eitaa logo
🌹 دوستان و بصیرت ✌
59 دنبال‌کننده
495 عکس
336 ویدیو
8 فایل
دوستان وبصیرت ✅ کانالی سیاسی،مذهبی،اجتماعی ✅ با رویکردبصیرت افزائی ✅ تبین اندیشه های والای رهبری ✅ بامحوریت ولایت فقیه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 وقتي مداحي می کرد، يک سنگينی و وقار خاصی داشت و در ازای مداحی، پول هم نگرفت؛ می‌گفت: اگر در ازای مداحی کردنم پول بگيرم، چطوری فردای قيامت مي توانم بگويم برای شما خواندم؟! می‌گويند: خواندی، پا داشش را گرفتی! من اصلا ائمه را با پول مقايسه نمی‌کنم! 🔶 يکی از بچه ها تعريف می‌کرد، می‌گفت: مشهد که بوديم، سيد داخل حرم شروع به مداحی کرد، بعد پيرمرد گفت: از نظر شرعی تکليف می‌کنم! بايد بگيريد! سيد پول را گرفت بعد آورد و انداخت توی ضريح امام رضا عليه السلام همه کارهای سيد صلواتی بود. sapp.ir/doostan_va_basirat https://eitaa.com/doostan_va_basirat
شهید حسن باقری: آن نیرویی که نمازش را اول وقت نخواند، خوب هم نمی‌تواند بجنگد. sapp.ir/doostan_va_basirat https://eitaa.com/doostan_va_basirat
شهید عزادار نمی‌خواهد، ‌شهید رهرو می‌خواهد...
🔸 در کنار نهر بودم که یکی از راکت‌ها در 5 متری‌ام منفجر شد و مرا 2 - 3 متر آن طرف‌تر پرت کرد. در عالم مرگ و زندگی شنیدم کسی داد می‌‌زند: «شیمیایی‌‌‌! شیمیایی!». دوست بهیارم به کمکم آمد و به صورتم ماسک زد... 🔸 وقتی به بیمارستان منتقل شدم و هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم که صدای گرفته‌ای به من گفت: «خوش اومدی عمو فردوس! ...» برگشتم، نعمت بود... با صدای گرفته می‌‌گفت: «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را می‌‌گفت. وقتی بمباران شیمیایی شد ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داده بود! 🔸 حالتی شده بود که در عمل دم نایژک‌های ریه تاول می‌‌زد و در بازدم تاول‌ها پاره می‌شد. ... [به خاطر تاول‌های ریه‌اش نباید حرف می‌زد، آب هم نباید می‌نوشید] تشنه بود. برای نوشتن کاغذ خواست و نوشت: «جگرم سوخت، آب نیست!». 🏴چند ساعت بعد، به علت شدت جراحت، به شهادت رسید. راوی: جانباز دفاع مقدس، فردوس حاجیان
🔸 نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی، نعمت علی زمانمان که کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‌ها عبور می‌دهد را شکر کنیم. اما نه، باید بیش از این‌ها شاکر باشیم. نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. ✉️ بخشی از وصیت‌نامه شهید حاج حسین همدانی
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جواد محمدی: شهادت نوع مرگ را عوض می‌کند، وقتش را عوض نمی‌کند... از مرگ نترسید! اگر امام سید علی خامنه ای گفت ببُر، ببُر، اگر گفت نبُر، نبُر؛ چشم و گوش و دهان و حرکت، همه چیز به امام سید علی خامنه ای (باشد). ... در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشتخو را نکشند...
امام خامنه‌ای: «شگفت‌آور بود که حاج‌آقا مصطفی در منزل امام مانند یکی از واردین این منزل و کسانی بود که به طور طبیعی در این خانه رفت و آمد می‌کردند، چنان‌که کسی احساس نمی‌کرد او فرزند امام است و حتی مراجعه او به امام در حد دیگران بود ... اخلاق او در رابطه با امام و حفظ جنبه تساوی با دیگر مردم در آن روزها در حوزه معروف بود. همه می‌گفتند که حاج‌آقا مصطفی خمینی در منزل امام به گونه‌ای رفتار می‌کند که با هیچ یک از مراجعین فرقی ندارد و واقعیت هم همین بود، هرگز انتساب به امام و یا نام ایشان برای او وسیله‌ای محسوب نمی‌شد». «مرحوم حاج آقا مصطفی، مطلقا آقازادگی نداشت. نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصی‌اش، نه خانه‌اش، مطلقا، هیچ بوی تفاخر آقازادگی از آن نمی‌آمد ...».
🔸یکی از بی‌سیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگویم. عمار آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم: «پس چی بگم به اینا؟!» گفت: «بگو اگه شما مسلمونین، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می‌زنید، باید وسط اسرائیل فرود می‌اومد». 🔸... وقتی دیدند حرف ما حق است، کمی آرام شدند. سؤال کردند: «شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟» گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهيونيست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همونهایی هستیم که آمریکایی‌ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول‌اللّه ص. هدف نهایی ما، مبارزه با صهيونيست‌ها و آزادی قبلهٔ مسلمون‌ها، مسجدالاقصی است. ما هیچ دعوایی با شما نداریم. این توطئهٔ وهابیت و اسرائیل و آمریکاست که می‌خوان بین مسلمون‌ها جنگ بندازن. ...بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان». 🔸... بعد از ظهر همان روز 12 نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. می‌گفتند که از شما در ذهن ما کافر ساخته‌اند. 🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂 🌧آبان ماه خیلی سرد بود. باران نم‌نم می‌بارید. همه‌جا خیس بود. نشستم به روضه خواندن. هرچه خودش برایم خوانده بود. گفته بود که آن‌قدر بخوان که خاک قبرم کمی گل شود. «اشک روضه بریز تو قبرم». خیلی مقاومت کردم که اشکم فقط برای روضه باشد. زیارت عاشورا خواندم. کم‌کم صدای جمعیت نزدیک شد: این گل پرپر از کجا آمده از سفر شام بلا آمده... 📚منبع: عمار حلب؛ شهید محمدحسین محمدخانی
نفر اول کنکور تجربی سال 1364: نگذارید حرف امام بر زمین بماند، فقط همین! sapp.ir/doostan_va_basirat https://eitaa.com/doostan_va_basirat