat/1528168640C70a42c1e2b
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
یکی از #شاگردان #آیت_الله_مجتهدی تعریف میکند که یک روز با #اصرار بعد از کلاس درس استاد را برای ناهار به منزل خودمون بردم، بعد از یک بار #غذا کشیدن از من خواست دوباره برایشان غذا بکشم، خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع کردن #سفره طاقت نیاوردم از ایشان پرسیدم حضرت استاد ببخشید که ازتون این سوال رو میپرسم، آخه شما اهل غذا نیستید چطور دوبار غذا کشیدید؟ استاد فرمودند برو جوابشو از خانومت بگیر. رفتم از #همسرم پرسیدم کمی فکر کرد و گفت باوضو بودم.گفتم #خانومم باوضو بوده. فرمودند اینکه کار #همیشگی شان است، بپرس دیگر چکار کرده؟ رفتم پرسیدم، خانومم کمی فکر کرد و گفت وقتی داشتم #غذا میپختم.... 👇🔴
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
😔👆کاش مام بلد بودیم🔴
هدایت شده از تبلیغات عجایب
رزرو #سفره در شب و روز عید فطر 🤲
حاجت روایی(#شفای_بیمار /خرید خونه/ #بچه_دار شدن/رزق و روزی/#رفع اختلافات خانوادگی_فروش ملک _قبولی در آزمون استخدامی و کنکور و....)
⁉️حاجت روایی تضمینی👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2307981937Cc8b514bb91
هدایت شده از تبلیغات عجایب
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
داستان واقعی ایل آی👌
هدایت شده از تبلیغات عجایب
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
داستان واقعی بازی سرنوشت👌
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از تبلیغات عجایب
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از تبلیغات عجایب
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از تبلیغات عجایب
پسر دوست مامانم بود #عاشقش بودم همیشه خودمو کنار اون تصور میکردم اما مامانم کاری کرد #خواهر کوچکترم پای #سفره عقد عشق من بشینه #شب عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن #خونه خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد #داماد از خواب پریدم خواهرم ....https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e