#داستان_عربی
#لهجه_عراقی
#وقت_داستان
داستان کوتاه
قصة قصيرة
▫️پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
💠 فد ولد چان عنده طير حلو وچان متعلق حيل بهذا الطير.
▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
💠 حتى بالليل أثناء النوم ، چان يخلي قفص ذاك الطير يم فراشه وينام.
▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار میكشیدند.
💠 الي حوله اكتشفوا حبه وتعلقه بالطير ، وچانو هواي يشغلون الولد .
▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میڪردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد
💠 كلما تعب الولد من الشغل وما راد يسوي فد عمل ، هددوه يحررون طيره من القفص.
و پسرڪ با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
💠 و چان الولد يتوسل: لا ، لا تسوي أي شي لطيري ، راح اسوي الي تگوله.
▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خستهام و خوابم مياد.
💠 لحد ما فد يوم الصبح صاح عليه اخوه حتى يجيب الماي من الينبوع وگال بصعوبة وملل: اني تعبان ونعسان.
▫️برادرش گفت: الان پرندهات را از قفس رها میڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خخودم دیشب ازادش کردم و گذاشتم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
💠 گال أخوه: راح احرر طيرك من القفص هسه ، فگاله الولد بهدوء وحزم: حررته بنفسي ليلة البارحة ، وخليته ايروح ,هسه عوفني أنام براحة ، لأن بتحريره هم حررت نفسي.
▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
💠 هاي قصتنا كلنا. الفرق الوحيد بينا هو نوع الطير الي نرتبط بيه.
▫️پرنده بسياری از افراد پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس
💠 طير هواي ناس فلوسهم ، وبعضهم قوتهم ، وبعض مكانتهم ، وبعض جمالهم ، وبعض يحمل درجات وألقاب أكاديمية ، وباختصار ، الشيطان والنفس.
هر كسی به چيزی وابستهاست و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
💠 كل واحد متعلق بشي ، والخوف من التحرر منه يكون سبب انو الآخرين وأحيانا نفسنا تنشغل عنا وما يعوفونه.
▫️پرندهات را آزاد ڪن
💠 حرر طيرك
( ترجمه : دوست عزیزم مهندس رافد از بغداد )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🗣 مدرس لهجه عراقی : پویا آشتیانی
💬ارتباط با من :
✅ @mahdiyar148
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌍 آکادمی آموزش عربی دنیای عراقی
همین حالا با کلیک عضو شوید 🔰
تلگرام l اینستاگرام l ایتا
#داستان_عربی
#لهجه_عراقی
#وقت_داستان
⚜ داستان نماز ⚜
الصلاة 🧎
( ترجمه: صدیقی استاذ سعداوی )
🔸یک مهندس روسی تعدادی کارگر مسلمان استخدام کرد.
فد مهندس روسي استخدم چم عامل مسلم
🔸کارگرها موقع اذان نمازشان را می خواندند.
العمال وكت الاذان يصلون صلاتهم
🔸روزی مهندس روسی برای شان اخطار داد که اگر موقع کار نماز بخوانید آخر ماه از حقوق تان کم می کنم!
فد يوم المهندس الروسي بلغهم اذا وكت العمل تصلون اقلل من راتبكم نهايه الشهر
🔸بعضیا از ترس این که حقوق شان کم نشه نماز را بعد از کار میخواندند و بعضی هم همچنان اول وقت...
بعضهم من الخوف انو راتبهم يقل صلاتهم وره الشغل يصلوهه وبعضهم هم بدايه الوكت
🔸آخر ماه
نهايه الشهر
🔸مهندس به آنهای که نماز اول وقت را ترک نکرده بودند بیشتر از حقوق عادی(ماهیانه)داد!
المهندس انطه لهذول الي ما تركو الصلاة اول الوكت راتب اكثر من الراتب العادي
🔸بقیه کارگرها به او اعتراض کردند که چرا به اینها حقوق بیشتری دادی؟!
بقية العمال اعترضو عليه ليش انطيت راتب اكثر الهم؟
🔸گفت: اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشی از کسر حقوق نشان میدهد ایمان شان بیشتر از شماست.
گال الاهميه الي انطوهه هذول الاشخاص للصلاة وغض النظر (التنازل)عن استقطاع الراتب بين ايمانهم اكثر منكم
🔸این آدم ها هیچوقت در کار خیانت نمی کنند همانطور که به نماز شان خیانت نکردند.
هذول البشر ابد ما يخونون بالعمل مثلما ما يخونون بصلاتهم.
آکادمی دنیای عراقی 👇
https://eitaa.com/joinchat/748814525C1a3bb51b3c