eitaa logo
دوستانه💐
5.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
5 فایل
هر سوالی دارید بپرسید🌹 https://harfeto.timefriend.net/17347651481534 ان شالله جایزه سفر به مشهد داریم😍
مشاهده در ایتا
دانلود
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچ‌کس در بین ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی اندُه خویش با دشمنان که «لاحَول» گویند شادی کنان 📚 گلستان 👤 سعدی
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچ‌کس در بین ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی اندُه خویش با دشمنان که «لاحَول» گویند شادی کنان 📚 گلستان 👤 سعدی
... ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ! ﻣﺮﺩ گفت: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ: ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ!!! ﻣﺮﮒ: ﺣﺘﻤﺎً. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ... ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ!!! ✍ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!! کلاغ و طوطی هر دو زشت آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا، امروز طوطی در قفس است و کلاغ آزاد...!! پشت هر حادثه‌ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی! هرگــز به خــــدا نگــو چـــرااااا؟
... 🔴 آیــــه‌هـای آتـش‌افــــــزا احمدبن‌طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است. پس از جستجوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی‌کرد جواب دهد. فقط می‌گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند. گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می‌دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی‌پذیرم. گفتند: دست از تو بر نمی‌داریم تا دلیل این مسأله روشن شود. گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می‌خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده‌اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد. گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی‌رسد بلکه هر آیــه‌ای که می‌خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می‌شود، به من می‌گویند: می‌شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟! بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی‌تقــوا معـاف کنیـد. 📚 روایت‌ها و حکایت‌ها
... 🔴 بــــذر گنـــــاه! استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می‌گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بارآمده‌ای را از میان زمین برکند. جوان دست انداخت و براحتی آنرا از ریشه خارج کرد. پس از چندقدمی که گذشتند٬ به درخت بزرگی رسیدند که شاخه‌های فراوان داشت. استاد گفت: این درخت را هم از جای برکن. جوان هرچه کوشید٬ نتوانست. استاد گفت: بدان که تخم زشتی‌ها مثل کینه، حسد، و هرگناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت، مانند آن نهال نورسته است که براحتی می‌توانی ریشه آنرا در خود برکنی. ولی اگر آن را واگذاری٬ بزرگ و محکم شود و همچون آن درخت در اعماق جانت ریشه زند. پس هرگز نمی‌توانی آنرا برکنی و ازخود دور سازی!
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... 📍داستان سلطان محمود و دو گــدا. "کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خــرِ کیــه" @seraj1397 .
... اِبن‌سیرین كسی را گفت: چگونه‏‌ای؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ اِبن‌سیرین به خانهٔ خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره‌ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...! اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...👌 @seraj1397 .
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... 📍داستان سلطان محمود و دو گــدا. "کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خــرِ کیــه" @seraj1397 .
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... 🎞 داستان پیرمردی که میخواست به شهری که هفت تا دروازه داشت بره @seraj1397 .
... ‼️ دسـت‌خط کــدخــدا دو نفر از مأمورین حکومت، سواره در زمین زراعی تاختند و مقداری از آن مزرعه را پایمال کردند. زارعِ بیچاره گفت آخر چرا به این کشت و زرع خرابی می‌آورید؟ گفتند از کدخدای ده، دست‌خط داریم! گفت باکی نیست. سپس سگش را رها کرده و به طرف آن دو مأمور اشاره کرد. سگ نیز به آن دو پرید و لباسشان را درید... التماس کردند که بیا سگت را بگیر. گفت دست‌خط کدخدا را نشانش بدهید می‌رود. @seraj1397 .
... ⁉️ چه كنــم با شـــــرم؟ مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: ((يا رسول‌الله!گناهان من بسيار است. آيا در توبه به روى من نيز باز است؟)) پيامبر(ص) فرمود: ((آرى، راه توبه بر همگان هموار است. تو نيز از آن محروم نيستى.)) مرد حبشى از نزد پيامبر(ص) رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت: ((يا رسول‌الله! آن هنگام كه معصيت مى‏كردم، خداوند، مرا مى‏ديد؟)) پيامبر(ص) فرمود: ((آرى، مى‏ديد)) مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت: ((توبــه، جـرمِ گنــاه را مى‏پوشاند؛ چه كنم با شــــرم آن؟! )) در دم نعــره‏اى زد و جــان بداد...